دوشنبه 06 مهر 1394 , 09:14
از ترس عقرب
جلال معالی- ما تو خانواده پدری پنج برادریم و خواهر نداریم، من پسر میانی ام و زجرکشیده تر ازهمه برادرام...من جبهه رفتم، من جنگ کردم ، من در بدترین جاهای ممکن مناطق عملیاتی نفس ،نفس زدم. من کارم در منطقه حضور مداوم درخط مقدم و خاک دشمن بعثی بود. من در واحد شناسایی بودم، من در سومار و میمک جوانی ام را جا گداشتم
این من بودم که از دست شهید صیاد شیرازی و با دست خط خودشان تقدیر قهرمان جنگ گرفتم «متاسفانه آن تقدیر نامه در کیسه انفرادی داخل سنگر بر اثر اصابت خمپاره دشمن آتش گرفت و سوخت»، آری من و ماها برای وطنمان جان گذاشتیم، اگر زجرهایی کشیدم فدای سرت وطن، پس من نبودم و ماها نمی رفتیم، چه کسانی نامت را برسینه این خاک مقدس حک می کردند؟...
آری هیچ منتی بر هیچ کس ندارد، شب ها در سنگر همیشه با گِتر و شلوار و پوتین خوابیدم، چراکه بدجوری از عقرب ونامردی هایش می ترسیدم. از گلوله و خمپاره شاید نمی ترسیدم اما از عقرب وحشت داشتم... اکنون دوستان من همه اینها، این سرگذشت ها جای خود دارد ... همه خاطره شدند،خواستم بگویم به شرف خون، مطهر شهدای عزیزمان،آن شکنجه و زجرهایی که درمسکن مهر تبریز می کشم زندگی رابرایم تبدیل به جهنم کرده، دعا کنید این وام جانبازان را بدهند جانم را نجات بدهم.....ان شاالله
من از ساکنین ایلام ودیار میمکم. جایی که دانه دانه شنهای سفت وسختش به خون فرزندان این ملت رنگین شده است.
برادر رزمنده ام برادر من وصدها عزیز دیگر در همین میمک که صدام ملعون به آن " سیف صعد " می گفت به درجه رفیع شهادت رسیدند وصدها عزیز هم مثل تو به درجه والای جانبازی نائل آمدند. میمک وارتفاعات آن اگر امروز به افتخار ایستاده وپاسگاه های ایران برفراز آن جای گرفته اند به همت وجوانمردی وایثار شهدا وایثارگرانی مثل شمااین مهم بوجود آمده است وگرنه میمک الآن باید " سیف صعد " می خواندیمش.
درود خدای بزرگ بر شما واجرتان با پوردگار متعال
من که رفتم نبود .. چال شما هم برو شاید باشد .. اگر بود خبرش را به من هم بده ..
اقا جلال گل خیلی دوستت دارم راددتمند شما هستم
فاش نیوز تشکر
من که رفتم نبود .. حال شما هم برو شاید باشد .. اگر بود خبرش را به من هم بده ..
اقا جلال گل خیلی دوستت دارم ارادتمند شما هستم
فاش نیوز تشکر