08 ارديبهشت 1403 / ۱۸ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 103076
چهارشنبه 01 شهريور 1402 , 10:46
چهارشنبه 01 شهريور 1402 , 10:46
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
سردفتر یک شهر دور
جانباز اعصاب و روان
از عدالت و انصاف خارج نشویم!
یوسف مجتهد
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
حسینیها اینطرف
فاش نیوز - توی چادرهای منطقه رحمانیه نشسته بودیم، بسیجیها ساکها را بسته و چادرها را جمع کرده بودند. مأموریتشان هم تمامشده بود. اتوبوسها آمده بودند. همه لباس شخصی پوشیده و آماده رفتن بودند که حکم عملیات به لشکر 5 نصر ابلاغ شد. فرماندهان جلسه تشکیل دادند و برای نگهداشتن بچهها خیلی بحث شد. بیشتر آنها میگفتند: «کی میتواند این بسیجیهای آماده حرکت را نگه دارد؟»
آقای برونسی آمد و گفت: «من صحبت میکنم.»
نگاهها بهسوی ایشان برگشت. البته از نفوذ کلام ایشان خبر داشتیم؛ ولی مطمئن بودیم که بچهها قبول نمیکنند.
خلاصه میدان صبحگاه را آماده کردند و بچهها را بردند آنجا. ایشان رفت بالا و گفت: «هر کس میخواهد با امام حسین(ع) باشد بایستد و هر کس میخواهد برود بفرماید. الان بهتان بگویم که نیاز است من خودم کنار میایستم هر کس میخواهد بایستد و هر کس میخواهد برود، برود.»
یادم نمیآید برونسی چیزی بیشتر از این گفته باشد. البته یک روضه حضرت زهرا(س) هم خواند و بعد آمد پایین. شور و ولوله عجیبی بین بچهها افتاد. بچهها شروع به گریه کردند و حدود نود درصد برگههای مرخصی و پایان مأموریت را پاره کردند. میخواستند چادرها را علم کنند که عبدالحسین گفت: «انشاءالله نصب چادرها در منطقه غرب کشور.»
نتیجه آن قضیه عملیات میمک شد که با موفقیت و به فرماندهی خودش انجام شد.
براساس خاطرهای از شهید عبدالحسین برونسی
راوی: عباس تیموری، همرزم شهید
* مریم عرفانیان
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
دو روایت در رثای یک مرد
مجتبی شاکری
من و حسن باقری اولین گروه رسانهای در محل حادثه بودیم
بهرام محمدیفرد
معرفی کتاب