شناسه خبر : 107457
شنبه 23 دي 1402 , 12:18
اشتراک گذاری در :
عکس روز

نقد یک فیلم مستند و طرح یک سوال اساسی؛

سربازی که ازنظر مسئولان صفر است!

همسر او آنقدر صرع شدیدی دارد که هنگامی که تشنج به او دست می‌دهد، بیهوش شده و حتماً فردی باید در کنارش وجود داشته باشد تا او را کنترل کند...

فاش نیوز - مدتی پیش فیلم مستندی به نام (سربازشماره صفر) به کارگردانی "محمد سلیمی‌ راد" از سوی سرویس نمایش پخش خانگی منتشر گردید که حکایت مشکلات زندگی بسیاری از رزمندگان و جانبازان کشور می‌باشد. لذا تصمیم گرفتیم که این فیلم مستند را مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار دهیم.

 این فیلم مستند محصول سال ۱۴۰۰ با 74 دقیقه زمان پخش بوده و از سوی سرویس نمایش پخش خانگی سایت (فیلیمو) در اختیار عموم قرار گرفته است. البته لازم به ذکر است در اینجا قصد تبلیغ هیچ کدام از سایت‌های پخش خانگی اینترنتی را نداریم. چون همزمان در سه سایت فیلیمو، نماوا و فیلم نت اشتراک داریم، اما فیلم ‌های مستند به خصوص در حوزه دفاع مقدس و ایثارگران، صرفاً از سوی فیلیمو منتشر می‌شود و ذکر نام این سایت هم به لحاظ ذکر منبع بوده و هم دوستانی، که قصد تماشای این مستند را دارند بتوانند با این آدرس، مستقیم به تماشای این اثر مستند بنشیند.

  این فیلم مستند به نمایش وضعیت سخت دشوار زندگی خانواده مردی به نام (جهانگیر بدوره) می پردازد که همان طور که اشاره شد، مشابه حکایت زندگی افراد زیادی از رزمندگان مقطع دفاع مقدس است که در کنارمان هستند، اما مورد توجه کافی قرار ندارند. داستان افراد زخم خورده از جنگ هشت ساله، اما فاقد درصد جانبازی.

 آقا جهان قصه ما در یکی از محلات حوالی یاسوج در استان کهگیلویه و بویراحمد زندگی می‌کند که با داشتن ۵۰ سال (در زمان ساخت فیلم) دارای دو فرزند پسر و دختر خردسال می‌باشد و مشکل اصلی اش بیماری همسرش است که مبتلا به صرع  شدید و مقاوم می ‌باشد. همسر او آنقدر صرع شدیدی دارد که هنگامی که تشنج به او دست می‌دهد، بیهوش شده و حتماً فردی باید در کنارش وجود داشته باشد تا او را کنترل کند و بنابر سن و سال کوچک فرزندانش، این فقط جهان است که باید همیشه مراقب همسر خود باشد. گاهی پیش آمده روزانه بین 60 تا 70 بار تشنج کند، حتی یک شب در بیمارستان در دو ساعت 74 مرتبه تشنج کرده، یعنی هر دو دقیقه یکبار و این جهان است که باید بار مسئولیت ریز و درشت تمام امورات زندگی را به دوش بکشد.

 در ابتدای این فیلم در تیتراژ آمده، صحنه‌های اولیه این فیلم مستند از سوی خود جهان و احیانا" با گوشی ضبط شده، ولی گویا پس از اینکه (سازمان هنری اوج) متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، متوجه سوژه این فیلم و شرایط حاکم بر زندگی جهان و پرداخت به اهمیت موضوع می‌شود، وارد داستان شده و عوامل بسیار حرفه‌ای این موسسه هنری، کار را به دست گرفته و به پیش می‌روند، که در نهایت یک فیلم مستند کاملا" استاندارد تولید می‌شود و در کل این فیلم، محصولات سازمان هنری اوج معرفی می‌شود، آنچنان که 88 درصد از بینندگان و مخاطبان این فیلم چه ایثارگران چه عموم مردم، از دیدن این فیلم اظهار رضایت خاطر کرده که نسبت به فیلم‌های مستند مشابه، آمار قابل توجهی بوده و نشان از بازخورد بسیار موفق این فیلم مستند و نیاز به ساخت و پرداخت فیلم های بیشتری از این دست دارد.

جهان قصه ما، هیچ منبع درآمد پایداری ندارد و تنها درآمد او فروش مرغ، خروس و یا بوقلمون پرورشی خودش آن هم در جلوی در خانه است، چرا که نمی‌تواند از خانواده‌اش دور بماند. زمانی که پزشک متخصص دو نوار مغزی تجویز می کند، جهان همسر و فرزندانش را به همسایه‌ها سپرده، به شهر می‌رود و بابت ۵۰ روز کارگری دو میلیون 400 هزار تومان، هزینه دو نوار مغزی را تهیه کرده به منزل باز می‌ گردد. پس از اینکه شرایط برای جهان سخت ‌تر می‌شود، به بهزیستی مراجعه می‌کند و می‌گوید: که همسرش بیمار است و او تاکنون زمین زراعی، گاو، گوسفند و بزش را فروخته و اکنون کفگیرش به ته دیگ خورده و درخواست برقراری یک مستمری برای تامین هزینه‌های درمانی همسرش می‌کند و زمانی که جهان می‌گوید همسرش صرع دارد، مسئول بهزیستی می‌گوید: بهزیستی بیماری صرع را تحت پوشش قرار نمی دهد. از سوی دیگر پزشکان می‌گویند یک لخته خون در میان مغز همسر جهان وجود دارد که اگر بخواهند آن را خارج کنند، یکی از عضوهای اصلی بدن او کاملاً فلج خواهد شد و جهان مجبور به تحمل همین شرایط است.

با این همه اوصاف جهانِ قصه ما، یک جهان مرد برای همسرش است، یک جهان پدر برای فرزندانش است و یک جهان دوست و همبازی برای کودکانش است و نمی‌خواهد آب در دل فرزندانش تکان بخورد و تمام تلاشش را می‌کند. در کار خانه و آشپزی یاور همسرش است، به درس کودکانش می ‌رسد و در هر لحظه در تاریکی شب یا روشنایی روز، همبازی کودکانش است تا فرزندانش، کودکی خود را کرده تا از نداشتن دوست و همبازی، احساس کمبود نکنند.

همسرش بارها می‌گوید: منو ببر بهزیستی، تا به حال گفتم و بازهم میگم: برو زن بستون و راحت زندگی بکن، اما جهان در جواب می‌گوید: بچه ها را چه کنم، هیچکی از گرسنگی نمرده و تا زنده ام تلاش خودمو می کنم، اگر زن دیگه ای میخواستم همان اول میگرفتم، ولی عهد بستم تا نفس آخر بمانم.

زمانی که جهان از همه جا مانده و دیگر چاره‌ای ندارد، تصمیم می‌گیرد برود بنیاد شهید و در کمیسیون پزشکی بنیاد شرکت کند تا شاید بتواند با حداقل پنج درصد جانبازی، خانواده‌اش را تحت پوشش بیمه درمانی تکمیلی قرار دهد و این موضوع را آخرین امید و راهکار برای برون رفت از گره مشکلات به بن بست خورده زندگی خود و خانواده اش می داند، چون هیچ پشتوانه دیگری برایش نمانده.

 او از ناحیه پا، ریه، کمر و چشم دچار مصدومیت است و با بالا رفتن سن، انجام کارهای سخت و عدم پیگیری درمان، این عوارض تشدید شده و نیاز جدی به حمایت دارد، اما مدرک همزمان بالینی اش، در بمباران بیمارستان بقائی اهواز کاملا" نابود شده و بنیاد از او گواهی استشهاد می خواهد که دو نفر آن را تائید کنند.

 هنگامی که او با یکی از همرزمانش صحبت می‌کند، او اظهار می‌دارد که صحنه مجروحیت او را دیده و حتی بدن زخمی و اعزام به پشت جبهه، اما اینکه او در بیمارستان بستری بوده را به یاد ندارد و نمی‌تواند آن را تایید کند، چرا که وجدانش نمی‌پذیرد! وای بنازیم به این همه وجدان پاک بعضی ها، چنین دوستانی که نمی‌گذارند کسی به ناحق خدمات جانبازی بگیرد یا شایدم می‌ترسند از جیب آنان کسر و به حساب جهان پرداخت شود، ولی دو تن از دوستان دیگرش که حتی با او در منطقه عکس یادگاری دارند، بلافاصله فرم را امضا و تایید می کنند. اکنون جهان خیالش اندکی آسوده می‌شود و پس از مدت‌ها خانه نشینی، خانواده‌اش را به طبیعت برده و یک روز را شاد و خرم، در طبیعت می‌گذراند و خدا را شاکر است که مشکلاتش دارد مرتفع می شود. واقعاً دنیای جهان چقدر کوچک است و او چقدر است از زندگی توقع دارد، در حالی که او کوچک ترین آشنائی با کمیسیون پزشکی بنیاد ندارد.

 زمانی که جهان ما به، بنیاد مراجعه می‌کند و در آنجا می‌گویند: در کمیسیون پزشکی به شما هیچ درصدی تعلق نگرفته، جهان در ناباوری در جواب می‌گوید: خب از روز اول می‌گفتید، اگر مدارک بالینی ندارید نیا ثبت نام نکن و سراغ پرونده را نگیر تا ما این همه هزینه، استشهاد و سفر به اهواز انجام ندهیم، اما مسئول مربوطه که می‌داند جلوی دوربین نشسته با صبوری و حوصله به او دلداری می‌دهد: درسته حق به شما می دهیم! کار ما در استان جمع آوری مدارک، تشکیل پرونده و احرازه، اما درصد جانبازی با کمیسیون پزشکی است، ولی اعتراض کنید ان شالله به اعتراض شما رسیدگی شود و ان شالله و ان شالله...!

جهان بار دیگر خانواده اش را به همسایه سپرده، عازم خوزستان می شود. در قطار اهواز، جهان ما حالش اصلا" خوب نیست، مثل همیشه شاد و خندان نیست. همسر و کودکانش نیستند و می تواند در خود فرو رفته و در دریای غم و اندوه خود غوطه ور شود. در خوزستان از قسمت خرم و آباد نخلستان، به قسمت مخروبه مانده از جنگ می رود و برای اولین مرتبه از دردهایش سخن می گوید، شاید بسیاری از بینندگان این فیلم باور نکنند، این جهان همان جهان دقایق اولیه فیلم است. این جهان کجا! آن جهان کجا! سخنانش بسیار سنگین و درد آور است و از اعماق دلش سخن می گوید: استخوانم اگر سنگ بود تا حالا ذوب می شد با این همه درد و رنج با درد جسمی خودم، شاهد درد و رنج همسرم هستم و دستم بسته و کاری از دستم بر نمیاد، از طرفی همسرم دارد از زجر، ذره ذره آب می شه، از طرفی هزینه عمل چشمانم را ندارم و 70% بینائی ام را از دست داده ام و کمر دردی که قادر نیستم همسرم را هنگام بیهوشی جابجا کنم، تا به کی باید این وضعیت را تحمل کنم؟ آخه جرمم چیه؟ فقط زمان جنگ دانش آموزی بودم، در شناسنامه ام دست بردم، تقلب کردم تا به جبهه اعزام بشم و به مملکتم خدمت کنم. در دل امید داشتم اگر روزی مشکلی برام پیش آمد، حداقل یک گوشه ای از مشکلاتم را برایم حل کنند. اصلا این درصد و این جانبازی را نخواستم، دیگه چیزی نمیخوام نه دیگه اهواز میرم نه دیگه بقائی، همین که به گذشته برگشتم و خاطراتم زنده شد، کافیست!

جهان دیگر سخن نمی‌گوید، اما تصاویر با صداها با هم تلفیق می‌شوند و با بیننده سخن میگویند: نمائی از نخلستان‌های در حال سوختن، صدای سوت خمپاره‌ها و صدای بیسیم‌ها در خط مقدم، گویا زمان به عقب بازگشته، صحنه‌های جنگ تداعی می‌شود. ترکیب این تصاویر و صداها نشان می‌دهد که چطور حیات در زمان جنگ، در این قسمت زمین نابود شده و در میان این آتش‌ها در نخلستان، برگه‌های گواهی حضور در جبهه و مجروحیت را نشان می‌دهد که در باد سوخته به پرواز در می آید و فیلم تلاش می کند به زبان استعاره نشان دهد زمانی را که امثال جهان و رزمندگان دیگر، جوانی و سلامتی خود را در این سرزمین بجا گذاشته و زمان برای آنان متوقف شده، این افراد تا ابد درگیر همین سرزمین سوخته باقی مانده اند و حق طبیعی حیات آنان و خانواده شان، مشروط شده به چند برگ نامه...! پایان

افتخارات کسب شده این فیلم مستند

مستند تحسین شده "سرباز شماره صفر" به کارگردانی محمد سلیمی‌راد و محصول باشگاه رشد اوج، تندیس رتبه نخست جایزه شهید آوینی پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت را کسب کرده و پس از آن نیز به جشنواره فیلم فجر راه یافت. در هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت با حضور ۴۰ کشور جهان، در بخش مستند بلند دفاع مقدس، جایزه هیت داوران بهترین فیلم، به محمد سلیمی‌راد برای "سرباز شماره صفر" تعلق گرفت.

"سرباز شماره صفر" پیش از این، جایزه بهترین مستند چهارمین دوره جشنواره بین المللی amerta art  ترکیه را بدست آورد و به بخش مسابقه نوزدهمین دوره، جشنواره بین المللی مستند گوانگژو چین راه یافت.

 طبق اعلام روابط عمومی سازمان هنری رسانه‌ ای اوج، مستند "سرباز شماره صفر" به کارگردانی محمد سلیمی‌راد، برنده دو جایزه جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری از، جشنواره بین المللی فیلم Bimonthly برزیل در آمریکای جنوبی شد

 

سخنان فیلمساز

محمد سلیمی‌ راد که خود فرزند شهید بوده، چنین می گوید: آقا جهان را من از قبل می‌شناختم، چون همرزم پدرم در عملیات کربلای ۴ بوده‌اند که در همان عملیات پدر من شهید می‌شوند و آقا جهان هم به علت اصابت ترکش و سوختگی و موج انفجار مجروح و جانباز می‌شوند و جزء معدود کسانی بودند که از آن عملیات، زنده برمی‌گردد. واقعیت این است، که ابتدا می‌خواستم یک کتاب در مورد این عملیات تالیف کنم، اما وقتی با ایشان مواجه شدم و وضعیت سخت زندگی فعلی‌اش را دیدم که در عین دست و پنجه نرم کردن با فقر مطلق، حاضر نشده بود دنبال پرونده ایثارگری‌اش برود، احساس کردم تصویر می‌تواند اثر بهتری داشته باشد. جانبازی که حالا از سر ناچاری و برای گرفتن یک دفترچه بیمه، مجبور است سراغ مدارک جانبازی‌اش برود که متأسفانه بر اثر بمباران بیمارستانی، که زمان جنگ او در آن بستری بوده (بیمارستان بقایی) همه مدارک بالینی و درمانی‌اش از بین رفته است.

 تنها نکته‌ای که در بین صحبت‌های مخاطبان مستند بود، همین بحث امیدآفرینی و عدم نق زدن سوژه بود، چون من اغلب در آثار دفاع مقدسی، چه در فیلم‌های سینمایی و چه در آثار مستند دقت کردم، بیشترین مولفه‌ای که به آن توجه می‌شود، آن اعتراضی باشد که شخصیت رزمنده یا ایثارگر به صورت مستقیم به مخاطبش انتقال می‌داد، در حالی که جهان مستند سرباز شماره صفر، با وجود مصائب غیرقابل تصوری که در زندگی‌اش تحمل می‌کند، حتی یک لحظه هم با دوربین و مخاطب حرف نمی‌زند، چون شخصیتش اینجوری بود و در واقع برگ برنده مستند من، شخصیت خود جهان بود.

 کارگردان مستند "سرباز شماره صفر" با تاکید بر رسالت مستندساز ادامه می دهد: اعتقاد دارم رسالت مستندساز فقط این نیست که فیلمی بسازد و چیزی را به نمایش عموم بگذارد و تمام! بلکه علاوه بر نمایش فیلم، باید مشکلی را از کسی یا چیزی حل کند. بنده بارها گفته‌ ام که جهان، یکی از هزاران هزار جانباز جنگی است، که با مشکلات عدیده دست و پنجه نرم می‌کنند. همان زمان که تیزر این فیلم پخش می‌شد، از استان‌های مختلف به من زنگ می‌زدند و می‌گفتند: برای ما هم مشکل مشابهی پیش آمده و اکنون درگیر پرونده جانبازی هستیم. امیدوارم بنیاد شهید کاری انجام بدهد، که کسانی مثل جهان مشکلشان حل بشود. 

سخن آخر

 برابر قوانین موجود برای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، که صورت ‌سانحه بالینی همزمان مجروحیت را ندارند، اما مجروحیت آنها توسط نهاد اعزام‌ کننده، نیروهای مسلح احراز می‌گردد و یا دو تن از رزمند گان یا فرماندهان تائید نمایند، به‌عنوان جانباز تلقی شده و حداقل پنج درصد جانبازی به آنها تعلق می‌گیرد، که در طول فیلم ما هیچ روایتی از ورود جهان به این مجرای قانونی نمی‌بینیم. بلکه او پیگیر پرونده جانبازی خودش و درمان ناتمامش است که در پیچ و خم های اداری طاقت فرسا بی نتیجه رها می شود. در چنین وضعیتی یک تراژدی اجتماعی از وضعیت رزمندگان و جانبازان قدرنادیده و فراموش شده دیروز به نمایش گذاشته می شود. آنان که تعدادشان کم نیست، اما در کوران مناسبات و روابط جامعه آشفته زمان حال نمی توانند، به حق و حقوق قانونی خود برسند. این وجه باعث شده تصویر جهان در این مستند، بسط پیدا کرده و نقدی هم به وضعیت نابسامان این قشر زده شود که پیش برنده های اصلی جنگ بودند، اما امروز نادیده گرفته شده و راه به جایی نمی برند.

مانند افرادی که در کنارمان سراغ داریم، همچون دوست عزیزمان (فرید اسکندری) در همین سایت فاش نیوز که همیشه در خاطر ماست. با اینکه مدت هاست سکوت اختیار کرده، جانباز بدون درصدی که حتی قادر به تامین هزینه داروهای خود نبوده و آنچه سر و پا شکسته از سخنان پراکنده اش دریافتیم در اوج مظلومیت، حتی از کانون گرم خانواده محروم مانده و تصاویر چهره این افراد، در قاب یک مستند هم جای نگرفته و رسانه ای هم نمی شوند، اما زندگی به شدت سختی را تجربه می کنند، که از امورات دشوار زندگی جانبازان معسر که از حداقلی بگیران گروه ایثارگران می باشند، به مراتب دشوارتر است.

اما یک سوال اساسی اینجا مطرح می شود: آنان چند نفرهستند؟! تعداد جانبازان آسیب دیده از جنگ، بدون درصد!  بدون مواجب! آیا آمار رسمی از تعداد چنین افرادی اصلا" وجود دارد؟! با احتساب تعداد نفرات خانواده های آنان، این آمار به صورت تصاعدی به چه رقمی از ارقام تعداد این نفرات، حی در جامعه پر تلاطم فعلی خواهد رسید و متولی عدالت زندگی از دست رفته شان کجا و کیست!؟

 

جانباز مرتضی قنبری وفا – دی ماه 1402

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi