شناسه خبر : 91430
سه شنبه 21 تير 1401 , 14:10
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سخنی با فرزند یک جانباز ارتشی

به پدرت افتخار کن!

همین الان اگر سرفه های پدر را می بینی، نتیجه ایستادگی او در مقابل دشمن است که می خواست با بمباران شیمیایی ما را به زانو درآورد.

فاش نیوز - من یک بسیجی ام
و از نزدیک شاهد رزم رزم آوران ارتشی بوده ام.
به خدا دلاورمردی های ارتش قهرمان را فراموش نکرده ایم.
گاهی از امیران و افسران و ارتشیان زیادی نام برده می شود همه آن عزیزان از سرآمدان بودند.
عده ای نیز همچون. پدر بزرگوارتان مزین به مدال های افتخاری هستند که در بدن هاشان جا خوش کرده است. بسیاری شان هنوز که هنوز است آثار شکنجه های دوران اسارت را بر بدن دارند.

آری عزیز دل من
در همین استان سیستان و بلوچستان بودند دلاورمردان بزرگی که اگر بخواهم نام ببرم، از عهده این مرقومه خارج است.

دلاورمردان ارتشی اعم از نیروهای سه گانه از همان روز اول جنگ در خط مقدم مبارزه بودند.
و خوب به یاد دارم که چگونه از کیان جمهوری اسلامی دفاع می کردند، شهید می شدند، جانباز می شدند، اسیر می شدند اما از هدف خود قدمی عقب نشینی نمی کردند.
همین الان اگر سرفه های پدر را می بینی، نتیجه ایستادگی او در مقابل دشمن است که می خواست با بمباران شیمیایی ما را به زانو درآورد.
خیلی از همرزمان پدر قهرمانت در کنارش یا شهید شدند و یا اکنون در کنارش هستند البته با سینه های خردلی و دست و پاهای قطع شده و چشم و گوش های بدون دید و بدون شنوایی.

آری!
عزیز دل عمو.
ارتش قهرمان در طول سال های دفاع مقدس و بعد از آن افتخارات زیادی کسب کرده.

از اولین شهید ارتشی استان شهید رأفت، شهید شهرکی و از رزم شهیدان سرهنگ مظاهری و از جان گذشتگی شهید سروان محمد سرگزی که در اوج بمب باران شیمیایی تا آخرین سرباز را از منطقه خارج نکردند خود نیز خارج نشدند تا شربت گوارای شهادت را نوشیدند. 
هیچ گاه روایت تیز پروازی شهیدان خلبان امیر مرادقلی و محمد میر را فراموش نمی کنم.
و یا سانحه هواپیمای سی 130 که دلاوران ارتش جمهوری اسلامی را بعد از رزمی جانانه به شهر و دیارشان می برد و همه سرنشین های آن به شهادت رسیدند
آنان همه از همرزمان پدر عزیزتان بودند
آری عزیز من  

رزم آن دلاوران کتمان شدنی نیست. 
نمی دانم
اما آنچه را که می دانم این است که ارتش و سپاه و بسیج در کنار هم آن رزم را آفریدند
جاماندگان آن دوران
ارتشی و سپاهی و بسیجی و انتظامی چه زیبا هم اکنون با هم مرور خاطرات می کنند
پس به پدرت یک میهن افتخار می کند
البته فراموش نکنی که نیروهای مسلح ما مورد بغض دشمن قرار دارند

ان شاءالله شما جوانان پاک نهاد که تربیت شده آن پدران هستید در کنار دیگر جوانان عزیز که رویش های نظام اسلامی هستید در جهادی دیگر بنام تبیین دست آوردها و شناخت دشمن و اهداف پلیدش و مبارزه با جنگ نرم آنان همچنان مردان و زنان دوران دفاع مقدس پر شورتر و با اراده آهنین در حفظ و پاسداری نظام اسلامی گام بردارید.
و ما به شما عزیزان امید بسته ایم

موفق و پایدار باشید
علیرضا ضابطی

اینستاگرام
سلام دوردبرارتشیان لشکر88ررهی زاهدان اری گفیتد نوشتیدولی بیشترین صدمات جانی وبدنی راسربازان خوردن ولی بی نام نشان هستند اری دروان اموزشی ازاراک به زاهدان امدیم همان پادگان قدیمی فرمانده گردان اموزشی سرگرد غلام محمدمطاهربود که درسال66توسط بمباران شیمیایی بیمارستان صحرایی سوماربه شهادت رسیدهمه ماسربازان ل88درتمام خط مقدم تپه402گیسکه سانواپا حضورداشتیم یادوخاطرات ان روزگاران بخیر
عمو جان بزرگوار سلام بابای قهرمان من ارتشی ها را با جان دل دوست دارد ولی او نیز مثل شما بسیجی بود قبل شروع جنگ در۱۶ سالگی با ضد انقلاب میجنگید اودرخاطراتش چنین نوشته البته نمی گذارد من زیاد نگاه کنم میگوید برایم ضرر دارد چشم من بابای عزیزتر از جانم را دیگر نمی گذارم اذیت شود ولی خودش میگوید این امتحان خداست چند بار خواسته برود در آسایشگاه بماند ولی مادر ومن چنین اجازه ای به او نمی دهیم که با بودنش یتیم شویم تا نفس دارد تا ۲۷ سالگی درکنارش بودم واز این به بعدکه باکلی از مشکلات درگیر بودیم زمستان هرروز ما رامادر بادمپائ پیاده میبرد در بیماستان ملاقاتش هنگامی که یکی از عمل هایش موقعش میشد بچه بودم کوچکنرین بچه انهم با این شرایطم آن موقع هنوز عمل نشده بودم ۱۱سالم بود وقتی به بیمارستان اعصاب رسیدیم دیدم بابا هی بالا میاورد و چیزی های عجیب وغریب میگفت مادر رفت با تیم پرستاری دعوا کرد که به ناصر چه شده اورا صحیح و سالم بستری کردیم حالا شما چی بهش دا دیدن اینطور شده آقاهه گفت خواهر جان نگران نباش تازه شوک گرفته تا ۸ ساعت دیگه به خودش میاد وبعد ۲۴ ساعت کاملا باهوشه گفت بعد اون می تونم مرخصش کنم گفتآ دکتر ۶ جلسه شوک درمانی نوشته باید کامل باشه تا عوارض دوران جنگ را فراموش کنه آن ۶ جلسله شد در دور بعد ۶ جلسه دیگه و چند جلسه نیز دربیمارستان ارتش از آن به بعد پدر از بیمارستان اعصاب متنفر شد ولی خدا را شکر دیگر آن جیغ های شبانه با قرص آرامش نصبی پیدا کرد باز خدا مارا دوست داشت که بماند پدر قهرمان ما باشد بچه ای که در ۱۶سالگی این همه بلا سرش بیاید چه انتظاری می توان ازش داشت با اینکه دو پسر دائ ویک پسر عمویش جلوی چشمانش پر پر شدن و خودش به این روز افتاده هر کسی به این روز افتاده بود به بهانه مجروحیت ازخط عقب میکشید تا دیگر توانش اجازه نداد تا ۶۵ حظور داشت برامسئولیت محور کردستان بعد آن فقط ازعملیاتها ئ که فرمانده اش اشاره میکرد باشی بعنوان نیروی آزاد میرفت حالا ما مانده ایم ترکش ها وموج انفجار واسترس از رمضان وسوغات عملیات خیبر چون گوشه نشینی وانزوا را درپیش گرفته داروهایش را یا من میگیرم یا مادر با ان فشار خون بالا حاج آقا ظابطی عزیز ازراهنمائیتان بی نهایت سپاسگذار ایشلاهیج وقت سایه شوم غم به هیچ کدام از خانواده عزیزان ایثار افکنده نشه آمین یا ربلعالمین

ایکاش مسئولان این دلنوشته ها را بخوانند ، که چطور جانبازان و ایثارگران از آن مقطع دفاع مقدس و حتی از ترکشها و گازهای شیمیائی بر بدن خود اینچنین ، با افتخار یاد می کنند و آنگاه با یکسری قوانین دست و پاگیر چوب لای چرخ زندگی آنان می گذارند.
مسئولین ببینند فرزندان این آب و خاک از خود برای نسلهای پس از خود ، فرهنگ ایثار و شهادت را زنده نگاه داشته و به این میراث خود ، فخر و مباهات می کنند.
اما مسئولان متاسفانه ...!
جناب ضابطی برخی از ایثار گران یکسره از بنیاد شهید مطالبه میکنند و دنبال منافعند و برخی مطلومانه در کنج خانه. از فقر حان میسپارند
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi