شناسه خبر : 106479
یکشنبه 19 آذر 1402 , 09:43
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سفر به بهشت ایران جایی برای التیام دردها

سفرنامه خواهران شهدای جهان اسلام-بخش دوم
بهشتی به پهنای دل‌های خواهرانه 
فاش نیوز - شنبه صبح 27 آبان 1402 است. خواهران شهدا همگی سوار اتوبوس‌هایی که مقابل محل اسکان قرار داده شده است، می‌شوند و به سمت بهشت رضا 8 کیلومتری جاده مشهد فریمان قرار دارد حرکت می‌کنیم. می‌خواهیم به زیارتگاه عاشقان برویم؛ قطعه‌ای از بهشت که دل هر آشفته‌ای در آن آرام می‌گیرد. جایی که جامانده‌های قافله شهدا متضرعانه از یاران سفر کرده مدد می‌طلبیدند تا دستشان را بگیرند و به اوج ببرند. جایی که قدم زدن در آن انسان را برای ساعات و لحظاتی از زمین خاکی دور می‌کند.
 با سلام و صلوات وارد قطعه شهدا می‌شویم عطر خوش شهدا مشام جانمان را لبریز می‌کند. و آنجاست که بصیرت می‌یابیم. بصر یعنی بینایی و بصیرت یعنی دیدن با چشمی که بتوانی معنویت هرچیزی را درک کنی به گونه‌ای که نظاره کنی از ظاهر مادی و خاکی یک چیز گذشته و عرف و باطن و معنویت آن را با تمام وجود بنگری. یعنی بصیرت پیدا کنی و با چشم بصیرت ببینی واگر این‌گونه بنگری می‌توانی تکه‌های بهشت نهفته در روی زمین را بیابی.
مدل ارادت مردم به شهدا
ذکر لبانمان ابتدا در بهشت رضا این بیت از شعر شده است: کجایید ‌ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ‌ای سبک بالان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی. مردم خودشان را در محضر کسانی می‌بینند که از دیگر آدم‌ها، بهترند. هر کسی به گلزار شهدا می‌آید، پیش انسان‌های بهتر از خودش می‌آید. این مسئله در همه آدم‌ها، با هر نوع تفکر، نگاه و سبکی از معرفت به مقوله شهید و شهدا، یکسان است. همه خودشان را در محضر انسان‌های بهتر می‌بینند. وقتی به این‌جا می‌آیند، بخواهند یا نخواهند، در زمان کوتاه یا بلند، بسته به وجود هر فرد، قطعا به سمت بهتر شدن حرکت می‌کنند.
میعادگاه عاشقی
آهسته آهسته قدم برمی‌داریم و آرام آرام به میعادگاه عاشقی می‌رسیم. خواهر شهید بزرگوار شهید حسین محرابی که تمام زحمات این همایش خواهرانه را بر دوش دارند در کنار سایر خواهران شهدا حرکت می‌کنند. 
وارد قطعه شهدای مدافع حرم که افغانستانی شهدایی از تیپ فاطمیون بودند می‌شویم... این‌جا غربت غریبانه‌ای نهفته است که دل‌ها را روانه مدینه می‌کند. یاد مزار مادرمان و مادر تمام شهیدان حضرت زهرا(س) می‌افتم. مزاری که سال‌های دراز است که از چشم اغیار پنهان مانده و زمانی که فرزند برومندشان حضرت مهدی(عج)، حضرت صاحب الزمان ظهور فرمایند مزار پنهان مادرشان را نشان می‌دهند.
مادر شهدای گمنام 
تمام شهدا آرزو داشتند تا حضرت فاطمه(س) آنها را فرزند خود بخواند. می‌گویند شهدای گمنام به گمنامی‌شان افتخار می‌کنند چون شب‌های جمعه مهمان مادرشان حضرت زهرا(س) هستند.
روایت است یکی از شهدای گمنام که سال‌های طولانی بی‌نام و نشان مدفون بود، بعد از مدت‌ها خانواده‌اش مزارش را پیدا کردند و با چشمانی ‌گریان بر سر مزار عزیزشان می‌روند. همان شب آن شهید به خواب مادرش رفته و با ناراحتی می‌گوید کاش اجازه می‌دادید گمنام می‌ماندم و شب‌های جمعه مهمان مادرم حضرت زهرا(س) بودم.
 و چه بانویی است این بانوی روی زمین که گمنامان روی زمین همه فرزندانش هستند و از سفره عنایت ایشان روزی می‌خورند و شهدا چقدر عاشقانه زندگی می‌کنند که حیات واقعی همان حیات شهدایی است.
اینکه آنان به دنبال گمنامی بودند و اینک در زمین خاکی مردم به دنبال نام و نشانند و این مصداق کلام خداوندی است که می‌فرمایند: شهدایی که در بین زمینیان گمنام و در آسمان پرآوازه‌اند. شهدایی که آمدند تا بگویند راه عاشقی از کوچه بی‌نشان‌ها می‌گذرد....
قطعه شهدای فاطمیون
 و اینک در قطعه شهدای فاطمیون هستیم شهدایی که افغانستانی بوده و غالبا قوم و خویشانی در مشهد و یا روستاهای اطراف دارند اما بسیاری از این عزیزان در ایران هیچ قوم و خویشی نداشته و عزیزان و خانواده‌هایشان در افغانستان هستند. و این‌جا غریبانه به خاک سپرده شده‌اند ولی این غربت وقتی در خاک خراسان است وقتی امام غریبان میزبانشان است حقیقتا غربت نبوده بلکه عشق بازی با حضرت دوست با حضرت ثامن‌الائمه امام رضا(ع)، امام غریبان امام شهیدان است.
اینجا پر از گوهرهای فروزانی است که در خاک نهفته‌اند. آنها خاک شدند تا از خاکشان از برکت مزارشان انسان‌هایی دیگر، فرزندانی دیگر و عاشقانی دیگر برخیزند و نسلی از لاله‌های عاشق، از تبار شقایق‌های پر فروز پرورش یابند تا این سرزمین امام رضایی، تا ملت امام حسینی، تا تبار مسلمانان خدایی همیشه و همه جا رنگ و بوی عشق داشته باشند. عشقی از جنس عشق حسینی.
 روضه مادر در بین غریبانه‌ها
شهید مدافع حرم حسین محرابی در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود تا ایشان را بین همین عزیزان بین این لاله‌های عاشق، شهدای تیپ فاطمیون در قطعه شهدای افغانستانی به خاک بسپارند. حال خوش ملکوتی که در فضای این‌جا حاکم است همه دل‌ها را شیدا کرده و روضه مادر پهلو شکسته بر سر مزار پهلو شکسته و غریبانه‌ها خو‌اندن دارد. دل‌ها روانه مدینه و کربلا می‌شود. همگی بر سر مزار شهید محرابی نشسته و فاتحه و زیارت عاشورا می‌خوانیم. 
خواهر شهید محرابی بر سر مزار برادرش برایمان صحبت می‌کند... این خواهر شهید مثل تمام خواهران شهدا از تبار خواهرانه عاشقی است که می‌خواهد فریاد غریبانه شهدا در تمام جهان شنیده شود. می‌خواهد زینب‌وار زبان گویای حسینی‌های تاریخ باشد. زبان شهدایی که رفتند تا حقیقت انسانیت باقی بماند. 
و حقیقت است که کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود. وقتی کاروان اسرا که همگی زنان و فرزندان اهل بیت(ع) بودند که همگی اهل حرم بودند و اینک حرامیان آن خانواده عصمت و طهارت را به اسارت می‌بردند حضرت زینب(س)‌پرستار تمام ‌پرستوهای خونین و مجروح این کاروان اسارت بود.
از اسارت و شهادت 
تمام اهل حرم از ضربه‌های مداوم تازیانه‌های یزیدیان مجروح و خونین بودند، تازیانه و کودک؟ آن هم کودک سه ساله تازیانه و زن‌های زخمی و مجروحی که همگی داغدار عزیزانشان بودند که پیکر ارباً اربای آنها را در خاک کربلا زیر آفتاب‌سوزان رها کرده و به زور تازیانه به اسارت می‌رفتند آن روزگار کسی در مسیر شام نبود تا بگوید اینان که به اسارت می‌برید اهل حرم رسول‌الله (ص) هستند.
کسی نبود تا بگوید شمایید که بر دین حضرت رسول(ص) خروج کرده‌اید شما خارجی هستید این کاروان همگی متبرک به نام آقا اباعبدالله‌الحسین(ع) هستند. اینان همسران و خواهران و فرزندان سرور جوانان بهشت(ع) هستند. اما حضرت زینب(س) این قهرمان کربلا این شیر زن تاریخ خود به تنهائی تمام زن‌ها و فرزندان را بر کجاوه نشانده و در هر منزل خودشان به تنهایی آنها را پیاده می‌کند.
از برادرزاده بیمارشان، از امام زمانشان امام سجاد(ع)‌پرستاری می‌کنند و هر بار که سنگ و تازیانه به سمت صورت کوچک بچه‌ها می‌آید خود را سپر می‌کنند تا کودکان کمتر کتک بخورند و کمتر مجروح شوند.
زبان  علی(ع) در کام  زینب(س)
اما این زینب تاریخ‌ساز هیچ وقت از زخم‌ها و دردهایش سخن نمی‌گوید، او در کاخ یزید ایستاده و لب به سخن می‌گشاید. چنان کوبنده سخن می‌گوید که تمام ریا و تزویر یزیدیان برملا می‌شود که یزید در کاخ خود می‌لرزد که تمام زنان شام متوجه می‌شوند اینان بزرگوارانی از تبار رسول‌الله(ص)هستند. و یزید و اهل و تبارش به دروغ گفتند که از دین خروج کردند. تمام شامیان می‌فهمند خروج‌کنندگان واقعی یزید و یزیدیانند. که یزید در کاخ خود لحظه‌ای صدای حضرت علی(ع) را شنیده و می‌گوید که این کلام حضرت علی(ع) در کام زینب(س) است.
آری این‌گونه بود که زینب(س) آن زنی که یادآور فاطمه(س) بود که پرورده دامان آن مادر بود، اینک با کلامش تمام کاخ کفر را زیر و رو ‌می‌کرد و به راستی که تاریخ تکرار آن شیرزن که خداوند آسمان و زمین را به احترام وجودش آفرید این‌گونه مادری نمونه بوده و دختری تربیت کرد که کاخ یزید را فرو ریخت. و هم اینک باز هم تاریخ تکرار می‌شود.
اگر روزگاری مادری افطار خود و همسر و کودکانش را به فقرا اطعام می‌دهد اگر روزگاری مادری با کمر خم گشته در صحرای کربلا پیکر سر از تن جدا گشته حسین‌(ع) عزیزش را می‌دید اگر روزگاری مادری در کربلا بر سر پیکر ارباً اربای عباسش‌(ع) می‌رود تا در حق او مادری کند و حال مادری دیگر که می‌خواهد از همان مادر پهلو شکسته الگو بگیرد پیراهن تنش را به فقیر می‌دهد تا خرج اطعام کند و فقیر آن‌قدر وجودش از غنای معنویت لبریز گشته که نان و غذا نمی‌خواهد و تنها پیراهن متبرک مادر شهید حسین محرابی را به‌عنوان هدیه می‌گیرد آری این مادر نیز می‌خواهد به آن مادر پهلو شکسته تاسی کند. وقتی فرزندان مادر شهید محرابی می‌گویند لباست را تازه خریده‌ای و مادر می‌گوید اگر الگوی شما حضرت فاطمه(س) باشد لباس تنت را هم می‌دهی. مثل بی‌بی جان که لباس شب عروسی خود را به سائل داد، باید این‌طور حرکت کنی.
زینب‌های تاریخ 
و هم اینک دوباره تاریخ تکرار می‌شود هم اینک خواهران شهدا از همان عمه مجروح و خونین کربلا، از همان شیر زنی که هزاران زخم در جسم و جگر داشت اما نماز شبش را نشسته می‌خواند اما حجاب زینبی‌اش را ترک نمی‌کرد، اما حمایت از امام زمانش، از امام عصرش، از امام سجاد(ع) را با وجود تمام شکنجه‌ها ترک نمی‌کرد.
اینک خواهران شهدا این خواهران خورشید از آن عمه سادات تاثیر گرفته‌اند و می‌خواهند کلام زینبی را در تمام دنیا به گوش تمام خواهران شهدا، به گوش تمام انسان‌ها برسانند. می‌گویند خواهر غمخوار برادر است، خواهر عاشق برادر است و می‌داند تکیه گاهش برادر است. و زمانی که این تکیه‌گاه را از دست می‌دهد، زمانی که برادرش تمام وجودش تکیه گاهش و پشت و پناهش به فیض عظیم شهادت نائل می‌شود، اگرچه در جدایی و فراق برایش دشوار است، اگر چه درد بی‌برادری دشوار است اما می‌داند که باید پیام رسان برادر باشد. باید پیام برادر شهید را به گوش تمام دنیا برساند، می‌داند که باید فریاد هَل مِن ناصر یَنصُرُنی برادر را به گوش تمام جهانیان برساند باید پرچم برادر را بردارد و بر دوش بکشد و تا سر مقصد اصلی برساند.
خواهر شهید محرابی نیز همین گونه به تاسی از عمه سادات به تاسی از خواهر شهید به تاسی از آن یگانه زن تاریخ ساز بر سر مزار برادرش سخنرانی می‌کند.
خواهرانم من قبلا یعنی همان اوایل که تازه برادرم به شهادت رسیده بود، خودم مدرسه‌های دخترانه می‌رفتم به دبیرستان‌ها و مدارس راهنمایی دخترانه سر می‌زدم و با التماس از مدیران و مسئولان مدرسه‌ها می‌خواستم تا اجازه دهند تا برای دانش‌آموزان از شهدا بگویم. از شهدای مدافع حرم، از شهدای دفاع مقدس، از تمام شهدایی که با جان و دل برای این سرزمین تلاش کردند و جانشان را که بالاترین سرمایه زندگی‌شان بود را در راه خدا و در راه مردم نثار کردند.
مدت‌ها بود که برای سخنرانی و صحبت در مدارس دخترانه باید به مدیران و مسئولان مدرسه اصرار زیادی می‌کردم، اوایل مخاطبان زیادی هم نداشتم ولی به لطف خدا و عنایت خود شهدا بعدها همان دختران دانش‌آموز، همان‌هایی که شاید به ظاهر خیلی مشتاق نام اسلام و انقلاب و شهدا نبودند خودشان پای ثابت سخنرانی‌های شهدای من شدند و همین حالا بسیاری از مدیران و مسئولان مدارس خودشان از بنده می‌خواهند تا بروم و برای دانش‌آموزان صحبت کنم. این وظیفه یک وظیفه زینبی است و ما خواهران شهدا باید این‌گونه زینبی باید فریاد هل مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی برادران خود را به گوش تمام مردم دنیا برسانیم. ما باید به گوش جوانان و نوجوانان برسانیم که این شهدا برای این مرز و بوم چه کردند.
بسیاری از خواهران شهدا از من می‌خواهند تا برایشان دعا کنم تا حاجت روا شوند. به آنها می‌گویم هر کس خودش یک خواهر شهید است و هر شهید می‌تواند برادر آنها باشد و از آنها می‌خواهم تا خودشان دعا کنند.  
یکی از عزیزان که بر سر مزار شهید حسین محرابی می‌آمد و حاجب می‌گرفت، یک‌بار به برادرم متوسل می‌شود و می‌گوید بنیه بدنی بسیار ضعیفی دارم و نمی‌توانم پیاده به سفر کربلا نائل شوم، از شهید خواست تا او پیاده در راهپیمایی اربعین شرکت کرده و به پابوسی آقا ابا عبدالله‌حسین(ع) و آقا ابوالفضل(ع) نائل شود. بعدها که آن پدر پیر بزرگوار را دیدم خیلی خوشحال بود و می‌گفت حاجتم را از شهید محرابی گرفتم و به جای یک‌بار چندین بار توفیق زیارت با پای پیاده به حرم متبرک آقا ابوالفضل‌العباس(ع) و آقا ابا‌عبدالله حسین(ع) را پیدا کردم.
این شهدا گلگون کفنانی هستند که در پیشگاه خداوند آبرومندند. اینها کسانی هستند که در درگاه خداوند بیشترین آبرو را دارند و اگر از خداوند تقاضایی کنند خداوند آنها را ناامید نمی‌کند. و امیدواریم به آبروی آنها به آبروی شهدای کربلا، به آبروی اسرای کربلا و به آبروی تمام شهدا که از مولایشان حضرت ابا‌عبدالله تاسی کردند، خداوند همه ما را حاجت روا کند. هر کس به امید حاجتی آمده است، شخصی برای شفای بیمار، فرد دیگری برای عاقبت بخیری فرزندان و عزیزانش و هر عزیزی به نیتی بر سرمزار شهدا آمده است پس با قلب پاک از شهدا از این آبرومندان درگاه الهی بخواهیم که ما را حاجت روا کند.
فقط این را به شما بگویم ‌ای خواهران، ‌ای خواهران خورشید که من، من محرابی برای شما الگو نباشم کسی به من نگوید که می‌خواهد پا جای پای من بگذارد بلکه همه ما باید الگوی مان حضرت زینب کبری(س) باشد. آن یگانه بانویی که خواهر چندین شهید بودند، آن یگانه بانویی که مادر چندین شهید بودند.
و این بانوی بزرگوار وقتی در کاخ یزید سخنرانی کردند وقتی که با سخنرانی کوبنده‌شان یزیدیان را سرنگون نمودند، وقتی با صحبت‌های زیبای خود تمام حیله و فریب کاری یزیدیان را آشکار نمودند در کاخ یزید به هیچ عنوان نگفتند که من فرزند علی(ع) هستم، نگفتند من دختر فاطمه(س) هستم حتی نگفتند که من مادر دو شهیدم. بلکه گفتند من خواهر شهید هستم و از این اصطلاح خواهر شهید استفاده نمودند. پس ما هم باید به خواهر شهید بودنمان افتخار کنیم این بزرگ‌ترین افتخار من محرابی است که بگویم خواهر شهید هستم همان‌طور که در بسیاری از قسمت‌ها، در بسیاری از سخنرانی‌ها و حتی در ابتدای پروفایلم نوشتم با افتخار خواهر شهید محرابی...
پس همگی به خواهر شهید بودنمان افتخار کنیم و سعی کنیم این افتخار را برای خودمان، برای فرزندانمان و نسل آینده درست حفظ کنیم.   
چادری سیاه برای غباروبی مزار شهدا
بعد از مزار شهدای فاطمیون قطعه 30 بر سر مزار سرداران شهید عبدالحسین برونسی، ولی‌الله چراغچی، محمود کاوه، نورعلی شوشتری، علی‌اصغر حسینی محراب و همچنین میرزاجواد آقا تهرانی از علما و عرفای مشهد رفتیم خواهران شهدا در حالی که کتاب دعا در دست داشتند هر کدام بر سر مزار شهیدی نشسته و زیارت عاشورا و سوره مبارکه یاسین را قرائت می‌کردند. آنها می‌خواستند برای شهدا خواهری کنند هر خواهر بر سر مزار شهیدی نشسته و با چادر سیاهش خاک مزار برادر شهید را پاک می‌کرد، می‌خواستند با اشک دیده غبار از سنگ مزار برادران شهید بزدایند.
چند ساله مادر چشم انتظاره 
خبر نداره بچه‌اش همینه
یاد داستان مادری می‌افتیم که سالیان دراز از فرزندش که در جنگ مفقودالاثر شده بود، خبر نداشت. هر شب جمعه می‌رفت و بر سر مزار شهید گمنام می‌نشست و فاتحه‌ای می‌خواند مزار شهید را با گلاب می‌شست و روی سنگ مزارش حلوا و خرما خیرات می‌کرد.
مادر پیر با وجود درد پا و قامت خمیده هر شب جمعه آهسته آهسته بر سر مزار آن شهید گمنام می‌آمد و با آن شهید گمنام حرف می‌زد درددل می‌کرد و از فرزندش می‌گفت که چند سال پیش به جبهه اعزام شد و دیگر هیچ خبری از او نشد. از بی‌قراری و دلتنگی‌هایش می‌گفت که هیچ وقت در خانه‌اش را نمی‌بندد که مبادا فرزندش برگردد و پشت در بماند. از اینکه هر وقت صدای در می‌آید با وجود درد شدید پا و زانوها به سرعت خود را پای در می‌رساند تا قامت برومند فرزندش را ببیند، از نیش و کنایه مردم که او را دیوانه خطاب می‌کردند و می‌گفتند باید بداند فرزندش شهید شده است. از اینکه مادر به دلش بود که روزی فرزند عزیزش را می‌بیند. اینکه یک روز پسرش می‌آید و در خانه را برایش باز می‌کند و او به امید آن لحظه آن ثانیه‌ای که برای عزیزش در را بگشاید هر روز حیاط خانه را آب و جارو می‌کرد و همه چیز را می‌شست تا وقتی فرزندش می‌آید وقتی پسر عزیزش از راه می‌رسد همه چیز تمیز باشد. مثل لحظه‌ای که او به جبهه اعزام شد تا فرزندش مهمان مادر عزیزش شود و او مادرانه از او پذیرایی کند.
مادر هرشب جمعه بر سر قرار عاشقی‌اش می‌آمد بر سر مزار همان شهید گمنام و برایش درددل می‌کرد و بعدها بعد از مرگ این مادر و دیدارش در سرای آخرت با فرزند شهیدش، سالیان بعد مشخص شد که همان مزاری که هر شب جمعه آن را با گلاب می‌شست و با شهید سنگ مزار درددل می‌کرد فرزند خودش بوده است.
مهمان شهدا
حال خوش و خلسه‌ای عارفانه‌ای بود، درددل با شهدا که حاضرند و بعینه می‌بینند و می‌شنوند آنان که در پیشگاه خدا آبرومندند و آبرومندانه برای حاجت حاجتمندان دعا می‌کنند.
همه خواهران شهدا بر سر مزار شهدای وحدت حاضر شدند و فاتحه‌ای قرائت کردند. سرداران شهید نورعلی شوشتری و رجبعلی محمد زاده که نماد و الگوی وحدت و وحدت آفرینی میان مسلمانان شیعه و اهل سنت بودند که در 26 مهرماه سال ۱۳۸۸ زمانی که قرار بود همایشی در منطقه پیشین شهرستان سرباز با حضور بزرگان شیعه و سران برخی از طوایف اهل سنت استان سیستان و بلوچستان برگزار شود تا به اتحاد بیشتر بین طوایف و قبایل بینجامد در یک حمله انتحاری توسط دشمنان به فیض عظیم شهادت رسیدند. 
توسل به مادر و عبور از مین 
خواهر سردار شهید برونسی به جمع خواهران خورشید که بر سر مزار برادرش حضور پیدا کردند پیوست و خوشامدگفت و سپس خانم محرابی از سردار شهید برونسی خاطراتی تعریف کرد، اینکه شهید موقع عملیات‌ها همیشه به مادر بزرگوارشان حضرت زهرا(س)توسل پیدا کرده و سپس وارد عملیات می‌شدند. مثل بسیاری از شهدا که قبل از عبور از میدان مین به حضرت زهرا(س) متوسل شده و از ایشان مدد می‌خواستند به عنایت آن بانوی دو عالم در آن عملیات‌ها موفق و سربلند می‌شدند.
سپس خانم محرابی کتاب «خاک‌های نرم کوشک» که در مورد زندگانی شهید برونسی را معرفی کردند.
شهید برونسی در سوم شهریور سال ۱۳۲۱ در محله کدکن از توابع تربت حیدریه متولد شد. ایشان مشاغل مختلف را تجربه کردند اما از آنجا که احتمال شبهه ناک بودن هر کدام از آن مشاغل را می‌داد از تمام آن شغل‌ها بیرون آمده و به شغل بنایی پرداختند تا پول حلال وارد زندگی خود و خانواده‌شان شود.
تا اینکه سپاه پاسداران تشکیل شد و ایشان وارد سپاه پاسداران در آمده و در عملیات مختلف شرکت نموده و در یکی از این عملیات‌ها به فیض عظیم شهادت رسیدند. پیکر پاکشان پس از ۲۷ سال از کنار رود دجله در کنار سایر پیکرهای مطهر شهدا تفحص شده و به مشهد شهر حضرت ثامن‌الائمه(ع) برگشت و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
سپس خواهر شهید محرابی به معرفی شهدا پرداختند مثل این بود که همگی به یک مهمانی آمده‌اند و خانم محرابی میزبان آنان است و اگرچه میزبان همگی ما، شهدا بودند.
حلق بریده و نام حضرت علی(ع)
خانم محرابی بر سر مزار شهید رضا اسماعیلی می‌گفت که این شهید بزرگوار نخستین شهید شهید ذبح شده مشهد الرضا(ع) هستند. وقتی نیروهای خبیث داعشی می‌خواستند سر مبارک این شهید را از تن جدا کنند به او گفتند اگر به حضرت زینب(س) فحش بدهد و ناسزا بگوید سر از تنش جدا نمی‌کنند و شهید فقط ذکر می‌گفت. موقع جدا کردن سر از تن این شهید، صدای یا علی از حلق بریده این شهید به گوش می‌رسید.
من شنیدم سر عشاق به دامان شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد.
به این شهید بزرگوار شهید ابو سه نقطه هم می‌گویند چون وقتی به فیض شهادت رسیدند فرزندی در راه داشتند و خود نمی‌دانستند فرزند توراهی ایشان دختر است یا پسر.
روایتگری زینب(س) 
خانم محرابی مثل روایتگری عاشق از مزاری به مزار دیگر می‌رفت و شهدا را معرفی  می‌نمود. به شهید ابوحامد که رسید یک بار دیگر بغض‌اش ترکید و گفت در تمام این مدت خیلی به دنبال شماره خواهر شهید ابوحامد بودم تا ایشان را هم به این همایش دعوت کنم اما موفق نشدم حالا هم از خود شهید ابوحامد می‌خواهم عنایت کرده و به لطف خدا سال بعد خواهرشان هم با ما در این همایش همراه باشند و خواهر شهید ابوحامد خودش از برادر بگوید.
تنها خواهر است که می‌تواند عاشقانه از برادر روایتگری کند، خواهر است که خواهرانه عشق بازی می‌کند و قهرمانی‌های قهرمان زندگیش برادر شهیدش را روایت می‌کند.
شهید ابوحامد جزء ۲۲ نفر اولی بودند که موفق شدند به سوریه به شهر مقدس خانم زینب(س) برای مقابله با داعش راه یابند. شهید ابوحامد فرمانده سپاه فاطمیون بودند.
سپس بر سر مزار شهید رضا بخشی رفتند. شهید رضا بخشی که به ایشان شهید فاتح هم می‌گفتند و شهید شهید توسلی که به ایشان شهید ابوحامد هم می‌گفتند.
 مجنون‌هایی بر سر مزار لیلی
تمام صورت خانم محرابی را باران اشک پوشانده بود با صدایی که آن را از عمه سادات خانم زینب کبری(س) آموخته بود روایتگری می‌کرد، تنها روایت بود نه روضه. روایتگری بود نه روضه خوانی. تنها ذکر خاطره بود و داستان عشق بازی عاشقانی که این کره خاکی را رها کردند و به عروج عرفامی رسیدند.
و اینک خواهر شهید محرابی به تاسی از بانوی دو عالم یگانه خواهری که صدای برادران شهیدش را در طول تاریخ بازگو نمود به تاسی از خانم زینب کبری(س) روایتگری می‌کردند اما جایی که روایت عاشقانه است بال عشاق دل‌های خونین را بر سر مزار یار می‌گسترانند با معشوق خفته در خاک و تجلی یافته در افلاک دردهای سوخته را ببینند.
 می‌گویند خانم زینب(س) بعد از چهل روز وقتی اربعین بر سر مزار برادر آمدند تمام دردهای چهل روز را به ایشان گفتند. از تمام چله‌نشینی‌هایی که با درد و رنج و با تازیانه همراه بود به ایشان گفتند.
می‌گویند مجنون بر سر مزار لیلی جان داد و شیرین بر سر مزار فرهاد و اینک شیرین‌ها آمده‌اند تا از دردهای خونین و سال‌های فراق به فرهادهایشان بگویند و چه شیرین است قصه دلدادگی به معشوقی که به زلیخاهای روزگار به پیشگاهش سر تعظیم فرود می‌آورند. و چه زیباست خالقی که یوسف‌های زمان عاشقانه درونش جان بازی می‌کند.
حال و هوا، حال و هوای عاشقی بود نه روضه‌خوانی. حال و هوا، حال و هوای داستانی بود. حال و هوای روایتگری؛ روایتی بود از دلیر مردانی که مردانه درخشیدند و مردانه نامشان بر تارک روزگار حک شد. آمده‌ام تا سر مزارت با سوز دل‌ گریه کنم و تمام دردهایم را به تو بگویم.
خواهر شهید رو به خواهران خورشید کرده، می‌گوید این‌جا میعادگاه من و حسین است. میعادگاه من و برادرم. حسین همیشه همین جا می‌آمد در همین قطعه شهدای فاطمیون و من هم بعد از شهادتش همیشه همین جا می‌آیم و برای برادرم و سایر شهدای فاطمیون فاتحه می‌خوانم.
 درددل خواهرانه
خواهر شهید محرابی داشت درددل می‌کرد، خواهرها شماها از من می‌خواهید به شهدا متوسل شوم، خودتان به شهدا متوسل شوید، شما همگی خواهران شهید هستید و این شهدا همگی برادران شما هستند. این‌جا تکه‌ای از بهشت است هر کسی با حال و هوای خوب خودش بر سر مزار شهیدی بنشیند و از شهیدش حاجت بخواهد.
بنده از وقتی برادرم حسین شهید شده است، از سال 1395 تابه حال هیچ وقت و برای هیچ کاری و به هیچ عنوان پارتی بازی نکردم. هیچ وقت و هیچ جا. تا اینکه مسئله کرونا پیش آمد و همه جا تعطیل شد، حرم مطهر امام رضا(ع) هم درش بسته شد و فقط از بیرون می‌توانستیم به آقا سلام دهیم.
منی که باید هر هفته بر سر مزار برادرم می‌رفتم و با داداش حسین درددل می‌کردم، حالا باید از پشت در بهشت رضا فاتحه می‌خواندم. نگهبان بهشت رضا پشت در ایستاده بود و اجازه نمی‌داد کسی داخل شود. حال خوشی نداشتم سرگردان بودم انگار اصلا روی زمین نبودم تمام کارهایم به هم ریخته بود. باید حتما با حسین درددل می‌کردم کارهایم پیش نمی‌رفت نمی‌دانستم چکار کنم.
به نگهبان گفتم آقا من خواهر شهید محرابی هستم اجازه بدهید بروم سر مزار برادر عزیزم. نگهبان نگاهی به من انداخت و گفت یعنی خانم پارتی بازی کنم. چند نفری که می‌خواستند سر مزار عزیزانشان بروند و پشت در بهشت امام رضا بودند، به نگهبان گفتند آقا اجازه بدهید این خواهر شهید برود.
و این‌طور بود که داخل بهشت رضا شدم. رفتم سر مزار برادرم و با‌گریه گفتم داداش حسین برای نخستین بار بعد از شهادتت پارتی بازی کردم و با پارتی بازی سر مزارت آمدم.
بعد از شهادتت این اولین باری بود که خواستم تنها خودم را ببینم می‌خواستم بیایم سر مزارت. کلی با شما درددل دارم. آمدم سر مزارت تا با سوز دل‌گریه کنم تا تمام دردهایم را به تو بگویم. اینجا این قطعه، قطعه شهدای فاطمیون میعادگاه من و حسین است، من و برادرم حسین همیشه همین جا در همین قطعه شهدای فاطمیون همدیگر را دیدار می‌کنیم.    
دعای خواهرانه
حسین قبل از شهادتش هر هفته می‌آمد این‌جا و به شهدا متوسل می‌شد تا شهادت روزی‌اش شود. همیشه بر سر مزار شهید بزرگواری می‌رفت و به آن شهید بزرگوار متوسل می‌شد. خواهران آن شهید که هر هفته بر سر مزار برادرشان می‌آمدند حسین را می‌دیدند که آمده و بر سر مزار برادرشان نشسته و فاتحه می‌خواند. گاهی اوقات حسین چادر خواهران شهید همان دو خواهری که بر سر مزار برادرشان می‌نشستند را می‌بوسید و می‌گفت خواهرها دعا کنید من هم لیاقت شهادت داشته باشم.
همان خواهران تعریف می‌کردند؛ گفتند چند هفته‌ای بود وقتی پنج‌شنبه‌ها بر سر مزار برادرشان می‌آمدند حسین را نمی‌دیدند و تعجب می‌کردند که چرا دیگر حسین محرابی این‌جا نیست تا برای شهدا فاتحه بخواند تا از آنها بخواهد که برای شهادتش دعا کنند.
چند هفته بعد وقتی که دوباره برای قرائت فاتحه بر سر مزار برادرشان آمدند چشمشان به سنگ مزار شهید حسین محرابی افتاد و یاد‌گریه‌های حسین بر سر مزار برادرشان افتادند و فهمیدند که برات شهادت حسین به دست همین شهدا امضا شد.
آن خواهران وقتی مرا دیدند با‌ گریه می‌گفتند ما خودمان بر سر مزار برادر برای حاجت برادرات، برای حسین محرابی دعا کردیم می‌دانستیم که آرزو و حاجتش شهادت است و برای شهادتش دعا کردیم. بله حسین این‌گونه حاجتش را گرفت و آسمانی شد.
افتخار من حسین 
وقتی بر سر مزار شهدا می‌آیم یک حس غروری پیدا می‌کنم یک جور افتخار که هیچ جا و هیچ وقت دیگر آن حس به من دست نمی‌دهد.
یک احساسی که قابل توصیف و بیان نیست. نه می‌توانم بگویم نه می‌توانم بنویسم نه برای کسی توضیح دهم. یک جور غرور خواهرانه. خیلی‌ها به من می‌گویند چرا روی پروفایل گوشی‌ام نوشته‌ام با افتخار خواهر شهید حسین محرابی.. ولی حقیقت این است که این افتخار من است و این افتخار از همین‌جا از همین قطعه فاطمیون نشات می‌گیرد. افتخار من برادرم است کسی که با تمام وجود دوستش دارم و به راه و باورهایش به شهادتش می‌بالم.
دو برادر شهید
سپس همگی بر سر مزار شهیدان بختی رفتیم، دو برادر ایرانی که برای رفتن به سوریه زبان افغانی یاد گرفتند و به مادرشان هم زبان افغانی یاد دادند. این دو برادر باهم شهید شدند. سپس بر سر مزار شهید جواد کوهساری که عراق شهید شده بود رفتیم.
خانم محرابی می‌گفت این سه شهید بزرگوار برای بیرون کردن داعش از عراق به آنجا رفته و به فیض عظیم شهادت نائل شدند.
* سید محمد مشکوهًْ الممالک
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi