شناسه خبر : 31118
شنبه 04 بهمن 1393 , 10:31
اشتراک گذاری در :
عکس روز

دو شهید قرآنی

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، جواد همتی و حسین حیدری دو برادر ناتنی اما بسیار صمیمی بودند که رابطه عاطفی عمیقی میان آنها وجود داشت، که شاید این موضوع را کمتر در جامعه امروزی شاهد باشیم.

حسین حیدری برادر کوچکتر بود. دوره دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک و در مدرسه سلمان فارسی در منطقه 17 تهران تحصیل می‌کرد. اهل جلسات قرآنی بود و در جلسات مرحوم غفاری شرکت می‌کرد و مدتی هم در جلسات استاد خدام‌حسینی حاضر می‌شد.

در نوجوانی تیزهوش و جزء بچه‌های درس‌خوان دبیرستان بود. اخلاق خوبی داشت و همیشه لبخند بر لبش بود. با بیشتر بچه‌های همکلاسی خود رابطه خوبی داشت و دانش‌آموزان دیگر نیز به وی علاقه‌مند بودند.

برادر بزرگتر جواد همتی بود که بهمن‌ماه 1364 در عملیات والفجر هشت و در منطقه فاو شهید شد و شهید حسین حیدری نیز دی‌ماه سال 65 در کربلای پنج به شهادت رسید.
 
%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a9%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b4%d8%af%d9%86%d8%af
شهید حسین حیدری و جواد همتی
حسین به همراه برادر بزرگتر خود در جلسات قرآن مرحوم غفاری حاضر می‌شد و به واسطه برادر از دوران راهنمایی با قرآن آشنا شده بود و در جلسات حضور پیدا می‌کرد. هر دو تلاوت خوبی داشتند و به سبک استاد منشاوی و مصطفی اسماعیل تلاوت می‌کردند.
مهدی قره‌شیخلو یکی از دوستان شهید حسین حیدری که با وی در جلسات قرآن حاضر می‌شد، می‌گوید: شاید اگر تقدیر بر این بود که حسین می‌بود و به درجه شهادت نمی‌رسید، حتماً از قاریان خوب کشورمان بود؛ چرا که با علاقه و جدیت تمام قرائت قرآن را تمرین می‌کرد و هر وقت خالی که پیدا می‌کرد برای تمرین استفاده می‌کرد.
وی ادامه می‌دهد: چون دبیرستان ما دبیرستان ویژه‌ای بود(سلمان فارسی در منطقه 17). تعداد شهدای دانش‌آموز آن نیز بیشتر بود. همچنین قاریان بسیاری داشت.

قره‌شیخلو می‌افزاید: شهید حیدری، علاقه‌مند به جلسات قرآنی بود و با هم در جلسات قرآن به ویژه در ماه رمضان شرکت می‌کردیم. متأسفانه هیچ نواری از تلاوت‌های وی نمانده و در دست نیست؛ چرا که در آن زمان امکانات چندانی وجود نداشت، در حالی که نکات فنی قرائت قرآن را بسیار خوب متوجه می‌شد و رعایت می‌کرد. قرآن خواندنش جذاب بود، هر چند کار قرائت قرآن سخت است و نیاز به سال‌ها تمرین دارد، اما این شهید برای اینکه قاری مبرز و معتبری شود، استعدادش را داشت.

%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a9%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b4%d8%af%d9%86%d8%af

سمت چپ، شهید حسین حیدری

وی تصریح می‌کند: در تابستان سال 65 بود که دوره‌ای را با وی در اردوگاه شهید باهنر با عنوان دوره‌های تربیت معلم قرآن حضور پیدا کردیم که دو ماه در آن دوره‌ها به عنوان کادر اجرایی بودیم و چون دوره‌ها شبانه‌روزی بود، شنبه تا چهارشنبه را در دوره بودیم و چهارشنبه بعد از ظهر به خانه می‌رفتیم و جمعه بعد از ظهر به اردوگاه برمی‌گشتیم و حدود دو ماه به این صورت طی شد. در این دوره از استان‌ها هم می‌آمدند و وی در آن زمان مسئول فروش بود.

یکی از خاطراتی که از وی دارم، این است که یک شب به من گفت: برویم دعای کمیل. من گفتم: دیر است و به دعا نمی‌رسیم. گفت: اگر ما به همان «سریع الرضا» هم برسیم، کافی است.

خودش تعریف می‌کرد که اوایل دهه 60 به جلسه مسجد قنات‌آباد رفته بود که بسیاری از تلاوت‌ها در این مسجد ضبط و از تلویزیون پخش می‌شد. می‌گفت: وقتی برمی‌گشتم، تابستان بود و از منبعی آب خوردم و این آب به قدری یخ بود که چند تا دندانم ترک برداشت و این باعث شده بود که دندان‌ها به هم نمی‌چسبید و در تلاوت هم دچار مشکل شده بود.»

قره‌شیخلو ادامه می‌دهد: شهید حسین حیدری بسیار اهل کار بود و از نظر ظاهر ساده و صمیمی بود و طوری لباس می‌پوشید که همیشه با همان تیپ بود. و همیشه حسین حیدری را با یک تیپ و تصویر مشخص در ذهن داریم یعنی با یک گرمکن به رنگ آبی آسمانی و یک شلوار تیره.

%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a9%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b4%d8%af%d9%86%d8%af

نفر دوم از سمت راست، شهید جواد همتی

وی با اشاره به زمان شهادت حسین حیدری می‌گوید: آن سال که دوره‌ها تمام شد، من برای اولین سال بود که برای مسابقات انتخابی قاریان برای حج شرکت کردم و انتخاب شدم. تابستان 65 بود. متوجه شدم که می‌خواهد به جبهه برود. با اینکه 5 - 6 ماه بود برادرش شهید شده بود، به او گفتم: اجازه بده من از مکه برگردم، با هم به جبهه برویم و گفت: نه من نمی‌توانم صبر کنم.

به دوره‌های آموزشی رفت و همان ایام هم پدرش بیماری سختی گرفته بود و در بیمارستان بستری شد و وضعیت خانواده به هم ریخت. هر چه به وی گفتند که جبهه را به تعویق بینداز. گوش نکرد و رفت. زمانی که از مکه برگشتم به آموزش رفتم و آنجا بود که شنیدم حسین، در لشکر حضرت سیدالشهدا(ع) شهید شده است و زمانی که مرخصی آمدم به خانواده‌اش سرزدم.

دوست شهید حسین حیدری ادامه می‌دهد: شهادتش نیز جالب بود. فرمانده گردانشان شهید داوود حیدری که هم اسم با شهید بود، برای خانواده‌اش تعریف کرده بود. که در مرحله اول وارد عملیات شده و از ناحیه گردن مجروح می‌شود که وی را به قم می‌آورند و بستری می‌شود و یک شب در آنجا می‌ماند و قرار بود روز بعد به تهران منتقل شود که شب از آنجا فرار می‌کند. دوباره به جبهه برمی‌گردد. در مرحله دوم که وارد عملیات می‌شود به شهادت می‌رسد که جنازه‌اش همان جا می‌ماند؛ چرا که نتوانستند وی را منتقل کنند و حدود 14 سال بعد از تفحص پیکرش را پیدا کردند.

یکی از اخلاقیاتش این بوده که وقتی اراده می‌کرد کاری را انجام دهد، کسی جلودارش نبود. اراده کرد به جبهه برود و با وجود تمام مشکلاتی که داشت، رفت و شهید شد. شاید اگر کس دیگری با شرایط وی بود، بیماری پدر را بهانه می‌کرد و یا با وجود مجروح بودن به جبهه برنمی‌گشت.

ارتباط حسین با برادرش جواد، ارتباط قوی عاطفی بود. زمانی که برادرش شهید شد، بسیار بر وی سخت گذشت و در ذهنم تصور می‌کردم که نتواند این اتفاق را تحمل کند.

%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a9%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b4%d8%af%d9%86%d8%af

جواد هم جوان باتقوایی بود و در کودکی پدرش را از دست می‌دهد و در منزل یکی از بستگانش بزرگ می‌شود. وی فردی عاقل بود و درک و فهمش بیش از سنش بود و زمانی که شهید شد، حدود 21 سال سن داشت، اما در برخورد با وی تصور بر این بود که 40 سال دارد و از نظر برخورد و منش اخلاقی پختگی خوبی داشت. اهل قرآن و جلسات قرآن بود و در کلاس‌های استاد غفاری شرکت می‌کرد و دوران سربازی‌اش را در جبهه گذراند و در عملیات والفجر هشت در فاو در سال 64 به شهادت رسید.

جواد، جوان بامحبتی بود، نقش استاد و معلمی را برای حسین داشت و ارتباطش با برادران و خواهر ناتنی خود خوب و عاطفی بود و شاید نزدیک 24 سال است که از شهادت ایشان می‌گذرد و هنوز که هنوز است، سوز دل و ناراحتی را در خانواده‌اش می‌توان دید.

قره‌شیخلو می‌گوید: همسرم، خواهر شهید حسین حیدری و جواد همتی است که در رابطه با ویژگی‌های جواد نقل می‌کند؛ به مسائل تربیتی برادران و خواهران کوچکتر از خود بسیار توجه داشت؛ همچنین به بحث نماز و درس آنها توجه داشت و احساس می‌کرد برخی اوقات نقش پدر و مادر را برای آنها دارد. در مسجد محل بسیار فعال بود و در کار عمومی مشارکت می‌کرد.

وی می‌افزاید: همین که آدم روی یک نکته حواسش است و دقت می‌کند، مهم است. ما برخی موارد به موضوعی توجه نمی‌کنیم، اینکه یک جوان این اندازه به آینده وابستگان خود حساسیت دارد، درس بزرگی است و چون بنای کار ایشان براساس محبت بود، تأثیر می‌گذاشت و اگر تذکری می‌داد، ریشه آن به عاطفه و محبتی بود که ایجاد شده بود.

قره‌شیخلو می‌گوید: این جوان‌ها به اعتقادات خود پایبند بودند و این اعتقادات در آنها ریشه داشت و نمی‌توان گفت از روی احساسات قدم در این عرصه گذاشتند؛ چرا که بیشتر از سنشان می‌فهمیدند و در قید و بند ظواهر نبودند و غیر از مسجد و نماز و قرآن و ... موضوع دیگری آنها را به خود مشغول نمی‌کرد.

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi