شناسه خبر : 89077
پنجشنبه 19 اسفند 1400 , 10:55
اشتراک گذاری در :
عکس روز

دستور کشتار فراری‌ها به دست بنی‌صدر

سردار یونس شریفی درباره بعدازظهر تلخ ۱۶ دی و عقب‌نشینی نیرو‌ها روایتی کم‌تر شنیده شده دارد و می‌گوید: بنی صدر دستور داده بود تعدادی از نیرو‌ها در غرب رودخانه مستقر شوند و هر کس که خواست فرار کند را با تیر بزنند!

دستور کشتار فراری‌ها به دست بنی‌صدر/ اتحاد مقابل بنی‌صدر برای پذیرش نیروهای سپاهی

خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید... فرزند... که در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

بنی صدر دستور داد فراری‌ها را با تیر بزنند!

سردار یونس شریفی درباره بعد از ظهر تلخ ۱۶ دی و عقب نشینی نیرو‌ها روایتی کم‌تر شنیده شده دارد: «بنی صدر دستور داده بود تعدادی از نیرو‌ها در غرب رودخانه مستقر شوند و هر کس که خواست فرار کند را با تیر بزنند!
این مأموریت هم به بچه‌های سپاه محول شد. من فکر می‌کنم این یک نقشه ماهرانه بود تا بچه‌های سپاه را به جان بچه‌های ارتش بیندازند و میان آن‌ها تفرقه و جدایی بیشتر ایجاد کنند.»

من فرمانده نداشتم!

سرلشکر غلامعلی رشید (فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء) در جلسه تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که ۸ خرداد ۹۱ ضبط شده درباره عملیات نصر می‌گوید: «پارسال من ۷-۸ سؤال نوشتم دادم به شهید سوداگر گفتم از تیمسار لطفی بپرس. لطفی فرمانده [عملیات هویزه]بوده... یکی از سؤالاتم این است که چه کسی فرماندهی این عملیات را بر عهده داشت و آن را اداره می‌کرد؟ بالا سر شما که فرمانده لشکر ۱۶ بودید و لشکر ۹۲ زرهی اهواز چه کسی بود؟ آیا ظهیرنژاد بود یا شهید فلاحی یا بنی صدر؟... نوشته: «من فرمانده نداشتم. بنی صدر به من گفت برو عمل کن. فرمانده من، فرمانده نیروی زمینی بود، اما نیامد. مرحوم ظهیرنژاد گفت: من این عملیات را قبول ندارم و قبول هم نداشت که لشکر ۱۶ قزوین از دزفول بیاید سوسنگرد.»، اما به او دستور دادند، آن‌ها هم آمدند... می‌خواهم بگویم این سیستم فرماندهی است.»

این عملیات را کم ندانید

در همین زمینه امیر سرتیپ ۲ زرهی ستاد، محمود فردوسی (فرمانده گردان ۲۲۰ تانک در عملیات نصر) دیداری که با تیمسار شهید فلاحی برای ارائه گزارش داشته است، را این گونه بیان می‌کند: «به ماجرا‌های ۱۷ دی ۵۹ اشاره کردم و اینکه توقف ۳۶ ساعته پاتک دشمن بهترین فرصت برای در هم کوبیدن دشمن بود، ولی هیچ نیروی کمکی به ما نرسید.

[شهید فلاحی] چهره اش جدی شد و گفت: «من در همین مورد [عملیات نصر]به آقای ظهیرنژاد گفتم که شما این عملیات را کم ندانید. آقای ظهیرنژاد فوق العاده باتقوا و متدین هستند، اما از نظر عملیات و دانش نظامی، ۲۰ سال از ارتش جدا بودند و به روز نیستند. برای فرماندهی نیروی زمینی، افسران شایسته‌تر از ایشان وجود دارند.»

دکتر قاسم نیسی؛ همرزم شهدای هویزه، روایت دست اول و ناشنیده‌ای از دیدارش با بنی صدر در روز ۱۷ دی ۱۳۵۹ یعنی یک روز بعد از شهادت شهید علم الهدی و یارانش در حماسه هویزه دارد: «همراه آقای سلطانی (فرماندار وقت سوسنگرد) و آقای فروزش راه افتادیم به سمت اهواز. کنار جاده قبل از کوت، نگاهمان افتاد به چند ماشینی که ایستاده بودند و سرنشین هایش داشتند پیاده می‌شدند. آقای سلطانی نگاهشان کرد و با تعجب خاصی به راننده گفت: «نگهدار؛ نگهدار. بنی صدر اینجاست... شاید کاری چیزی با من داشته باشد.» از ماشین پیاده شدیم. سلام و علیکی کردیم و بنی صدر پرسید: «کجا داری می‌روی؟ ما داشتیم می‌آمدیم منطقه.»

آقای سلطانی ماجرای شهادت حامد جرفی [بخشدار هویزه و اولین شهید دولت] و تشییع جنازه اش در تهران را برای بنی صدر بازگو کرد. بنی صدر گفت: «نمی خواهد بروی. بمان اینجا. ممکن است به شما نیاز باشد.»

آنجا به یاد دو شب پیش افتادم که برای گرفتن تدارکات به هویزه رفته و دست خالی برگشته بودم. ملاحظات را کنار گذاشتم و گفتم: «آقای بنی صدر، یک سئوال دارم. چرا تدارکات را توی هویزه خوابانده اید و حرکتی نمی‌کند؟» گفت: «یعنی چه که تدارکات حرکت نمی‌کند؟» گفتم: «من دو شب پیش از طرف سپاه مأمور شدم برای گرفتن تدارکات از پایگاه نزدیک هویزه؛ ولی آن‌ها می‌گفتند مهمات نداریم. تدارکات نداریم. حتی حاضر نشدند جیره غذایی نیرو‌ها را بدهند. می‌گفتند حالا شب است. بروید فردا بیایید. مگر برای دفاع یا حمله شب و روز داریم آقا؟» بنی صدر گفت: «نه آقا؛ ما کلی تدارکات داریم آنجا.» گفتم: «بله من هم دیدم. ظاهراً چندین تریلی آذوقه و مهمات آنجا بود. سئوال من این است: چرا توجه نکردند؟...‌ای کاش در صحنه جنگ دیروز بودید و خسارت‌ها را می‌دیدید... توی ارتش هم به فلانی می‌گویم آقا چرا سنگر درست نمی‌کنید؟ می‌گوید شما بلد نیستید.» پرسید: «شما بسیجی هستید؟» جواب دادم: «بله.» خندید و گفت: «من هم می‌گویم. شما فنون جنگ را بلد نیستید.»

این را که گفت، دیگر کاسه صبر «فروزش» سرریز کرد و افتاد به جان بنی صدر. یکی این بگو، یکی آن. ما هم حرف‌های فروزش را تأیید می‌کردیم و می‌گفتیم: «این چه وضع پشتیبانی است که مهمات و تدارکات خیلی دیر می‌رسد یا اصلاً نمی‌رسد؟» حقیقتش دوستان مان را از دست داده بودیم و خُلقمان بسیار تنگ بود. از سید حسین علم الهدی هم قبلاً در باره بنی صدر شنیده بودیم و دل خوشی از او نداشتیم. به این نتیجه رسیده بودیم که مانع اصلی برای حضور بچه‌های سپاه در جنگ، همین بنی صدر است. علم الهدی گفته بود آقای خامنه‌ای و آقایان رفسنجانی و چمران، بنی صدر را وادار کرده اند تا ورود سپاه به جنگ را بپذیرد. حدود نیم ساعت سه ربعی درگیری لفظی با او داشتیم و بی نتیجه راه افتادیم به سمت اهواز.»

انتهای پیام/

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi