سه شنبه 11 آبان 1400 , 11:25
کلاه فکریِ مدرنیته؛ آتشی در بیشهی اندیشهها
تمدن کهن، ادبیات فاخر، تمام شکوفه های بهاری و گل های رنگارنگ، نغمه های روح نواز پرندگان، آسمان روشن، تاریخ قدسی، جغرافیای سیاسی، پایبندی به مناسبات اجتماعی در زندگی روزمره...
فاش نیوز - نتایج پرتو افکنی به تاریخ علم نشان میدهد که پیش از این به دلیل محدودیت قدرت و دانش، پیامدهای مربوط به آینده، ناگزیر از سپرده شدن به دست قضا و قدر و پایداری اوضاع جوّی و نظم طبیعی بودند و از آنجا که زندگی بشر وابسته به طبیعت بود، همواره بر این نکته تأکید میشد که هر کاری باید درست و در فصل و زمان مناسب انجام شود.
در فرهنگ پیشامدرن، طبیعت در زندگی روزمرهی انسان، نقشی تعیین کننده داشت. اساساً حیات زیسته، به حالتها و نوسانها و تاثیر فجایع طبیعی و نیز مشیّتِ الهی که اطمینان به آینده را زنده نگه می دارد، وابسته بود.
تغییر و تحولی که «انفجار مدرنیته» بر جهان طبیعی تحمیل کرد، برای نسلهای پیشین تصورناپذیر بود. اکنون باور به مشیّت الهی، جای خود را به پیشرفت و فن باوری جادویی داده و شتاب نوآوریها همهی حواسها را متوجه خود کرده است.
رفته رفته، دینِ معجزاتِ فنی و فن باوریِ جادویی، عرصه را بر دین و اعتقادات و ارزشها تنگ کرد. در نتیجهی کلاه فکریای که از رهگذر مولود مدرنیته یعنی دیجیتالیسم بر سر سوداگران بازار اندیشه گذاشته شد، عقل که بزرگترین هدیه و موهبت و بالاترین نشانهی رحمت ذات اقدس الهی است، در مقابلِ ایمان مذهبی، قرار گرفت!
به تدریج خود انسانی که در هماهنگی با طبیعت به سر میبرد و باور داشت که لزوماً باید با هماهنگی با آسمان زندگی کند، به جای خدا در مرکز آگاهی نشست.
تمدن اساساً به زندگی مربوط است. زندگی نیز همان چیزی است که روزانه در کوی و برزن برای انسان اتفاق میافتد اما شیوهی ادراک مسائل فرهنگی و سیاسی، از یک مجموعه شرایط اجتماعی نسبت به مجموعهای دیگر تفاوت دارد.
فرضیه:
الف: در جهان دیجیتال شده، با رفع کامل مشکلِ مفت سوار(سواری مجانی بر بال اندیشه)، تمام اوقات شبانه روز در اختیار مدرنیته قرار گرفته و مدرنیته فرصتی طلایی یافت تا از رهگذر دیجیتالیسم تعیینِ جهتِ عقربهی افکار عمومی در دست بگیرد.
ب: مدرنیته اساساً پدیدهای غربی است و به دلیل پیوند میان عامل جغرافیای سیاسی و فرهنگ، اکنون به عنوان مهمترین عامل آتشافروزی به بیشهی اندیشهها و مسئلهسازی در باقیِ کشورها شناخته شده است.
ج: هر چند خود مدرنیته از مبدأ تاریخی ویژهای سرچشمه گرفته و در فضای جغرافیایی معین شکل یافته است اما درک ثابت از فضا و زمان را تغییر داد. این امر که کلیدِ فرآیندِ از جاکندگی است، باعث سلطهی انسان بر طبیعت شد.
د: این کلاه فکری، مرکز ثقل دگرگونی فرهنگ و زندگی روزمره را در صنعتِ فرهنگسازی قرار داد و یر آن شد تا کلِ جهان را از غربالِ این صنعت عبور دهد. اجرای پروژهی غربالگری را نیز به مبتکران جوان و البته کاربلد مستقر در قلب الکترونیک جهان یعنی درهی سلیکن سپرد.
امروزه کل جهان وارد روند مدرنسازی شده است. رها شدن فرهنگ از زمان و مکان و گریز از جغرافیای سیاسی، باعث شد تا بنگاه شبکهای وقتِ نسلِ نوظهور را بسانِ مثلثِ برمودا به درون خود بکشد. برخی صاحبنظران، عامل اصلی این رهایی و گریز را مثلثِ قدرت در آمریکا یعنی «صاحبان بنگاههای اقتصادی، فرماندهان ارتش، و بروکراتهای اداری» میدانند.
مدرنیته دارای دو روی روشن و تیره است. از حیث مباحث مطرح در علوم سیاسی، اکنون با از هم پاشیدن تعادل بین شهریاران و مردم، برای نخستین بار معیار سنجهی نیک و بد به دست خود مردم افتاده است.
با همین تحول بنیادین بود که برای نخستین بار امکان پرتو افکنی بر حیاتِ خلوت نشستگانِ بر کرسیِ خودپسندیِ کهن که از دیرباز گمان میکردند که میدانند برای انسان چه چیزی خوب است و چه کاری بد و هر سخنی دربارهی فضیلت، به گمانشان سخن کهنهی ملال آور بود@ فراهم شده است...
این حاصل مدرنیته است که سیاست مداران را وادار کرده تا بیشر مراقب روی تاریک تکنولوژی مدرن باشند. امروز چیزی را که « نیچه » ریاکاری اخلاقی فرماندهان توصیف میکرد، علیرغم میل آنها به سهولت در معرض قضاوت همگان قرار گرفته است.
در گفتمان سیاسی، قدرت دچار تغییری کیفی شده و حول محمل زندگی روزمره استمرار مییابد. عادت ها، قواعد و انگیزههایی که فرمانروایان تصور میکرند همه باید بر اساس آن عمل کنند... اکنون زیر ذره بین افکار عمومی قرار دارد.
این اولین باراست که دیگر مسئلهی اساسی در زندگی سیاسی به ماهیت و تعداد حکام چنان که مثلاً در فلسفه ی قدیم مطرح بود، مربوط نمیشود، بلکه مسئلهی اصلی شیوهی اعمال قدرت و دگرگونی در نظم نمادین است.
تبدیل بازار اقتصاد به بازار تجاری و فعالیت بیست و چهار ساعتهی شبانه روزی؛ و فراهم شدن امکان داد و ستد و جذب خریدار در تمام اوقات، بارزترین وجه کلاه فکری مدرنیته بر سر اندیشه بود، چراکه:
اولا با تسهیل حیرت انگیز انتقال اندیشه؛ هزینه های تولیدِ فکر سیاسی و فرهنگی را کاهش داد...
ثانبا امکان کسب سود حداکثری برای « دانشمندان لمیده در صندلی راحتی » و مثلث قدرت در آمریکا فراهم شد...
دیرزمانی است که غرب با « بحران انسانیت » و اتخاذ معیارهایی دوگانه در مورد مسائل جهانی، موجبات بی اعتباری خود را فراهم کرده است. به نظر می رسد چنان که « اسلوین » نگاشته، آمریکا شعور و منطق مشترک عمومی خود را از دست داده و بدی جزء ذاتی و نه عارضی طرز زندگی آمریکایی شده است.
ملتی که هر چهار سال یک بار انقلابی به راه می اندازد و با چاقو و هفت تیر عجین است... و مصمم است با اعزام قایق ها و اسب ها و جوانانش، بقایای جهان آفرینش را نیز به زیر پای خود بکشاند...
به عنوان مثال اهل نظر به یاد دارند که در جریان جنگ با عراق، رئیس جمهور آمریکا از مردم می خواهد دست به اسلحه ببرند و از اسلوب زندگی خود! دفاع کنند...
پیشرفت فربیندهی مدرنیته و انحصار مدیریت آن در دست عمو سام در ینگه دنیا! بخشی از نسل توظهور جامعهی ایران را در این وضع تراژیک قرار داده که از میان بی یندو باریِ زندگی غربی و ارزش های سبک زندگی ایرانی اسلامی به طور دلبخواهانه دست به انتخاب ببزند و البته بهای آن را نیز بپردازد...
نتیجه گیری:
با مدرنیته، ماهیت زندگی روزمره و سبک زندگی مردم کاملا دگرگون شد. مردمی که وابسته به یک سبک زندگی محلی و کشاورزی بودند؛ به شهرها و به بازار صنعتی جهانی جدید پرتاب شدند.
با گسترش سایهی عقلانیتِ صِرف بر دستاوردهای تکنولوژی مدرن و سلطهی انسان بر طبیعت؛ اهمیت اجتماعی وحی به حاشیه رفته و چالش های مهمی برای بنیان اندیشه و اندیشه ورزی ایجاد شده است... از این رو بارها باید تأکید کرد که علم ناقص ممکن است مردمان را از دین و خدا دور کند.
فهم هرچه کامل تر موضوع مورد بررسی، مشروط به عقل ورزی دقیق و ردگیری موضوع تاخاستگاهش است. مدرنیته در اساسِ خود غربی است. از قرن هفدهم میلادی تحولاتی تدریجی در سیاست، اقتصاد، تکنیک... صورت گرفت که منجر به پیدایش مدرنیته در جغرافیای غرب شد.
ادامهی حیات مدرنیته آن را از فضای محدود اولیه اش به باقی کشورها پرتاب کرد. این موضوعِ اساسی پیچیده تر از آن است که در یک مفالهی کوتاه گنجاده شود و نتایج آن نیاز به اندیشهی مجدد دارد...
نکنهی مهم در تأملی تئوریک نسبت به مدرنیته، توجه به تمایز آن با مدرنیسم است: مدرنیته به هیچ روی با مدرنیسم یکی نیست. واژهی مدرنیته دلالت بر مجموعه ای از مفاهیمی دارد که از حدود ابزار فراتر می روند و شالودهی دولت سیاسی، قدرت نظامی، تولید اقتصادی، شهر سازی... را می ریزند.
حال آنکه مدرنیسم علاوه بر خصلت آموزه ای ایسم؛ بر پایهی عناصر قابل رؤیت از قبیل عملکرد سیاستمداران، کیفیت و کمیت تجهیزات نظامی، تولیدات اقتصادی و فرآورده های فرهنگی... استوار است.
اکنون کرهی زمین بیش از آنکه تنها مکان مناسب برای زیست بشر یاشد، تبدیل به ابزار بهره رسانی به مدرنیته و تحقق اهداف آن شده است. بی مکانی و بی خانگی انسان، نتیجهی دگرگونی مناسبات اجتماعی و زیستن به سیک مدرن است.
اکنون راه حل مناسب برای مشکلات و بحران ها؛ خویشتن شناسی است. تمدن کهن، ادبیات فاخر، تمام شکوفه های بهاری و گل های رنگارنگ، نغمه های روح نواز پرندگان، آسمان روشن، تاریخ قدسی، جغرافیای سیاسی، پایبندی به مناسبات اجتماعی در زندگی روزمره، حفظ حریم و حیا... همه و همه زبان مادریِ تخیلِ ما هستند که هویت ایرانی اسلامی ما را در معرض دید جهانیان به نمابش می گذارند.
سخن آخر اینکه تداعی ظریفی که ساعت های گذرای کودکیِ ما به جا نهاده اند و هنوز در ما زنده اند؛ ادراکِ ما را به عشق ورزی نسبت به فضا و جغرافیای ایران اسلامی تبدیل می کنند، همین پیشینه که با خنده ی صبحِ روز 22بهمن 57 « نور جهان تازه »را برای جامعهی ایرانی درخشان تر کرد؛ باطل السحر کلاه فکری مدرنیته و هشدار دهنده نسبت به عواقبِ آتشِ افتاده در بیشه ی اندیشه ها است.
| دکتر سید مهدی حسینی