شنبه 19 مهر 1399 , 13:00
گفتوگو و گلایههای همسران جانبازان
از زبان دلتنگ پروانگان!
این گزارش تلخ و البته واقعی، دو روی سکّه زندگی جانبازان وخانواده هایشان است که امروز در پس کلماتی ساده از زبان همسران این بزرگواران بازگو شد که البته بسیاری از مسائلی که بیان شد با بی تدبیری برخی از مسوولان و در بوق وکرناکردن برخی خواسته های هنوز به اجرا نرسیده، به وجود آمده و حق این عزیزان نیست که با چنین هجمه هایی روبرو شوند
فاش نیوز - به همت باشگاه فرهنگی ورزشی جانبازان شهید و مشارکت ایثارگران سپاه پاسداران و با حضور نایب رییس و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مراسم تکریم همسران جانبازان ورزشکار، با حضور تعدادی از جانبازان ویلچری و همسرانشان بعدازظهر روز دوشنبه در سالن ورزشی مرکز توانبخشی بقیه الله برگزار شد که البته خبر آن در همین پایگاه خبری منتشر شد.
گزارشی که همکارمان از این برنامه و گفتوگوهایی که با همسران جانبازان داشته درخور توجه و قابل تامل است.
ساعتهای طولانی به آغاز مراسم رسمی مانده، اما جانبازان ویلچری که همواره ید طولایی در ورزش و نشاط و سرزندگی دارند به همراه همسران بزرگوارشان زودتر از موعد خود را به این مجموعه رسانده اند تا هم خود کمیدست به توپ شوند و ورزش بکنند، و هم همسرانشان که در شرایط سخت و نفسگیر کرونایی که دید و بازدیدها و حضور اجتماعی آنان را محدود ساخته، لحظات بیشتری را در کنار هم سپری نمایند.
حقیقتا" لحظات دیدار، لحظات زیبایی است. وقتی در کنار هم قرار میگیرند، یک دل و یک دست میشوند و خبری از کلاس و پز و پرستیژ و دورهمیهای توخالی نیست. بی توقع، مخلصانه و زلال و ناب حرف میزنند.
گرچه این گزارش، گزارشی از یک مراسم تکریم بود اما حقایقی که از زبان برخی همسران جانباز و از دیدگاه یک "زن" عنوان میشد واقعیتهای تلخ و گزنده ای بود که نباید به سادگی از کنار آن عبور کرد.
بانویی که افتخار داشتم در این چند روزه هفته دفاع مقدس او را بیشتر زیارت کنم، به نشانه مِهر و دوستی، کاری از هنر دستانش را برایم هدیه آورده تا در میان صفحات قرآن بگذارم تا همیشه به یادش باشم. به نشانه ادب میپذیرم و این فتح باب گفت وگوی امروزمان با این بانوی فداکار میشود.
او میگوید: همسرم از درد نمیخوابد و من هم پا به پایش بیدار می مانم. تمام شب ها تا صبح هر دو تقریبا بیداریم. من هم برای گذران وقت این کارهای هنری را انجام میدهم و بیشتر هم به دوستان و آشنایان هدیه میکنم.
وقتی از تکریم امروز همسران جانباز سوال میکنم، میگوید: برای ما که بیشتر اوقات بهخاطر شرایط همسرانمان خانه هستیم، وجود چنین مراسماتی حتی یک دیدار کوتاه و چندساعته آن هم در شرایط امروزی کرونا، روحیهبخش و غنیمت است و دعا میکند که هرچه زودتر به اوضاع عادی پیش از کرونا برگردیم.
درحین گفت وگویمان همسر معزز یکی دیگر از جانبازان از راه میرسد و خیلی زود نه فقط در کنارمان، بلکه در دلمان جای میگیرد. او نیز درباره تکریم همسران جانباز میگوید: این کار بسیار زیبایی است چرا که ما از ابتدای زندگی در کنار جانباز بوده ایم. بعضی از همسران پیش از جنگ در کنار همسرانشان یک زندگی عادی را تجربه میکردند و با وقوع جنگ و اتفاقاتی که برای آنان حادث میشود، جانباز میشوند.
او در ادامه میگوید: همانطور که خود جانباران مظلوم واقع شدهاند و سختیهای بسیاری را تحمل میکنند، همسرانشان سختیهای به مراتب شدیدتری را تجربه میکنند، چرا که علاوه بر مشکلات جسمی، همسران جانباز نخاعی به لحاظ روحی نیز مشکلات بسیاری را تحمل میکنند که به خاطر شرایط جسمانی یک پدر، بالطبع مادر مسئولیتهای بیشتری را متحمل میشود. برای مثال فرزند خود من زمانی که کودک بود، همیشه آرزو میکرده با پدرش کوهنوردی کند و این را من مدتها بعد در دلنوشته دخترم میخواندم.
وی درباره این مراسم و تکریم همسران جانباز هم معتقد است: تکریم همسران بسیار روحیهبخش است بهخصوص در شرایط کنونی که جانبازان هم کنار گذاشته شده اند، چه برسد به همسران جانبازان. قبلا از سوی بنیاد و یا نهادی از جانباز سرکشی و دیداری میشد که در حال حاضر آن هم انجام نمیشود و جانباز و خانواده او پاک به فراموشی سپرده شدهاند.
این بانو با آگاهی نسبت به حق وحقوق همسران جانباز نیز خاطرنشان میسازد: درحال حاضر مسئله حق پرستاری همسران جانباز مهمترین مسئله است، چرا که 40درصد حقوق یک جانباز بسیجی را حق پرستاری قرار داده اند. زمانی که حق پرستاری را قرار شد در حق جانبازان بپردازند، بسیاری از همسران معترض شدند که این میزان بسیار ناچیز است؛ چرا که اگر ما را پرستار خطاب میکنید، این هزینه یک شفیت است درحالی که ما تمام وقت و سه شیفت در خدمت جانباز هستیم. پس بالطبع باید سنوات و بیمه و... هم برای ما در نظر گرفته شود که بنیاد آن را قبول نکرد و بهانهاش این بود که این حق پرستاری بهانهای برای افزایش حقوق جانباز است.
اما نکته اساسی این موضوع آن است جانبازی که به شهادت میرسد اولین کاری که بنیاد انجام میدهد در همان بدو این اتفاق، حق پرستاری را قطع میکند و زمانی که برای اعتراض مراجعه میکنیم، میگویند حال که جانباز به شهادت رسیده کسی نیست که شما پرستاری کنید! واقعا برای همسران جانبازان این سوال وجود دارد که اگر این حق پرستاری بوده، چرا در این سالها حق آنان را ضایع و پرداخت نکردهاند و اگر به گفته خودشان بهانهای برای اضافه کردن حقوق بوده، چرا باید آن را قطع کنند؟
به نظر شما این تکریم همسر جانباز است؟ با توجه به مشکلات عدیدهای که به لحاظ جسمی همسران جانبازان دارند، تا به حال نشده یک سالن استخر برای ما در نظر بگیرند که ما به لحاظ تقویت روحی و جسمی توانایی بیشتری برای نگهداری از جانباز بیابیم.
این همسر مهربان و فداکار که علاوه بر مشکلات گروه همسران جانباز نخاعی، دغدغهمند جانبازان اعصاب و روان نیز هست، صحبتهای خود را اینگونه ادامه میدهد:
یک جانباز نخاعی شرایط بسیار ویژه و حادی دارد اما از نظر من مظلومترین قشر جانبازان، جانبازان اعصاب و روان و همسران و فرزندان آنان هستند. چرا که درشرایط بسیار نابسامانی از زندگی قرار دارند.
وی که سالهاست دردآشنای زندگی جانبازان اعصاب و روان است و از نزدیک شاهد زندگی ملالآور این قشر از جانبازان کمادعا بوده است، در این خصوص میگوید: همسر یک جانباز اعصاب و روان از 24ساعت شبانه روز شاید چیزی حدود 14-15 ساعت از زندگی را در شرایط بدی از زندگی سپری میکند چرا که جانباز با کوچکترین صدا و حرف ناخوشایندی دچار تشنج میشود و او و فرزندانش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
وی با موشکافی لایههای زیرین مشکلات این قشر از جانبازان، میگوید: فردی که با کوچکترین صدایی به هم میریزد، طبیعتاً توانایی کار کردن در یک محیط را هم ندارد. بنابراین به لحاظ اقتصادی خود و خانوادهاش هم درگیر مشکلات اقتصادی میشود. عمده مشکلاتشان هم درصد بسیار پایین جانبازی است که با پیگیریهای مکرر از سوی یک گروه خودجوش و مردمی، تعدادی از آنها به تازگی بیمه شدهاند.
سخن پایانی این خواهر دلسوز هم آن است که همه جانبازان، یادگاران جنگ و دفاع مقدس هستند و در این انتخاب، عشق حرف اول را میزند. همسر یک جانباز در کنار او قرار گرفته تا به او آرامش بدهد نه اینکه دردی به دردهای او بیفزاید. اما آنان نیز نیازمند توجهات بیشتری از سوی مسوولان و متولیان امر هستند.
یکی دیگر از این بانوان، با ابراز رضایت از چنین مراسماتی و از اینکه پس از مدتها در کنار دیگر همسران قرار گرفته با خوشحالی زایدالوصفی میگوید: من برای اولین بار است که به چنین مراسمی دعوت شدهام و حال که پس از سالها به فکر کرامت همسران جانبازانی افتادهاند که بیشترین زحمت و بیشترین سختی به دوش آنهاست و کمترین توجهی به آنان نمیشود، احساس خوبی را از درون ایجاد میکند.
وی که دل پردردی از نادیده شدن همسران جانباز از سوی مسئولین دارد، اینگونه ادامه میدهد: هر زمان، حتی در هفتهی دفاع مقدس هرگاه از ایثارگری ایثارگران، از شهیدان، جانبازان و آزادگان به تنهایی نام برده میشود و حرفی از خانواده آنها و همسرانشان به میان نمیآید، سخت است و ناراحت میشویم، درحالیکه این همسران هستند که بار سنگین مسوولیت زندگی را به تنهایی به دوش میکشند، ولی هیچگاه مادرشهیدی که سالها زحمت پرورش فرزندی را کشیده و اینگونه لایق شهادت شده، مورد تکریم قرار نمیگیرد.
وی درباره تاثیر تکریم در روحیه خود نیز میگوید: زمانی که ما را به این مراسمات ویژه بانوان دعوت میکنند، احساس میکنیم چقدر برایمان ارزش قایل هستند. پس احساس خوبی به ما دست میدهد. شاید به لحاظ مالی و مادی نیاز چندانی احساس نشود، چون اکثر همسران جانباز خود شاغل هستند و مشکل چندانی شاید نداشته باشند، اما به لحاظ روحی و عاطفی، با توجه به اینکه مشکلات خانوادگی بالایی دارند که امروز زندگی را برایشان سخت و تلخ کرده است، نیاز بیشتری احساس میشود.
وی به حقیقت تلخ دیگری نیز اشاره دارد و آن این که درحال حاضر چالش زندگی جانباز با همسر صد برابر شده است. بیشتر همسران جانبازان بالای 50 سال را سپری میکنند و ما نیاز مجدد به تعلیم داریم. بنیاد می تواند با ایجاد کارگاههای روزانه و اردوهای آموزشی، نحوه صحیح ارتباط جانباز با همسر به لحاظ برخورد مناسب، چگونگی ایجاد ارتباط عاطفی و... را آموزش بدهد.
بانوی دیگری مخاطب گفت وگویمان قرار میگیرد که بسیار بیتکلف و ساده سخن میگوید: حرف من هم همینهاست که خانمها گفتند. تکریم خوب است اما ما بیشتر نیازمند آنیم که حرفمان گفته و شنیده شود. تکریمی که فقط برای ظاهر و منوط به هفته دفاع مقدس باشد که تکریم نیست!
وی رضایتمندی از زندگی با یک جانباز را به زیبایی اینگونه بیان میکند: در مدت 33سال زندگی مشترک، من از ایشان راضی هستم. خدا هم راضی باشد.
بانوی دیگری که کنار ایشان نشسته، با لبخند میگوید: همین که امروز با همسرانمان بیرون آمدیم و آب وهوایی عوض کردیم، خوب است. البته اکثر ما مشکلاتمان را حتی به همسرانمان هم انعکاس نمیدهیم چرا که نمیخواهیم درد مضاعفی را بر آنان بیفزاییم.
وی که 20 سالی است با یک جانباز نخاعی زندگی میکند، معتقد است: تکریم و یاد کردن از همسران جانباز فقط نباید به هفته دفاع مقدس محدود باشد. به بهانههای مختلف و البته در شرایط غیرکرونایی میتوان خانوادهها را دور هم جمع کرد.
آخرین مخاطبم همسر یک جانباز گرامی است که به سختی به حرف میآید و معتقد است اینگونه برنامهها هیچ تاثیری در زندگی من ندارد چرا که این برنامههای روتین با یک نوشته و انعکاس آن از طریق رسانهها، دردی را از جانباز و خانوادهی او درمان نمیکند و خلاءهایی که در زندگی یک جانباز وجود دارد، با این چیزها درمان نمیشود. شاید مقصر خود ما هستیم که هیچگاه مشکلاتمان را بازگو نمیکنیم. مشکلاتی که یک جانباز با همسرش دارد، یک جانباز با فرزندش دارد.
وی در ادامه میگوید: موضوع اصلی عدم آشنایی جامعه از جانباز و مشکلات زندگی ماست. تکریم باید قلبی و با شناخت صورت بگیرد و نه نمادین و نمایشی و صرفاً به لحاظ تبلیغاتی.
این همسر جانباز متذکر میشود: پس از گذشت 40 سال از جنگ و سی و اندی سال که از جانبازی همسران ما میگذرد، کسی جانباز را درک نکرده چرا که اگر آنان را درک میکردند، پس چگونگی زندگی ما را هم درک میکردند. من این موضوع را زمانی متوجه شدم که فرزندم در دانشگاه قبول شد، با هزاران هجمه از سوی جامعه که هیچ، حتی از سوی اطرافیانمان مواجه شدیم؛ چرا که دیدگاه افراد نسبت به قشر ما یک دید منفی است.
همین عدم درک، باعث شده فرزند من که با تلاش خودش دانشگاه پذیرفته شده، استادش او را به گرفتن سهمیه متهم کند و آن را همچون چماقی بر سر فرزند ما بکوبد. آیا این نشانه تکریم است؟ کوچکترین پیشرفت زندگی من در چشم همکارانم به حساب جانبازی همسرم گذاشته میشود. آیا این تکریم همسرجانباز است؟
این گزارش تلخ و البته واقعی، دو روی سکّه زندگی جانبازان و خانوادههایشان است که در پس کلماتی ساده از زبان همسران این بزرگواران بازگو شد که البته بسیاری از مسائلی که بیان شد، با بیتدبیری برخی از مسوولان و در بوق و کرنا کردن برخی خواستههای هنوز به اجرا نرسیده، به وجود آمده و حق این عزیزان نیست که با چنین هجمههایی روبرو شوند؛ فلذا این مشکلات باعث شده تا اینگونه مایه رنجش و آزار جانبازان و خانواده هایشان را فراهم کند. باید سعی شود تا با کمک رسانههای مکتوب و در سطح شهرها و استفاده از پتانسیل رسانه ملی و همینطور آموزش در سطح مدارس، دانشگاهها و ... و البته با یک کار فرهنگی و اجتماعی، دیدگاه افراد به جانبازان و خانوادههایشان به یک نگاه نو و صحیح تغییر یابد.
بهراستی چرا بعد از گذشت سالها از جنگ جهانی دوم، هنوز که هنوز است اندک بازماندگان و مجروحان آن جنگ در کشورهای غربی و حتی کمونیستی، با اینکه از سن و سال بالایی برخوردارند ولی مورد احترام هم مسئولین و دولتها و هم مورد تکریم و تشویق مردم آن کشورها قرار میگیرند؟
|صنوبر محمدی
دست شما درد نکنه .
اینکه اسم خاصی را ننوشتید نشان از درایت و پختگی کار رسانه ای شماست . در ضمن سبب خشنودی خانمها هم شده .
حاجی چون باز پرت شدم آنجا که دلم می خواست قول می دم قنبر عصبانی و لجوج نباشم برای سایت
ممنون که سکوی پرتاب هستید
ولی قول نمی دم در مورد بی اخلاقی که هنوز ادامه دارد سکوت کنم و به روشون نیارم
من فکر می کنم باید نظر سازنده ام را درباره این گزارش بدهم . من قنبر سازنده هستم نه ویران کننده
حالا گیرم حسب شرایط مجبور بشم یه سیلی محکم به کسی بزنم که حساب دستش بیاد یا فریادی از عمق وجود سر دهم که حساب دستشون بیاد سی سال سکوت تمام شد رفت !
این رفتارها هم در قاموس سازندگی معنا دارد !
من الان درباره این گزارش می تونم بگم کاشکی یه دکتر پیدا بشه به جای یه پلاستیک قرص و داروی کاهش درد یه نفس فریاد بلند تجویز کند برای خانمهایی که اینقدر نجیب هستند
بقیه حرفهایم بعد کسب اجازه می نویسم !
اینها را باید فریاد بزنید . بگویید من یه ریال حق پرستاری نمی خوام . ولی شما مدیران جواب بدهید چرا شما که رییس شدی مزایای خاصی داری که یکیش همین ماشین گران قیمت که مفت زیر پای شماست اما جانباز یه ریال به حقوقش اضافه می کنید جامعه جیغ بنفش می کشد آی جانبازها خوردند و بردند!
اگه سهمیه دانشگاه دادید هر چه دختر و پسر قرتیه و درسنخوان هوار می کشن اینا سهمیه بردند . پس چطوره برای همه آحاد جامعه سهمیه حق مسلم است اما به بچه های جبهه وجنگ که می رسد این همه نمک نشناسی می کنند .
جانباز اینها را می بیند که دلتنگ می شود . مشکل روحی پیدا می کند .
والا این جانبازها که من دیدم ماشالله ماشالله ...یعنی زدم به سیم آخر ... ولی دیدم اینا آخر نشاطند من کم میارم در مقابلشان . جانباز م ر ک را بیاد بیارید
جانباز طوطی را
اینا خیلی هم حالشان خوبه
اینا همانها هستند که بی هوش نشده فقط با ذکر قران خمپاره از دستش خارج می کردند
بیایید ببینیم چی شده که جانباز استوار و با نشاط دلتنگ شده . دلتنگی عیب جانباز نیست مایه خجالت برای ماست . حضرت علی هم شبانه سر در چاه می گذاشت . حضرت زهرا آنقدر دلتنگ شد که مایل نبود هیچ یک از سران حکومت را ببیند .
واقعا ممنون از شما که صحبت ها و درد دل های این عزیزان را به اشتراک می گذارید تا شاید مرهمی باشد بر دل این عزیزان خداوند به شما سلامتی عطا بفرماید