شناسه خبر : 37592
سه شنبه 24 شهريور 1394 , 15:58
اشتراک گذاری در :
عکس روز

آغازی ساده اما عاشقانه

در روایات دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد وبا ایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛ هیچ دلیلی هم برای رد کردنش به ذهنم نرسید، گفتم راضی‌ام.

فاش نیوز-یکی از پسندیده ترین سنت های دین مبین اسلام امروزه با مشکلاتی مواجه شده است .«ازدواج» که روزی در ساده ترین و با دوام ترین شکل خود شکل می گرفت این روز ها با وارد شدن حواشی فراوان و تکلفات بی مورد از راه اصلی و درست خود در حال دور شدن است.خانواده که اساسی ترین بنیان جامعه است، با سخت تر شدن و به تاخیر افتادن ازدواج ها و هم چنین بی دوام شدن زندگی های شکل گرفته در حال تهدید است. 
با این دغدغه و به مناسبت سالروز ازدواج آسمانی حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ،پاک ترین و نورانی ترین انسان های روزی زمین که پیوندشان به بهترین و الهی ترین شکل ممکن صورت گرفت و عاشقانه ترین زندگی را در طول تاریخ رغم زد قصد داریم مروری چند بر خاطرات ازدواج در سیره ی انسان هایی پاک و با ایمان در تاریخی نزدیک به نسل خودمان کنیم انسان هایی که زندگی شان الگو گرفته از آن دو وجود نورانی و باعظمت بود . خوب است بخوانیم و ببینیم که برگزاری این سنت در ساده ترین شکل خود چندان هم آرمانی و دور از ذهن و تنها مربوط به هزاران سال پیش نیست ، بلکه تنها با اندکی ورق زدنی به گذشته ی نزدیک این مرز و بوم می شود،فرهنگ هایی ناب و اسلامی را یافت و دوباره زنده کرد و باتأسی به این سیره ی نیکو می توان از متزلزل شدن خانواده ها جلوگیری کرد.

 

ازدواج در آغاز احساس نیاز

اسلام اصرار دارد بر این که این پدیده در اوان خود، هر چه زودتر، از آغاز احساس نیاز انجام گیرد. این هم از اختصاصات اسلام است، هر چه زودتر بهتر. زود که می گوییم یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می‌کنند به داشتن همسر؛ هر چه این کار زودتر انجام بگیرد، بهتر است. علت چیست؟ علت این است که اولاً برکات و خیراتی که در امر ازدواج وجود دارد در وقت خود و زودتر از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. ثانیاً جلوی طغیانهای جنسی را می‌گیرد. لذا می فرماید: «من تزوّج احرز نصف دینه».طبق این روایت معلوم می‌شود که نصف تهدیدی که انسان درباره‌ی دین خود می‌بیند از طرف طغیانهای جنسی است که خیلی رقم بالایی است.(رهبر معظم انقلاب)

ایمان و اخلاق

پسرعمه - دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل. زمستان 56 بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب وتاب انقلاب بود، خیلی بهم برخورد. یک سال وچند ماه از این جریان گذشت ودر این بین، او بود که با اصرار وخواندن آیات وروایات، سعی در متقاعد کردنم داشت؛ تا این که یک بار برای اتمام حجت آمد وگفت: «معصومه! خودت می دونی ملاک من برای انتخاب تو، ظاهر وقیافه نبوده ولی اگه باز فکر می کنی این قضیه منتفیه، بگو که دیگه با اصرارم تو رو اذیت نکنم.» نشستم وبا خودم خلوت کردم. در روایات دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد وبا ایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛ هیچ دلیلی هم برای رد کردنش به ذهنم نرسید، گفتم راضی‌ام.

(راوی: همسر شهید اسماعیل دقایقی)

امام جواد (ع) فرمودند: (( هر کس به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن باشید،با او موافقت کنید و گر نه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.))  تهذیب الاحکام،ج7،ص396

با وضو وارد شوید، توکل به خدا

اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه حرف‌ها، تأکیدش روی مسائل اخلاقی بود.

یادم نمی رود، قبل از این که وارد این جلسه شوم، وضو گرفتم ودو رکعت نماز خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.» بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود: برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کرد.(راوی: همسر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)) 




پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
" کسی که خوش دارد با پاکی و پاکیزگی به لقای الهی برسد، باید در حالی به حضورش رسد که همسری گزیده باشد"

وسائل الشیعه، ج 20، ص 18

فقط لباس

زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد.ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز ودامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد.

(راوی: سید مرتضی آوینی)


 

هم رنگی کارها

من وحمید به کمترین چیزها راضی بودیم؛ به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد!

گفت: « کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره مجلسمون رو این طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟! مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست. تو هم از من نخواه که برخلاف خواست خدا عمل کنم.» با این که برای مراسم، استاندار، حاکم شرع وجمعی از متمولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! حمید می گفت: «شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.»

(راوی: همسر شهید حمید ایرانمنش)

 

نماز شکر

میلاد پیامبر اکرم(ص) بود که مهریه را معین کردند. همان روز هم با حضور فامیل ها یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم. صیغه عقد را که خواندند، رفتیم با هم صحبت کنیم.دیدیم دنبال چیزی می گردد؛ گفت: «اینجا یه مُهر هست؟» پرسیدم«مُهر برای چی؟ مگه نماز نخوندی؟!» گفت: «حالا تو یه مُهر بده.» گفتم: «تا نگی برای چی می خوای، نمی دم.» می خواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله به او همسر عطا کرده! ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم.

(راوی: همسر شهید عبدالله میثمی)

ماز جماعت در عروسی

شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمی کردیم این قدر مصمم باشد! صدای اذان که بلند شد، همه را بلند کرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خودش! یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به یاد ماندنی.

(شهید محمدعلی رهنمون)

بدون عروسی

حسن ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم. هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!» پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟! دخترعمو (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد.

(راوی: همسر شهید حسن آبشناسان)

عزت نفس

خرید طلا و جواهرات برای عروس،مثل همیشه رسم بود؛ولی اینها با وضع مالی یک معلم ساده جور در نمی آمد.از طرفی هم عزت نفسش اجازه نمی داد جوری مطرح کند که اثر بدی داشته باشد یا باعث ناراحتی شود.

وریات را می خرید؛به طلا و جواهر که می رسیدیم می گفت: (( انها باشد سر فرصت در وقت مناسب با سلیقه یکدیگر بخریم.))

خوشم می اومد که چنین عزت نفس و مناعت طبعی داشت. (شهید محمدعلی رجایی)
 

امیر المومنین (ع) فرمودند: (( اگر حد کفایت بی نیازت سازد،کمترین چیز دنیا بی نیازت سازد؛و اگر حد کفایت نیازت را بر طرف ننماید،هیچ چیز دنیا بی نیازت نسازد)).   تحف العقول،ص378
 

دل شکستن بس است

سال 58 تصمیم به عقد رسمی گرفتیم.مادرم مهر مرا بالا گرفته بود تا حداقل یک چیز این ازدواج که از دید آنها غیر معمول بود،شبیه بقیه مردم شود!اگرچه هیچ کداممان موافق نبودیم،ولی اسماعیل گفت: (( تا اینجا به اندازه کافی دل مادرت را شکسته ایم! برای من چه فر قی دارد؛من چه زیاد چه کمش را ندارم! راستی نکند یک بار مهرت را بخواهی،شرمنده ام کنی!)).

من هم که نمی خواستم به مادرم بی احترامی شده باشد مهریه پیشنهادی را قبول کردم؛اما همانجا قبل از آنکه وارد سند ازدواج کنند به اسماعیل بخشیدم. (راوی همسر شهید اسماعیل دقایقی)

 

 

امام صادق (ع) فرمودند: (( هر زنی که مهریه اش را به شوهرش ببخشد،برای هر درهمی،ثواب آزاد کردن بنده ای برایش منظور می گردد)).

ارشاد القلوب،ج 1،ص174

بدون هیچ وجهی

بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود، دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.همین مبانی بود که مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.

مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند.

اولین عقد در شهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.

(راوی: همسر شهید مصطفی چمران)

رسول خدا (ص) فرمودند: ((مهر ها را سنگین نگیرید؛مهر و محبت را خدا باید فراهم کند(نه مهریه زیاد!) )).

مستدرک الوسائل،ج15،ص67


 

تنها اتاق

پسر دایی ام خلبان ارتش بود، من هم دانش سرا درس می خواندم. همین که عقد کردیم، کلی اصرار کرد که باید مستقل زندگی کنیم؛ اما پدر و مادرم می گفتند:«تو هم مثل پسر خودمونی، پروانه هم درس داره؛ زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه داری. این جوری، همه شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.»

سخت بود، ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد. بعد هم، اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم.

(راوی: همسر شهید علیرضا یاسی)
 

 

رسول خدا (ص) فرمودند: (( به پیروان هم شأن خود زن دهید و از هم قدران خود زن بگیرید و برای نطفه ها محل مناسب انتخاب کنید.))

اصول کافی،ج5،ص332


شب ازدواج شهید احمد سوداگر  با لباس ساده سپاه و جشنی مختصر

 

کاغذ خواستگاری

هنوز آن کاغذ را دارم؛شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود.تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید.

بعد از باسمه تعالی،ده تا از نظراتش را نوشته بود.بعضی هایش اینطور بودند:

« داشتن ایمان به خدا و خداجویی؛

مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛

شغل من پاسدار است؛

مشکلات آینده جنگ؛

مکان زندگی؛

انگیزه ازدواج،رسیدن به کمال.»

عبارت ها کوتاه بود؛اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن.(راوی همسر شهید سید علی حسینی)


 

توقعات مادی زیاد و بالا،موجب تنگی معیشت و موجب ناراحتی خود انسان می شود.اگر انسان توقع خودش را از زندگی توقع کمی قرار دهد،این مایه سعادت خواهد بود.

مقام معظم رهبری،مطلع عشق،ص100

 

 

کد خبرنگار: 18
اینستاگرام
سلام
شرح زندگی خصوصی و اجتماعی این شهدا در مجموعه ای به نام نیمه پنهان نوشته شده
من اکثر کتابها را خواندم تا بفهمم همسر شهدا چطور فکر می کردند و چطور حرف می زدند
اخلاق شهدا چطور بوده ... خدایش همه عاشق بودن در حق همسرانشان ...
حالا منم یه خاطره دارم اگه بتونم بنویسم خیلی جالبه ... فقط بگم اگه شهید گمنام در این مقوله مطلب می نوشت بهتر بود و تاثیر بیشتری داشت!
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi