شناسه خبر : 103754
چهارشنبه 29 شهريور 1402 , 12:09
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ماجرای صد تومنی دردسرساز برای یک آزاده

فاش نیوز - روز بعد از عملیات کربلای ۴ که متوجه شدم اسیر خواهیم شد کارت شناسایی و مدارک همراه را در زیر گل و لای پنهان کردم. چند روزی بعد از اسارت متوجه شدم که یک اسکناس صد تومانی در جیب بغل پیراهن بسیجیم وجود دارد.

کد خبر: ۶۱۷۰۸۵
تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۰:۳۴ - 20September 2023
 

ماجرای صد تومنی دردسرساز برای یک آزادهبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خلیل رضایی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس خاطره جالبی از دوران اسارتش روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

از بدو اسارت با تفتیش‌های بسیار سخت‌گیرانه‌ای مواجه بودیم بویژه برخی مواقع با تهدیدات خیلی خشن توام بود؛ لذا تمامی وسایل همراه خود را در خط مقدم یا پشت خط و بصره یا حداکثر استخبارات و الرشید تحویل دادیم.

روز بعد از عملیات کربلای ۴ که متوجه شدم اسیر خواهیم شد کارت شناسایی و مدارک همراه را در زیر گل و لای پنهان کردم. چند روزی بعد از اسارت متوجه شدم که یک اسکناس صد تومانی در جیب بغل پیراهن بسیجیم وجود دارد. توکل و اهل ریسک بودن و اراده نگهداری از آن تا آخر اسارت موجب شد آن را با خود به استخبارات ببرم.

در استخبارات، تفتیش سخت و توأم با رعب و وحشت مضاعفی صورت گرفت، ولی همچنان حواسم به لباس خودم و اسکناس بود و در پایان تفتیش سعی کردم لباس خودم را در بین سایر لباس‌ها پیدا نموده و مجدداً از آن استفاده کنم.
مدت زمان حضور در غرفه‌های الرشید نیز سپری شد و همچنان اصرار بر حفظ آن داشتم تا اینکه نوبت به اردوگاه رسید. در روز اول ورود به اردوگاه که بنا شد بعد از حدود ۶۴ روز در آن هوای بارانی و سرد، حمام کنیم لباس‌ها را که از تن بیرون آوردم اسکناس را در لباس زیر خود مخفی کردم تا پس از حمام به لباس جدید منتقل نمایم.
از حمام که آمدم همین کار را انجام دادم و اسکناس را در جیب لباس جدید پنهان کردم.

پس از استقرار در آسایشگاه با اتفاقات خاص آن روز و پس از تحویل گرفتن دو تخته پتوی سبز رنگ، بهترین مکان نگهداری اسکناس را وسط پارچه حاشیه پتو دانستم و آنرا در حاشیه پتو مخفی نمودم.

ازادگان بیاد دارند که در طول اسارت یکی دو بار موفق به شستن پتوها شدیم معمولا سعی و تلاشم را متوجه پتوی حامل اسکناس می‌نمودم تا مفقود نشده یا هنگام شستشو لطمه زیادی به آن وارد نشود. لذا یا خودم می‌شستم یا در چنین شرایطی مواظبت جدی از آن می‌کردم. با عنایت به جوّ حاکم بر اردوگاه و متاسفانه بی اعتمادی نسبت به برخی از هم آسایشگاهی‌ها امکان دیدن آن و در اختیار همه قراردادن مقدور نبود. تنها در اعیاد و مناسبت‌های خاص مثل عید نوروز مخفیانه به افراد خاصی نشان می‌دادم تا شاید با دیدن تنها یادگاری از ایران که در اختیار داشتیم تجدید خاطره کرده و انرژی مثبتی به دوستان منتقل شود.

به هر ترتیب تا روز آخر اسارت موفق به حفظ و نگهداری آن شدم و در واپسین روزهای اسارت، سوم شهریور ماه ۱۳۶۹ یادم نیست به چه طریقی خودکار قرمزی گیر آوردم و یادگاری جملاتی بر روی اسکناس نوشتم.

تا این‌که روز آزادی فرا رسید و پس از ثبت نام صلیب و سوار شدن به اتوبوس، دوستانم اسکناس را دست بدست می‌گرداندند و از پشت شیشه اتوبوس به سایرین نشان می‌دادند. سال‌ها این اسکناس مفقود شده بود تا اینکه هفته گذشته آن‌را در وسط یکی از قرآن‌های کتابخانه منزل پیدا کردم.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi