شناسه خبر : 101270
شنبه 03 تير 1402 , 14:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شهیدی که بقایای پیکرش توسط سردار سلیمانی به وطن بازگشت

فاش نیوز - همسر شهید گفت: ماشین‌ آن‌ها در حین حرکت مورد اصابت موشک‌های داعش قرار می‌گیرد و شهید حمیدی به شهادت می‌رسد، اولین نفرحاج قاسم بر سر پیکر او می‌رسد و باقی مانده‌های پیکرش را جمع‌آوری می‌کند و به کشور بازمی‌گرداند.

شهیدی که بقایای پیکرش توسط سردار سلیمانی به وطن بازگشت

 باشگاه خبرنگاران توانا|عاطفه غریبی: از زمانی که زمزمه‌های داعش و اشغال سوریه به گوش می‌رسید، جوان‌های ایرانی برای جلوگیری از اسارات دوباره حضرت زینب (س) به دست یزیدیان زمان، به سوریه رفتند. این جوانان هرکدام پسر، پدر و عزیز خانواده‌ای بودند که هنوز با گذشت چندین سال، شهادت آنان را باور ندارند و برای رفع دلتنگی‌هایشان پناه به روضه و توسل به اهل بیت (ع) می‌برند، که بنا به توصیه امام رضا (ع):« إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی (ع)»
یکی از این جوانان «شهید محمد حمیدی» است،  او پدر خانواده‌ای بود که بعد از ۹سال چشم‌ انتظاری خدا پسری به نام محمدطاها را به آن‌ها هدیه داد. ولی او طعم شیرین پدری را برای دفاع از حرم آل‌الله رها کرد و پسر و همسرش  را به خدایی سپرد که می‌دانست  به خوبی از آن‌ها محافظت می‌کند.

ازدواج آسان شهید حمیدی
همسر شهید حمیدی از نحوه آشنایی‌ خود با شهید می‌گوید: برادر شهید همکار بنده بودند و واسطه آشنایی ما ایشان بود. همزمان با شب‌های قدر، عقد کردیم و بعد از یک ماه با مراسمی ساده در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۴ به خانه بخت‌مان رفتیم. بعد از ۹ سال  خدا محمدطاها رو به ما هدیه داد، و از روزهای آخر بارداری قرار بود که ماموریت‌های سوریه محمد آغاز شود، ولی بخاطر شرایط من تا تولد طاها صبر کرد و از ۴ ماهگی پسرمان اعزام‌های شهید آغاز شد.
همسر شهید حمیدی از مجروحیت محمد گفت: او زمانی که برگشت طاها ۶ ماهه شده بود، ۲۰ روز پیش ما ماند و مجدد برگشت. در ۹ ماهگی پسرم، همسرم به شدت مجروح و به تهران منتقل شد. محمد از اینکه نتوانست به شهادت دست پیدا کند، خیلی ناراحت بود و می‌گفت: «حضرت زینب منو نخرید.» بعد از بهبودی کامل، در ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ اعزام شد.

سردار سلیمانی اولین نفری بود که بالا سر شهید رسید

حمیدی درباره نحوه شهادت همسرش می‌گوید: یکم تیر ماه مصادف با پنجم ماه مبارک رمضان، ایشان همراه شهیدان علی امرایی و حسن غفاری در یک ماشین و سردار سلیمانی و چندنفر از همرزمان‌شان در ماشین دیگر در درعا سوریه برای انجام عملیات اعزام شدند، در عملیاتی که هدف به شهادت رساندن سردار سلیمانی بود، ماشین‌ آن‌ها در حین حرکت مورد اصابت موشک‌های داعش قرار می‌گیرد و شهید حمیدی، امرایی و غفاری به شهادت می‌رسند، اولین نفرحاج قاسم بر سر پیکر آن‌ها می‌رسد و باقی مانده‌های پیکرشان را جمع‌آوری می‌کند و به کشور بازمی‌گرداند.

انگشتر بی‌نگینی که برگشت

خانم حمیدی، ماجرای اطلاع از شهادت همسرش را این‌طور روایت می‌کند: «نزدیک افطار بود که رفتم نان بخرم پیامی برام آمد نوشته بود پیکر شهید حمید محمدی وارد معراج شهدا شد.  فکر کردم شوخی خود شهید است، چون بسیار شوخ‌طبع بود ولی برای اطمینان بیشتر با برادر همسرم تماس گرفتم و ماجرا را برای او گفتم، او گفت بله درست است، محمد شهید شده؛ من باور نمی‌کردم که این حقیقت داشته باشد، دائما می‌گفتم که تا خود محمد و نبینم باور نمی‌کنم، اما همکاران او از من خواستند که در معراج این درخواست را نداشته باشم چون تنها چیزی که از محمد به وطن بازگشت، یک دست و بخشی از پای سوخته‌اش و رکاب ذوب شده انگشتری که هرشب موقع خواب آن را در لیوان گلاب بالای سرش قرار می‌داد، بود که نگین آن در اثر انفجار جدا شد و از بین رفت.»


خانم حمیدی در ادامه به ارادت ویژه‌ای که به حضرت علی اکبر(ع) داشت اشاره کرد: شهید علاقه ویژه‌ایی نسبت به حضرت علی اکبر (ع) داشت و وصیت کرد بعد از شهادت، مداح هیات‌شان روضه حضرت را بخواند و در نهایت هم مانند علی اکبر امام حسین (ع) به شهادت رسید.

هم هیاتی بود، هم ورزشکار حرفه‌ایی

همسر شهید گفت: همیشه از خدا می‌خواست در موقعیتی قرار نگیرد که اعتقاداتش زیر سوال برود. محمد بسیار صبور، شوخ طبع و اهل نماز بود و حلال و حرام را در زندگی بسیار رعایت می‌کرد، حساس نسبت به رهبر و ولایت فقیه، به رعایت حق الناس پایبند و مقید به خواندن نهج‌البلاغه بود و هنوز خودکاری که در روزهای آخر در بین صفحات قرار داده، دست نخورده باقی مانده است، همچنین او بسیار اهل انفاق کردن در خفا بود.  

در ادامه به فعالیت‌های ورزشی شهید اشاره کرد: او کمربند مشکی ورزش‌های رزمی را داشت، کوهنورد  و مربی چتربازی بود و به عنوان تخریب‌چی در سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد.

پسرش را هدیه اباعبدالله(ع) می‌دانست

«دوست داشت پسرمان اهل روضه اباعبدلله (ع) باشد» این را همسر شهید با بغض بیان کرد و افزود: همیشه می‌گفت دوست دارم در گوش طاها صدای روضه باشد، زمانی که طاها نوزاد بود پدرش وقتی از اداره به خانه می‌آمد، بالای سر او روضه زمزمه می‌کرد و زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام می‌خواند. شهید همیشه می‌گفت: طاها نذر امام حسین (ع) است و باید خونش در این مسیر باشد و انشالله خدا او را از من قبول کند و الان طاها برخلاف برخی هم‌سن و سال‌هایش بسیار عاشق کربلاست و آنجا را به باقی سفرها ترجیح می‌دهد و به همه توصیه می‌کند که به سمت کربلا بروید.

یادآوری معامله با خدا، سختی را شیرین می‌کند

همسر شهید حمیدی با اشک از سختی و دلتنگی خود و پسرش می‌گوید: سختی‌ها شیرین است، ما خانواده شهدا تصمیم گرفتیم زندگی‌مان را  با حضرت زینب (س) و خدا معامله کنیم. شهید همیشه در هر موقعیتی به من یادآوری می‌کرد « بعد از من روزهای سختی را خواهی دید و حرف‌های زیادی خواهی شنید، فقط سرت را روبه آسمان بگیر و مطمئن باش که خدا می‌بیند.» در این روزها من  اطمینان دارم که خدا می‌بیند و می‌شنود و همیشه دعای خود شهید را در موقعیت‌های مختلف زندگیم احساس کردم. پسرم وقتی دلتنگ پدرش می‌شود، می‌گوید: «مامان تنها راهی که من را به بابا نزدیک می‌کند اینه که درسمو بخونم یه تخریب چی بشم شهید بشم و بتونم بابامو ببینم،  هیچ‌ وقت هیچکس نمی‌تونه بفهمه بی‌بابایی چقدر سخته.» 

 

شهید حمیدی متولد۱۰ شهریور ۱۳۵۸ است و در ۱ تیر ۱۳۹۴ در درعا سوریه بر اثر اصابت موشک به فیض شهادت نائل آمد. بخشی از پیکر ایشان به میهن بازگشت و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شده است. 

پایان پیام/

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi