یک جانباز اعصاب دست تنها

حسن محمودی- اینجانب حسن محمودی جانباز اعصاب وروان که در تاریخ 22تیر 67درمنطقه عملیاتی فکه سه راهی سایت بر اثر بمباران هوایی دشمن بحثی دچار موج انفجار شدم به  ولای علی قسم از این بنیاد شهید راضی نیستم و در قیامت شکایتم را به مولا علی می کنم خلاصه می کنم ازدواج کردم همسرم باداشتن یک پسر بچه 7ساله جدا شد. خانواده ای هم نداشتم که بتونن از حقم دفاع کنن چون بجه داشتم دوباره ازدواج کردم واز زن دوم هم صاحب یه پسر دیگه شدم این بچه هم خیری ندید وبر اثر تصادف مادرش فوت کرد باوضعیتی که داشتم و به خاطر اعصاب و روان خدابی که داشتم این همه بلا سرم آمد.

زن اول که طلاق گرفت زن دوم هم که فوت کرد خانواده ام هم ارز من خسته شده بودن خیلی حرفها دارم که نمیتونم بیان کنم وبه زبان بیاورم مگه ادم چقدر کشش داره ادمی مثل من که با دوتا پسر بجه بدون کارو درآمدی در ضمن پسر اولم هم چهار سال پیش براثر ایست قلبی فوت شد پیش خودم میگفتم به هر سختی ومشقتی بود این بچه بزرگ شد و کمک حالم خواهد بود که امیدم نا امید شدالان هم دیگه سن وسالی ازم گدشته نمیتونم زندگیمو بچرخونم تا الان به هر مکافاتی بوده با پسر دومم که از همسر دومم هست به سختی زندگی میکنم.

در طی این چند سالی که از جنگ میگذره الان یک سالی هست که سه میلیون و پانصد کمک معیشتی از ارتش میگیرم مگه توی قانون خودشان نباید جانبازان غیر حالت اشتغال حد اقل حقوق کارکنان دولت بهشان تعلق میگیره پس چرا  اجرا نمیکنن.

تمام حقو حقوق منو پایمال کردن چون نه خودم میتونم از حقم دفاع کنم و نه کسی را دارم که از حقم دفاع کنه بنیاد شهید هیچ حقوق ومزایایی جز دفتر چه بیمه به من نداده اند من جانباز که صورت سانحه دارم برای چی به وضعیتم رسیدگی نمیشه هیچی وهیچی شما را به امام حسین قسمتان میدم به فکر من باشید. اصلا فقط بیان شاهرود جایی که زندگی میکنم را ببیند همه چی دستگیرتان میشود.