چهارشنبه 24 آبان 1402 , 10:39
تپههای تک درختی، حماسه گردان امام حسن (ع) را شهادت میدهد
فاش نیوز - عملیات والفجر ۴ از مهر ۱۳۶۲ آغاز شد و تقریباً تا آبان ماه همین سال به طول انجامید. در این عملیات چیزی در حدود ۶۵۰ کیلومتر از خاک دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد.
جوان آنلاین: عملیات والفجر ۴ از مهر ۱۳۶۲ آغاز شد و تقریباً تا آبان ماه همین سال به طول انجامید. در این عملیات چیزی در حدود ۶۵۰ کیلومتر از خاک دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد. سیدمرتضی موسوی از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) است که کمی قبل از شروع عملیات والفجر ۴، معاون گروهان یحیی از گردان امام حسن (ع) شده بود. او خاطرات جالبی از ورود نیروهای این گردان به عملیات والفجر ۴ دارد که به روایت ایشان، برگهایی از این خاطرات را تقدیم حضورتان میکنیم.
حرکت زیر دید ضد انقلاب
بعد از اینکه شناسایی منطقه عملیاتی توسط بچههای واحد اطلاعات و عملیات لشکر به پایان رسید، دیگر واحدهای لشکر همگی به مریوان اعزام و پایین دست ارتفاعات سورن و قوچ سلطان مستقر شدند. گردانها را باید به نحوی به طرف مریوان و موقعیت ائمه (ع) حرکت میدادند تا ستون پنجم و گروههای ضدانقلاب متوجه حضور نیروهای لشکر در منطقه نمیشدند. احتمال کمین زدن ضد انقلاب متصور بود. به همین خاطر تعدادی دوشکا را روی ماشینهای تویوتا مستقر کردند تا به عنوان تأمین در جاده حرکت بدهند و از ستون ماشین گردانها حمایت کنند.
وقتی به منطقه رسیدیم، چادرها را میان درختها بنا کردیم و، چون احتمال بمباران توسط جنگندههای دشمن میرفت، چادرها را پوشاندیم. من آن زمان به تازگی معاون گروهان یحیی از گردان امام حسن (ع) شده بودم. کمی بعد به همراه فرماندهان گردانها، گروهانها و همراه معاونین و فرماندهان دسته برای آشنایی با منطقه عملیاتی و محوری، نوبتی به منطقه اعزام میشدیم. بچههای واحد اطلاعات و عملیات، واحد تخریب و دیده بانی لشکر بسیار پررنگ بود. گردانهای خط شکن مانند گردان امیرالمؤمنین (ع) به فرماندهی شهید احمد خسروی، گردان امام صادق (ع) به فرماندهی شهید احمد خطیبی، گردان امام حسن (ع) به فرماندهی شهید حسن قربانی و... همگی نسبت به محدوده لشکر توجیه و کمکم زمزمه شب عملیات به گوش میرسید.
مینهای سبز نامنظم!
مأموریت گردان ما (امام حسن (ع))تصرف ارتفاعات و تپههای سه قلوی سید با عبور از کنار ارتفاعات کله قندی بود. گردان امیر المومنین (ع) هم که باید در مرحله اول عملیات ارتفاعات تک درختی و تخم مرغی را تصرف میکرد. مأموریت گردان امام صادق (ع) هم گرفتن ارتفاعات سنگ معدن بود. البته نام اصلی ارتفاعات؛ سه درختی، تک درختی، تخم مرغی، سید و سنگ معدن نبود. بچههای واحد اطلاعات با توجه به نشانهها و شاخصهای موجود در منطقه و شباهت ظاهری، ارتفاعات را نامگذاری کرده بودند.
هنوز عملیات شروع نشده، آتش دشمن بسیار سنگین شد و مرتب موشکهای کاتیوشا، گلولههای خمپاره ۶۰ و ۱۲۰ در لابلای درختان و روی تپهها و ارتفاعات منفجر میشد. خوب یادم است که بوی دود ناشی از سوختن درختان و علفزارها و دود باروت همه جا را فرا گرفته بود. مهندسی دشمن روی تپهها، یالها و حتی لابلای درختان و بین علفزارها اقدام به کاشتن مینهای ضد نفر سبز رنگی کرده بود که بچهها بین خودشان به آنها مین سیدی میگفتند. عراقیها در بخشی از مناطق فرصت کاشتن مینها را پیدا نکرده و فقط در بین درختان و علفزارها به صورت نامنظم مینها را پاشیده بودند.
نماز زیر بمباران دشمن
بالاخره شب موعود و شب عملیات فرا رسید و گردانها را با کمپرسیها و مایلرها به طرف موقعیت مهدی (عج) بردند. تا جایی که امکان جلو آمدن کمپرسیها بود، نیروهای پیاده را انتقال دادند و مابقی راه را تا رسیدن به زیر ارتفاعات به صورت پیاده رفتیم. با نزدیک شدن به مغرب و تاریک شدن هوا، نماز مغرب و عشاء را داخل ستون در حال حرکت به جا آوردیم. نمازی که نه جهت قبله رعایت شده بود و نه رکوع و سجود آن چنانی داشت! آتش دشمن لحظهای قطع و سبک نمیشد، گلولههای خمپاره چپ و راست ستون بر زمین اصابت میکرد. مأموریت گردان امام حسن (ع) عبور از پای کله قندی و رفتن به طرف تپههای سه قلوی سرسبز و بلند سید بود. همزمان گردانهای دیگر و خصوصاً گردان امیرالمؤمنین (ع) سمت راست ما و روی ارتفاعات تخممرغی و سه درختی باید عملیات خود را شروع میکردند.
هدف از انجام عملیات والفجر۴ قطع دسترسی ضدانقلاب در منطقه مریوان، ضربه به پایگاههای آنها در جدار مرز و اطراف شهر پنجوین عراق، گرفتن ارتفاعات مهم مشرف به شهر مریوان، رفتن به سمت تپه شهدا، کله قندی، تپههای بلند تخممرغی، سه درختی، تپههای سه قلوی سید، ارتفاعات سنگ معدن، دشت و دره شیلر، شهر پنجوین و تأمین امنیت منطقه و پاکسازی ضد انقلاب بود.
حرکت ما به سمت اهداف بسیار سخت و دشوار بود. علاه بر اینکه باید از ارتفاعات و تپههای بلند و سخت عبور میکردیم، دشمن هم میادین مین متعدد و سیمخاردارهای حلقوی بسیاری احداث کرده بود. از طرف دیگر، نامنظم بودن مینهای سبز سیدی در لابلای سبزهها و درختان، برسختی کار اضافه میکرد. همزمان، دشمن به شدت منطقه را زیر آتش کاتیوشا و خمپارهای خود گرفته بود.
۲ بار تلاش ناموفق گردان
گردان ما باید تپه سه قلوی سید را میگرفت. اما شب اول به دلیل هوشیاری دشمن در منطقه و آتش سنگین آن، ستون گردان ما موفق به بالا رفتن از یال تپههای بلند سید نشد. باید قبل از روشنایی هوا، اهداف مورد نظر توسط رزمندگان اسلام تصرف میشد. اما این امر در شب اول محقق نشد؛ لذا قرار شد با تصرف تپه تخممرغی توسط گردان امیر المومنین (ع)، گردان امام حسن (ع) از آن تپه عبور و خود را به تپههای سید برساند. اما آن قدر آتش دشمن سنگین و مرتب گلولههای خمپاره روی تپه تخممرغی به زمین اصابت کرد که گردان امام حسن (ع) تعدادی شهید و زخمی داد. این بار هم با گذشت زمان و کم بودن فرصت لازم، موفق به پیشروی نشدیم و گردان به عقب برگشت.
شب مشاجره بیسیمی بین فرمانده گردان ما، شهید حسن قربانی با یکی از فرماندهان لشکر که اصرار بر رفتن به طرف تپههای بلند سید داشت، صورت گرفت. اما شهید حسن قربانی ترجیح داد گردان را به عقب منتقل کند. به لطف خداوند متعال بچههای اطلاعات و عملیات لشکر راه و معبر دیگری را پیدا کردند که رسیدن ما را به بالای تپههای سید هموار میکرد.
موفقیت در سومین حمله
بالاخره شب سوم از همان راهی که بچههای اطلاعات عملیات پیدا کرده بودند، توانستیم بهرغم آتش سنگین دشمن، وجود میادین مین، سیم خاردارها و همین طور آتش گرفتن تعدادی از درختان منطقه، خودمان را به تپههای سه قلوی سید برسانیم. به لطف خدا هر سه گروهانِ گردان امام حسن (ع) مأموریت خود را که تصرف یکی از تپهها بود، به انجام رساندند. صبح نشده بچهها توانستند هر سه تپه را پاکسازی و روی آنها مستقر شوند. بهرغم درختان زیاد در منطقه و سرسبز بودن تپهها، دشمن از روی ارتفاعات سنگ معدن، تسلط کافی روی تپههای سید داشت.
ما یک هفته روی تپههای سه قلوی سید ماندیم. در تمام این مدت، موشکهای کاتیوشا، گلولههای خمپاره ۶۰ و ۱۲۰، و کالیبرها و تک تیراندازان دشمن، پذیرایی مفصلی را از ما به عمل آوردند و تعدادی از دوستان و همسنگران ما به شهادت رسیده و تعداد دیگری را روانه اورژانس و بیمارستانهای عقب کردند.
تکتیرانداز ماهر دشمن
در همان روز اول تصرف تپههای سید، برادر عزیز حسن آقایی فرمانده محور لشکر در حال بررسی اوضاع و شرایط نیروهای گردان امام حسن (ع) بود که توسط تک تیرانداز دشمن مجروح شد. ماجرای مجروحیت ایشان به این ترتیب بود که عراقیها روی تپهها، کانال نفررو حفر کرده بودند. این کانال دارای سه راهی بود. دقیقاً تک تیرانداز دشمن از روی ارتفاعات سنگ معدن که فاصله هوایی زیادی با ما نداشت! تمام تحرکات نیروی گردان امام حسن (ع) را زیر دید خود داشت و تعدادی از بچههای ما در سه راهی مورد اصابت گلوله تک تیرانداز قرار گرفتند.
به خاطر وجود تکتیرانداز دشمن، یک نفر از نیروهای گروهان را در نزدیکی سه راهی مستقر کردیم تا به دیگر نیروها تسلط تک تیرانداز دشمن را یادآوری کند. وقتی که برادر حسن آقایی فرمانده محور لشکر به نزدیکی سه راهی آمد. به ایشان خطر تکتیرانداز دشمن یادآوری شد. آقایی که به خطر تک تیرانداز دشمن به خوبی واقف نبود، به تذکر برادر بسیجی توجه نکرد. اما به محض عبور از سه راهی کانال، مورد اصابت گلوله تک تیرانداز قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد. بعد از پانسمان اولیه توسط امدادگران گردان، بلافاصله فرماندهان، برادر آقایی را سوار بر یک قاطر به پایین تپههای سید و محل استقرار آمبولانسها انتقال دادند.
مشکل موج گرفتگی نیروها
کوهستانی بودن منطقه باعث شده بود تا تعدادی از نیروها دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار موشکهای کاتیوشا شوند. عزیزان موجی را با قاطر به عقب منتقل میکردند. دقیقاً تپههای سید محل استقرار و پدافند گردان، به شهر پنجوین عراق تسلط و دید کافی داشت. دشمن هر روز برای گرفتن تپههای سید تلاش میکرد و نیروهای پیاده خودش را با حمایت آتش سنگین و حتی آوردن تانک و شلیک کالیبرها از پایین یال تپهها روانه میکرد تا مگر بتواند تپههای سید را بگیرد.
ما که تعداد زیادی جعبههای نارنجک صوتی از عراقیها را به غنیمت گرفته بودیم، اجازه دادیم تا نیروهای پیاده دشمن با هزار دردسر از یال تپه به بالا بیایند. با نزدیک شدن عراقیها، همه نیروها نارنجکها را کشیده و از بالای تپه سید به طرف پایین پرتاب کردیم. تعدادی هم با تیربار، آرپیجی و کلاش خدمت دشمن رسیدند. خلاصه از خجالت بعثیها در آمدیم. به طوری که با دادن تلفات زیاد و کشته و زخمی قابل توجه، آنها را مجبور کردیم تا به پایین تپه رفته و جان خود را نجات دهند!
۴ همرزمی که تکهتکه شدند
در مدت حضورمان روی تپههای سید، حوادث مختلفی پیش آمد. یکی از این حوادث، خاطره تلخی را برایم به یادگار گذاشت. در همان شب اول استقرارمان، نیروهای تمام پستها و سنگرها مشخص شدند و ما مشغول سرکشی به سنگرها شدیم. اولین سنگر متعلق به شهید رسول قدرخواه و سه نفر دیگر از نیروها بود. سنگر آنها رو باز و تقریباً دایرهای شکل بود. آنجا هم سنگر نگهبانی بود و هم محل استراحتشان. به دلیل سرد بودن هوا، تعدادی کیسه خواب بین سنگرها توزیع شده بود. چون دشمن تسلط داشت، امکان درست کردن آتش نبود! من به شهید قدرخواه سفارشات لازم را کردم و برای سرکشی به سایر سنگرها از آنها خداحافظی کردم و رفتم.
حدود دو ساعتی طول کشید تا به همه سنگرها سرکشی کردم و مجدد به سنگر شهید رسول قدرخواه رسیدم. اما کسی داخل سنگر نبود! چندبار صدا زدم. کسی جوابی نداد. پیش خودم فکر کردم خدایا نکند عراقیها آنها را با خود بردهاند؟ به دقت اطراف تپه و سنگر را نگاه و برانداز کردم. اما خبری نبود. چراغ قوه کوچک خودم را با احتیاط و به طوری که نور آن به اطراف منتشر نشود، روشن کردم و داخل سنگر را دید زدم. یا خدا! قیامت بود! یک گلوله خمپاره ۱۲۰ دقیقاً وارد سنگر شده و شهید رسول قدرخواه و سه همرزمش را به شهادت رسانده بود. پیکر پاک شهدا قطعه قطعه و شدت انفجار همه را تقریباً از بین برده بود. کیسههای خواب پرپر، اسلحه بچهها قطعه قطعه شده و پیکری که قابل شناسایی باشد، باقی نمانده بود.
شب بسیار سختی بر همه ما گذشت. صبح فردا بچهها چهار گونی آوردند و تکه تکههای به جا مانده را با تمام تجهیزات و بدنهای پاره پاره در گونیها گذاشتند و اسامی هر یک از شهدا را روی هر گونی نوشته و هر چهار شهید را داخل خورجین قاطر گذاشتیم. هر طرف خورجین دو شهید! قاطر حامل شهدا را با اشک و گریه بچهها و همسنگران، بدرقه و به پایین تپه و ارتفاع روانه کردیم.
پاتک سنگین مرحله دوم عملیات
دو سه روزی از مرحله دوم عملیات والفجر۴ گذشت. یک روز صبح اول وقت ضد حمله و پاتک سنگین نیروهای بعثی با اجرای آتش سنگین موشکهای کاتیوشا، گلولههای خمپاره ۱۲۰ و آوردن تانک و نیروهای پیاده از پایین تپه سوم سید که دقیقاً مشرف به شهر پنجوین عراق بود، آغاز شد. اما اینبار بعثیها عقبه ما را با هواپیماهای سوپراتاندارد فرانسوی بمباران کردند.
به واسطه انفجار موشکهای کاتیوشا، تعدادی از درختان و علفزارهای اطراف آن به آتش کشیده شد و دود ناشی از انفجارها و سوختن درختان به هوا برخاسته بود. نیروهای گردان به شدت نیاز به مهمات، آب، غذا، بیل و گلنگ و گونی داشتند. همچنین تعدادی از بچهها در جریان تصرف تپههای سید و آتش سنگین دشمن زخمی شده و تعدادی هم به شهادت رسیده بودند. باید در اولین فرصت با آمدن گردان قاطر ریزه، این عزیزان به وسیله قاطر به پایین ارتفاعات منتقل میشدند. تقریباً سرتاسر منطقه عملیاتی و بهخصوص تپههای بلند آن، از درختان پوشیده شده بود. نیروهای دشمن در تلاش بودند تا با استفاده از پوشش گیاهی و درختان منطقه و آتش پشتیبانی، خودشان را به بالای تپههای سید برسانند.
در این هنگام پیامی با رمز به وسیله بیسیم اعلام شد. گردان قاطره ریزه با مینهای عراقی که به صورت نامنظم و پراکنده در لابلای علف زارها و درختان پاشیده شده برخورد و قاطرها در پایین تپهها، متوقف شدهاند. از گردان خواسته شده بود یک یا چند نفر نیرو به پایین تپه برای بردن قاطرها به بالا اقدام کنند.
حماسه شهید محمد باقر بهرامی
شهید محمدباقر بهرامی فرمانده گروهان یحیی بود. بنده هم معاون گروهان بودم. محمد باقر فردی بسیار شجاع و با تجربه بود. ایشان وقتی متوجه شد باید کسی به سراغ گردان قاطر ریزه برود، یک شاخه بزرگ و نسبتاً قوی را شکست و روی بیسیم به فرمانده گردان برادر حسن قربانی گفت که آماده است خودش این مأموریت را انجام بدهد.
همه متعجب نگاهی میکردیم. ایشان رو به من گفت: سید مراقب بچههای گروهان باش. بعد بسمالله گفت و سوار بر آن شاخه شد! یاد دوران کودکی افتادم که سوار بر چوبی در کوچهها بازی میکردیم. سید سوار بر همان شاخه، از بالای تپه به سرعت به طرف پایین تپههای سید حرکت کرد. فشاری که محمدباقر روی چوب وارد میکرد، باعث شد تا خطی روی تپه و سطح خاکی ایجاد شود. خط برای این بود تا برای بالا آمدن با قاطرها، راه را نشانه گذاری کرده باشد. همه بچهها دست به دعا او را نگاه میکردیم مبادا روی مینها نامنظم برود.
چند ساعت بعد شهید محمدباقر بهرامی با دهها قاطر حامل مهمات، آب، غذا و تدارکات به بالای تپههای سید رسید. فریاد اللهاکبر و صلوات بچهها بلند شد. روحیه نیروها با رسیدن تدارکات و پشتیبانی به شدت بالا رفت و بچهها با مقاومت و ایستادگی خودشان، ضدحمله دشمن را دفع و خنثی کردند.