شناسه خبر : 88763
دوشنبه 02 اسفند 1400 , 10:57
اشتراک گذاری در :
عکس روز

جهاد سازندگی در کوران عملیات‌ها چگونه به کمک آمد؟

«جهاد سازندگى» سال ۱۳۵۷ به فرمان امام خمینی (ره)، با هدف رسیدگى به محرومان تشکیل شد و در زمینه‌های محرومیت‌زدایى و تلاش در جهت سازندگى، عمران و... کشور فعالیت‌های خود را آغاز کرد. با آغاز تجاوزگری‌های رژیم بعث عراق به خاک ایران از ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹، بسیاری از سازمان‌ها و نهاد‌ها، اعم از دولتی و غیردولتی، به پشتیبانی از جبهه‌ها پرداختند که «جهاد سازندگى» نیز یکی از این سازمان‌ها بود. با شروع جنگ تحمیلی با توجه به نیازمندی‌هاى جنگ، «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در «جهاد سازندگى» تشکیل شد. «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در کوران تحریم‌های سخت نظامی و غیرنظامی، فعالیت‌های تخصصی خود را متناسب با نیاز‌های جنگ، سازماندهی کرد که در این راستا، با تشکیل شش قرارگاه فرماندهی به همراه تیپ‌ها و گردان‌های تخصصی، در این حوزه گام برداشت.

سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران درباره نقش جهادسازندگی در عملیات بیت المقدس روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید:

در بیت المقدس باز جهاد همراه ما بود. جناح سمت راست عملیات قرارگاه فتح با من بود و با تیپ ۵۵ هوابرد. مرحله دوم عملیات جاده که تا مرز رفتیم، همه جوره جهاد همراه ما بود و جناح ما را تأمین کرد. از جاده اهواز - خرمشهر به سمت مرز رفتیم، صبح عملیات مرحله‌ی دوم، ما با برادرمان آقای دادخواه، مدیر جهاد اصفهان، باهم در یک ماشین بودیم. ما به آن طرف جاده رفتیم که به سمت خط برویم، ناگهان دیدم تانک‌ها برگشتند و آماده برای شلیک شدند. گفتم دادخواه بایست و بیا پایین! من و بچه‌های دیگر به پایین پریدیم و دادخواه تا یک پایش را از ماشین پایین گذاشت، با تیر و تانک به ماشینش زدند و منهدم شد.

خودش هم همان جا بدنش تکه تکه شد و شهید شد. ما هیچ ادعایی نداریم در کنار هم بودیم. آن اخلاص، آن معرفت، آن تقوا و آن یقینی که در دل تک تک رزمندگان حاصل شد باعث تقویت ایمان شد و شهدای عزیزی مثل محمدتقی رضوی و علی فارسی، خلیل پرویزی، احمد حجتیه مرتضی آوینی، هاشم ساجدی، حسین ناجیان، شهید طرحجی و این عزیزان خط شکنان بودند. قرارگاه‌ها و یگان‌ها را کنترل می‌کردند و در صف مقدم هم به فیض شهادت رسیدند. فرماندهانی مثل شمایلی، لاله زار، قریب، حسن بیگی، نبی زاده، موحدخواه، ورشابی و مهندس دانش جعفری، این‌ها همه پشتیبانی جنگ و در قرارگاه و در خط بودند ما همه‌ی تصمیماتمان را در خط مقدم می‌گرفتیم. بچه‌های جهاد می‌آمدند.

در عملیات کربلای ۵ لشکر کربلا ۴۱ ثارالله، من و قاسم سلیمانی از پنج کیلومتر آب عبور کردیم. رفتیم به ضلع غربی و از روی پل عراقی‌ها رفتیم. صبح عملیات عراقی‌ها مثل گله‌ی گوسفند فرار می‌کردند. در آنجا مستقر شدیم. ۲۲ روز آنجا بودیم. هر روز ۵۰ تا گلوله روی من و قاسم میریختند. این بچه‌های جهاد، برادرمان آقای گلی و نوری بودند که شاید ۱۰ الی ۱۵ تا از دستگاههایشان را منهدم می‌کردند. با تمام قدرت و با یک روحیه بالا خاکریز‌ها را زدند و توانستند یک پناهگاه درست کنند؛ ما در آنجا ۲۲ روز جنگیدیم. امروز گردان می‌رفت، فردا دسته برمی گشت.

اسلحه و همه‌ی آن‌ها منهدم میشدند. شاید حدود ۴۰ گردان من وارد کردم، حدود ۲۵ تا گردان قاسم وارد کرد مجموعا همه بچه‌های جهاد، سپاه، بسیج و برادر‌های ارتش کنار هم بودند. روز ۱۰ یا ۱۵ ام عملیات کربلای ۵ آتش بسیار سنگینی بود آقا محسن آتش‌ها را سازماندهی کرده بود. وقتی این تیپ‌های عراق می‌آمدند هم شنود می‌گرفتیم و هم دیدبانی، ۴۳ تا تیپ با من و محمد کوثری درگیر شدند روز ۱۰ یا ۱۵ ام بود که ناگهان تیپی آمد و پیاده بود. آقا محسن گفت مرتضی و قاسما گفتیم به گوش! گفت دیدیم تیپی آمد. ناگهان ۱۶۰۰ گلوله زدند. سردار چهارباغی، از فرماندهان در وسط این آتش بودند. ما ناگهان دیدیم وسط این آتش یک افسر و سرتیپی پر از خاک بودند بچه‌ها او را گرفته بودند و آوردند.

وقتی که پیش ما آمدند با آن‌ها احوال پرسی کردیم، خودمان آب نداشتیم بخوریم به آن‌ها آب دادیم. دست و صورتشان را شستیم. یکی از آن‌ها می‌لرزید. گفتیم کیف احوال؟ گفت من از بصره هستم. بعد گفتیم که اسمت چیست و اسمش را گفت و خلاصه، گفتیم چه خبر؟ گفت ثار الله. گفتیم چقدر تلفات دادید؟ گفت من ۳ هزار نیرو آورده ام و ۴۰ نفر زنده مانده ایم، خودم هم فرار کردهام و آمدم به سمت شما. گفت ربع میلیون تلفات داشته ایم لذا این طور خدا به ما کمک کرد و ۸ قطع بند قطعنامه در کربلای ۵ رقم خورد؛ اما این همدلی، برادری، کنار هم بودن، اخلاص، تقوا و معرفتی که در بین بچه‌ها بود باعث پیروزی شد و ما امروز جشن پیروزی میگیریم. امروز صدام کجاست؟ لشکرهایش کجا هستند؟ سپاهیان و ادواتش کجاست؟ همه‌ی آن‌ها نابود شدند.

بعد از جنگ آیت الله هاشمی رفسنجانی ما را به غرب کشور فرستادند؛ کرمانشاه، ما فرمانده ایلام، همدان و کرمانشاه و یک مقطع ۱۶ ماهه هم فرمانده سپاه بدر شدیم. صدام به کویت حمله کرد، تسلیم شد و تبادل اسرا کرد. تبادل اسرا که شد، من فرمانده غرب بودم. بنا شد که آزادگان را تحویل بگیریم و اسرای عراقی را ارتش تحویل می‌داد. برنامه ریزی کردیم. روز اول که رفتیم بی احترامی کردند، نیرو‌های مسلح آوردند و با آن‌ها برخورد کردیم. باز روز دوم با آن‌ها برخورد کردیم؛ گفتند ما فرمانده داریم. با یک بنز و تشریفاتی آمدند. سلام و علیک کرد، قد بلندی داشت، در چادری نشستیم، گفتم بیا با هم صحبت کنیم و ببینیم باید چکار کنیم. گفتم نیرو‌های مسلح را جمع کنید و تبادل را انجام دهید.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi