شناسه خبر : 90893
دوشنبه 30 خرداد 1401 , 11:09
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شرمنده خدا...

ابوالقاسم محمدزاده
محمدرضا از جبهه آمده بود. فکر می‌کردیم بعد این همه مدت که اومده باید یه چند روزی استراحت کنه. از اومدنش خوشحال بودیم و برای همین مزاحمش نمی‌شدیم.
اما او هر شب بیدار بود. نیمه‌های شب که ما می‌خوابیدیم او آرام و بی‌سر و صدا بلند می‌شد و نماز می‌خوند و استغاثه می‌کرد. حالت عجیبی داشت. یه جوری شرمنده خدا بود که انگار بزرگ‌ترین گناه روی زمین رو انجام داده. یک روز صبح ازش پرسیدم:
- داداش چرا اینقده نیمه‌شب‌ گریه می‌کنی؟
هیچی نگفت و طفره رفت.
گفتم:
- جون آبجی! تو مگه چیکار کردی که اینقده پیش خدا شرمنده‌ای و نالان؟ از کدوم گناه استغفار می‌کنی؟ گفت:
- این‌همه نعمتی که خدا به ما داده و نمی‌تونیم شکر نعمتاش رو بجا بیاریم، جای شرمندگی داره...
حالا که او رفته و تنها خاطراتی ازش باقی مونده، به قاب عکسش نگاه می‌کنم. به قاب عکسی که شهید تورجی‌زاده با لبی خندون و نگاهی نافذ، نگاهی که تا عمق وجودم می‌دوه نگاه می‌کنم و می‌گم:
- داداشی من چجوری از شرمندگی خدا در بیام؟
موضوع: شهید محمدرضا تورجی‌زاده

منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi