شناسه خبر : 108589
چهارشنبه 23 اسفند 1402 , 11:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

مثل گندم درویمان کردند

فاش نیوز - من در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشتم. از شبی که عملیات شروع شد، ما با زور و جان‌فشانی بچه های بسیجی و ارتشی، خط اول را شکستیم. باور کنید من در حدود ۶ یا ۷ عملیات بزرگ شرکت داشتم. از قبل اون و بعد اون عملیات، هیچ موقع عملیات به اون سختی را ندیدم. انگار تمام دشمنان جمهوری اسلامی ایران زورشان را گذاشته بودند روی هم، تا ایران را شکست دهند ولی نتوانستند. درسته که ما به هدفی که می خواستیم نرسیدیم ولی خط اول و دوم صدام را از هم پاشوندیم و به خط سوم عراق رسیدیم. منتهاش باور کنید ما امکانات نداشتیم. باور کنید صدام کانال کنده بود که تریلی از داخل اون عبور می کرد!

حالا شما حساب کنید که بچه های این مرز و بوم که همه هم از لحاظ سن وسال و یابیشتر بسیجی ها زیر۲۰سال سن داشتند، باور کنید انگار همه مثل یک سرهنگ۲۰ سال خدمت تبحر جنگیدن را داشتند و یا بهتر بگویم اصلا از مرگ نمی ترسیدند. در جنگ هم اصل غافلگیری را ما انجام داده بودیم ولی دشمن هم در میان ما خیلی جاسوس گذاشته بود.

باز هم با این تفاسیر ما تا روز دوم عملیات پیروز بودیم ولی روز سوم به علت هموار بودن منطقه و کمی مهمات و آذوقه و از همه بدتر سلاح های مدرن دشمن و هواپیماهای زیاد دشمن که باور کنید حتی خط مقدم جبهه را هم بمباران می کردند که در هیچ کجای دنیا این امر مرسوم نیست ولی صدام وقتی که میدید داره شکست میخوره، به خودی و غیرخودی رحم نمی‌کرد و ما هم دیگه واقعا مهمات برای جنگیدن نداشتیم.

باور کنید شب سوم عملیات، دشمن تمام ضدهوایی های خود را جمع کرده بود و روی خاکریز جاسازی کرده بود. همه چیز را از روی زمین برمی‌داشت. ما هم که گوشت استخوان بودیم و باور کنید مثل گندم همه را درو می کرد. من هرچه بگویم شاید کسی که اونجا نبوده باور نکند. من که ندیدم کسی سالم باشه. گفتم که نیروهای بعثی ضدهوایی را به نیروی پیاده شلیک می کردند باور کنید هرچه تیراندازی می کردند، اون چند شب آخر عملیات همه تیرهای دشمن رسام بودند.

به خاطر اینکه ما را بترسانند، نیروهای بعثی تیربارها را طوری جاسازی کرده بودند که حدود۳۰ سانت به بالا را بزند. چون من پای خودم تیرخورده بود و دراز کشیده بودم، می دیدم که حدود ۵۰سانت به بالا را نمی شد دید. به خاطر اینکه انقدر گلوله توپ تانک شلیک شده بود و گرد و خاک و دود انفجارها نمی گذاشت که از زانو به بالا را دید و می دیدم که همه دارند مثل گندم درو می شوند و به زمین می افتند و من هم هی از هوش می رفتم و باز به هوش می‌آمدم و فکر کنم روز بیستم بهمن ماه بود، من در یک گودی افتاده بودم که دیدم عراقی ها آمدند و به نیروهایی که مجروح بودند، تیر خلاص می زدند. باور کنید نه یکی و یا دو تا حدود شاید بدون دروغ ۳۰۰ نفر!

عزیزان من بدونید که این مملکت اینطوری به اینجا رسیده. آدم هایی بودند که خودشان می دانستند که چند دقیقه دیگه در این دنیا نیستند ولی باز هم مثل یک آدم عاشق به دیدار معبود می رفتند. ببینید عزیزان من، امریکا و اسرائیل و انگلیس خبیث اونها را دیده اند که جرات نمی کنند مستقیم به سراغ ما بیایند و از دور هی واق واق می‌کنند. می دانند وقتی که اون زمان که ما دست خالی بودیم، حریف ما نشدند، حالا که به لطف خدا و رهبری رهبر عزیز، دیگه هیچ‌گونه نمی توانند حریف ما بشوند.

 

|| علی کرمی

اینستاگرام
علی آقای عزیز ازکدام قافل گیری صحبت می کنید تمام حرفات قابل باور و مستدل هستش صحنه را با قلم به تصویر می کشید که معمولا بودم بعد از عملیات خرمشهر نبرد تن بود با تانک جائیکه مربیش برا عملیات سرهنگ عراقی جاثم و دیده بانش ماهواره روس وهواپیمای آواکس وهابی ونفوذی های منافق باشه جز این باشد گول زدن خودمان است. کاش امام تصمیم خودش را به تحمیل کنندگان ادامه نبرد ترجیح می داد ولی او از قوم وامر شورا بینهم بود روحش شاد یادش گرامی
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi