شناسه خبر : 106050
سه شنبه 07 آذر 1402 , 09:11
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تصاویر دیده‌نشده از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه جنوب

فاش نیوز - آیت‌الله خامنه‌ای در مرداد ۱۳۶۷ در جبهه جنوب و اردوگاه شهید باکری حضور پیدا کردند که عکس‌های دیده‌نشده‌ای از حضور ایشان با دوربین «بهزاد پروین‌قدس» به ثبت رسیده است.

تصاویر دیده‌نشده از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه جنوب

حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس ـ فاطمه ملکی: «بهزاد پروین‌قدس» عکاس، طراح، نویسنده و مستندساز حوزه مقاومت، متولد ۱۳۴۳ در استان آذربایجان شرقی است. او در نوروز سال ۶۰ به جبهه رفت و عکاسی را شروع کرد. پروین‌قدس حتی در اعزام‌هایش به جبهه، ۵ بار مجروح شد. حاج‌بهزاد امروز بیش از ۷۰ هزار فریم عکس از دوران دفاع مقدس دارد. یکی از مجموعه عکس‌های او، مربوط به حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی در لشکر عاشورا با لباس پاسداری است.

عکس‌های دیده نشده از آیت‌الله خامنه‌ای به همراه روایت پروین‌قدس درباره موقعیت زمانی و مکانی از این مجموعه را در ادامه می‌بینیم و درباره‌شان می‌خوانیم.

ایام محرم و مردادماه سال ۱۳۶۷ و بعد از عملیات مرصاد، حضرت آقا در مناطق عملیاتی جنوب حضور داشتند و زمزمه‌هایی از حضور ایشان در اردوگاه‌ها شنیده می‌شد؛ ما هم اخبار را پیگیر بودیم که آقا کدام مناطق می‌روند.

در آن برهه زمانی، ما در اردوگاه شهید باکری دزفول مستقر بودیم. یک روز به همراه محمدعلی زینالوند، برای حضور در جلسه‌ای با تویوتا به طرف مقر فرماندهی پادگان می‌رفتیم. از در ورودی اردوگاه به طرف فرماندهی ‌رفتم و سپس وارد جاده خاکی شدم. دیدم یک سری ماشین‌های نیمه‌شخصی وارد ارودگاه می‌شوند. احساس کردم که مهمان‌ هستند. یک مقدار سرعت را کم کردم که گرد و غبار جاده خاکی، جلوی دید ماشین مهمان‌ را نگیرد. دستم را از پنجره بیرون ماشین بردم و اشاره کردم که مهمان‌ها از من سبقت بگیرند. از آینه نگاه می‌کردم و دیدم حضرت آقا هستند و با دست به ما اشاره کردند شما مسیر را بروید و ما پشت سرتان می‌آییم.

محمدعلی زینالوند، حضرت آقا را که دید، ذوق زده شده بود و می‌گفت: «آقای خامنه‌ای هستند...» بعد از رسیدن به مقر فرماندهی، ماشین را پارک کردیم و به طرف حضرت آقا رفتیم و آقا را در آغوش گرفتیم. ایشان لباس سپاه بر تن داشتند و به خاطر شدت گرمای خوزستان در مردادماه، حضرت آقا خیلی عرق کرده بودند.

مسئولان با حضرت آقا به کانکس رفتند. نزدیک اذان ظهر بود. من هم پیگیر کارهایم بودم و نزدیک تویوتا رفتم. من یک آلبوم از عکس‌های دوران دفاع مقدس داشتم که عکس‌های خاصی بودند. در این آلبوم عکس‌هایی جالب و ماندگاری بود؛ مثلا از یک رزمنده  قبل و بعد از شهادتش یا از منطقه‌ای قبل یا بعد از عملیات عکس گرفته بودم که در این آلبوم جمع‌آوری شده بود.

وقتی حضرت آقا در کانکس بودند، رفتم و این آلبوم را از داشبورد ماشین آوردم. بعد این آلبوم را به یکی از افراد گروه حفاظت که جلوی کانکس ایستاده بود، دادم و گفتم: «این عکس‌ها را به حضرت آقا نشان بدهید» آن فرد آلبوم را نگاه کرد و خواستم برگردم که او گفت: «بمانید، شاید آقای خامنه‌ای کارتان داشته باشند» او آلبوم را با خودش برد. دیدم حضرت آقا آمدند جلوی کانکس و درباره عکس‌ها سؤال کردند. بنده هم شرحی از عکس‌ها و شهدا به ایشان دادم که برایشان خیلی جذاب بود و بنده را تحسین کردند.


آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر عاشورا

آقا بعد از این صحبت‌ها می‌خواستند بروند وضو بگیرند. ما همراه او رفتیم. ایشان حین رفتن به سمت محل وضو گرفتن، آستین‌هایشان را بالا ‌زدند و دکمه پیراهن‌شان را هم باز کردند. من به مسئول گروه گفتم: «من دوربین دارم، بروم دوربینم را بیاورم و از آقا عکس بگیرم؟» او گفت: «نه صلاح نیست در این شرایط عکس بگیری» من به آقای خامنه‌ای گفتم: «می‌خواهم الان از شما عکس بگیرم، اجازه می‌دهید؟» ایشان گفتند: «نه! مانعی ندارد؛ عکس بگیرید.»


رهبر انقلاب در حال وضو گرفتن در اردوگاه شهید باکری

به محمدعلی زینالوند گفتم: «بیا این کلید رو بگیر و دوربینم را از داشبورد بردار و بیار» محمدعلی بدو بدو رفت و دوربین را آورد. من تعدادی عکس از وضو گرفتن حضرت آقا گرفتم. می‌خواستم ببینم ایشان با دست جانبازشان چطوری مسح می‌کشند. دیدم دست چپ را به دست راست حلقه کردند و یک شتابی به دست راستشان دادند و با همان دست راست جانبازی‌شان مسح کشیدند. این برایم جذاب بود.


عکسی که بهزاد پروین‌قدس از حضرت آقا در اردوگاه شهید باکری گرفت

در مسیر برگشت از وضو، چند عکس از آیت‌الله خامنه‌ای گرفتم و بعد ایشان گفتند: «پس خودت چی؟ در عکس نیستی!» گفتم: «من همیشه پشت دوربین هستم.»

آقای خامنه‌ای گفتند: «آقای فرجی، با دوربین آشنا هستند، بدهید به او و بیایید باهم عکس بگیریم.» من هم با افتخار قبول کردم. دیدم محمدعلی زینالوند گفت: «دوربین را بده به من و کنار آقا بایست عکس بگیرم.» دو سه فریم عکس گرفت. چند فریم در مسیر گرفتم. محمدعلی بعد از گرفتن عکس‌ها محکم کف زد و به ترکی گفت: «به به! عکس گرفتم دانه‌ای ۱۰۰ تومان» آقا هم به این حرف محمدعلی خندیدند. بعد از این ماجرای عکس گرفتن‌ها با ایشان به حسینیه رفتیم و نماز جماعت خواندیم.


عکسی که زینالوند از بهزاد پروین‌قدس در کنار آیت‌الله خامنه‌ای گرفت

آن شب به جلسه‌ای رفتیم و درباره بحث‌های نظامی گزارش‌هایی دادند. بعد از جلسه می‌خواستم با دوربینم وارد حسینیه شوم. اما بخاطر دوربینم، اول اجازه ندادند، ولی دوستانی که من را می‌شناختند، گفتند: «بگذارید بیاید داخل». من هم رفتم داخل حسینیه. در حسینیه سر سفره‌های نیم‌متری و طولی نشستیم. آقا سوالاتی از ما درباره افراد پرسیدند و بنده توضیح دادم.


رهبر انقلاب، آن روز در لباس یک رزمنده، کنار رزمندگان لشکر عاشورا سر سفره غذا نشسته‌اند

سر سفره همه حواسم به چهره آقا بود و عکس‌هایی از ایشان گرفتم. ایشان گفتند: «چرا غذا نمی‌خوری؟» گفتم: «آقا! جذب شما هستم و غذا خوردن یادم رفته.» یکی از دوستان می‌خواست برای جمع و جور کردن وارد سفره شود، آقا گفتند: «وارد سفره نشوید، صحیح نیست.»


حضور عزاداری ایام محرم در جمع نیروهای لشکر عاشورا

بعد از سفره، مراسم عزاداری  و سینه‌زنی برگزار شد. آقای خامنه‌ای با دست چپ‌شان سینه می‌زدند که من هم دو فریم عکس گرفتم.


سینه‌زنی حضرت آقا در جمع رزمندگان لشکر عاشورا

از اینکه ایشان در میان شور حسینی بچه‌ها سینه می‌زدند، احساس خوبی داشتم. بعد از این مراسم از آقا خداحافظی کردیم و ایشان به مناطق دیگر رفتند.


سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا

تاسوعای حسینی قرار بود. آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم عزاداری لشکر عاشورا حضور پیدا کنند. ایشان تاسوعای حسینی به حسینیه اعظم شهید باکری آمدند و در آنجا سخنرانی کردند. بعد هم در مراسم سینه‌زنی تمام عزاداران با شور و شوق وصف‌ناپذیری سینه می‌زدند و آقا هم در کنار بچه‌ها عزاداری می‌کردند.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi