شناسه خبر : 92114
شنبه 15 مرداد 1401 , 11:33
اشتراک گذاری در :
عکس روز

دلنوشته ای برای شهید عباس بابایی

عباس بابایی سال‌ها بود که نفس خود را قربانی کرده بود، ۱۵ مرداد ۶۶ در آستانه عید قربان، حالا نوبت به جان دادن و رسیدن به محبوب است.

دلنوشته ای برای شهید عباس بابایی

به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، رضا شاعری از خبرنگاران حوزه دفاع مقدس در سال‌روز شهادت شهید عباس بابایی نوشت: حالا اگر بود قطعاً بازنشسته شده بود و ۷۲ سال داشت، امروز به ظاهر در دنیای مادی ما نیست و ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در ۳۷ سالگی خلعت شهادت بر تن کرد‌.

۳۷ سال یا ۷۲ سال خیلی فرقی نمی کند مهم این است که عباس بابایی آنقدر آدم حسابی بوده که به نظرم حتی اگر تا امروز هم زنده می ماند آخرش حتما شهید می‌شد، شاید قدری دیرتر، شاید قدری زودتر... 

 فقط اگر بود دنیای ما و نسل ما وجود شهید زنده ای مثل او را بیشتر درک می کرد...

شهدا برای همه ما عزیز هستند اما خب آب و خاک و تبار و نیاکان عناصری هستند که آدم ها را بیشتر به خود وابسته و دلبسته می کنند یک کشش و احترام بیشتر و خاص تری ناخودآگاه به آن دیار داری، حتی اگر پدر و پدربزرگت ۸۰ سال پیش از قزوین به گوشه ای از پایتخت هجرت کرده باشند. 

البته عبارت مشهوری هست، که می گوید شرف المکان بالمکین یعنی هر جایگاه و مکانی به خاطر بزرگان و انسان هایی که در آن زیسته و خفته اند عزیز و محترم است و شرافت دارد، شهید بابایی اهل دیار قزوین است از این رو ارادتم به او دو چندان است. اما خب با تاسی به این عبارت مشهور وجود بزرگی همچون او در این شهر به وزانت و بزرگی آن دیار قطعا اضافه خواهد کرد.

چند برش مهم در زندگی شهید بابایی خاصه غیرتمندی دینی اش بسیار مرا تحت تاثیر قرار داده است، یکی همین که، وقتی برای تحصیل به آمریکا رفته بود یکی از هم اتاقی هایش که ایرانی هم نبود، عموما مشروبات الکلی مصرف می کرد، عباس با نخی محدوده ای برای او تعیین کرده بود، البته همان فرد بعد از مدتی توانست با عباس بابایی ترک عادت کرده بود.

امیر خلبان روح الدین ابوطالبی دوست شهید بابایی در این خصوص گفته است: من با کمال شگفتی دیدم که عکس های هنرپیشه ها از دیوار برداشته شده بود و از بطری های مشروبات خارجی هم اثری نبود. عباس گفت: دیگر احتیاجی به نخ نیست؛ چون دوستمان با ما یکی شده...

عباس سال‌ها بود که نفس خود را قربانی کرده بود، ۱۵ مرداد ۶۶ در آستانه عید قربان، حالا نوبت به جان دادن است و رسیدن به محبوب. صدا در کابین طنین‌انداز است عباس جان، حاجی، اما صدایی نمی‌آید. هواپیما مورد اصابت گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفته و گلوله حنجره شهید بابایی را پاره کرده است تا در روز عید قربان، در سن ۳۷ سالگی ذبیح‌الله شود. 

و اما صحنه تدفین شهید بابایی، از آن صحنه هایی است که به نظرم باید بگذاریم یک جایی جلوی چشمانمان، تا هر چند وقت یکبار بر آن خیره شویم، لحظه ای که پدر شهید بابایی می آید بر بالین فرزند شهیدش، بند کفن را باز می کند تا پای جوانش را ببوسد، این صحنه ها را باید قاب گرفت... باید گذاشت یک گوشه ای تا همه عالم آن را ببینند.

آقای خامنه ای چندین بار از شخصیت او تعریف هایی خاص کرده است، تعریف هایی که نشان از عظمت و بزرگی آن مرد الهی داشته است، ایشان می فرمایند: در میان رزمندگان شهید بابایی یک انسان بزرگ و یک چهره‌ماندگار و فراموش نشدنی است. 'سال ۱۳۶۱ شهید بابایی را که جوان حزب‌اللّهی بود، گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان؛ ...بنا بود او این پایگاه را اداره کند؛ کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید که آیا می‌تواند؟! اما توانست... او یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.

عباسِ شهید در برشی از وصیت نامه اش نوشته است: 

«در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن و عبادت باقی می ماند... همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار 'کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود.'» چه خوشبخت بودی آقای عباس جان بابایی...

انتهای پیام

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi