شناسه خبر : 98222
یکشنبه 30 بهمن 1401 , 11:38
اشتراک گذاری در :
عکس روز

پرهیز شهید «علم‌الهدی» از غرور و ریا

شهید «سید حسین علم‌الهدی» پس از دیدار با امام خمینی (ره) به مادرش گفته بود: من همه کارها را برای دیدار دوستان با امام انجام دادم. ترسیدم اگر جلوی دوربین باشم، احساس غرور و ریا کنم و بگویم من عامل این مراسم و آمدن مردم خدمت امام هستم.

 

پرهیز شهید «علم‌الهدی» از غرور و ریابه گزارش دفاع‌پرس به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، «سید حسین علم‌الهدی» فرزند مرحوم آیت‌الله «حاج سید مرتضی» سال ۱۳۳۷ متولد شد و به تأثیر از محیط خانواده، تربیت دینی او با مبارزات سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی توأم گشت و در جریان آن، حسین دستگیر و چهار ماه با تحمل شکنجه‌های مختلف، در زندان به سر برد.

در جریان بازگشت امام خمینی (ره) به ایران، حسین از معدود افرادی بود که در کمیته استقبال، حفاظت مسلحانه از امام را بر عهده داشتند.

حسین با شروع جنگ تحمیلی، در تجهیز و سازمان‌دهی نیروها در اهواز، برای مقابله با دشمن، نقش فعالی داشت.

وی سرانجام به‌عنوان فرمانده یکی از گردان‌های عمل‌کننده در عملیات هویزه شرکت کرد و در ۱۶ دی‌ سال ۱۳۵۹ به شهادت رسید.

شهید علم‌الهدی به روایت حاج محمدصادق آهنگران

من از «سید حسین علم‌الهدی» مطالب زیادی یاد گرفتم. بسیاری از نکاتی که از او یاد گرفتم، برای من سرمشق‌های ارزنده‌ای بود که مسیر زندگی‌ام را تعیین کرد. حسین با وجود جثه و قامت متوسطش، بسیار چابک و ورزیده بود. زندگی مبارزاتی به او یاد داده بود که همیشه آماده و مهیا باشد.

درحالی‌که خیلی باجرئت و شجاع بود، بسیار احساساتی و عاطفی هم بود. هرگاه خبر شهادت یکی از دوستان را می‌شنید، بی‌تاب می‌شد و با صدای بلند گریه می‌کرد. خودم از نزدیک شاهد گریه‌های حسین هنگام شهادت دوستانی مانند «منصور پیرزاده»، «اصغر گندمکار» و... بودم.

ویژگی مهم حسین علم‌الهدی، اخلاص و پرهیزگاری او بود. ریا و خودنمایی نمی‌کرد و دوست نداشت در امور خیر، ردپایی از خودش بگذارد. این ویژگی مردان پاک و مؤمنان حقیقی است که فقط برای رضای خدا گام برمی‌دارند. راز ماندگاری و محبوبیت آن‌ها نیز در همین اخلاص آن‌ها نهفته است.

حسین بسیار خنده‌رو، خوش‌مشرب و متواضع بود. با وجود اینکه فرمانده سپاه هویزه بود، هیچ‌گاه دچار غرور و نخوت نشد.

پرهیز از غرور و ریا

وقتی برای اولین‌بار به دیدار حضرت امام خمینی (ره) به جماران رفتیم، حسین یکباره غیبش زد. بعد که آمد، از او پرسیدم: کجا رفته بودی؟ جوابی نداد. بعدها به مادرش گفته بود: من همه کارها را برای دیدار دوستان با امام انجام دادم. ترسیدم اگر جلوی دوربین باشم، احساس غرور و ریا کنم و بگویم من عامل این مراسم و آمدن مردم خدمت امام هستم. ترسیدم به‌جای ثواب، کباب شوم و به ضررم تمام شود. برای همین رفتم گوشه‌ای پنهان شدم تا هیچ‌کس من را نبیند.

مادرش که این را گفت، من با خودم گفتم: حسین کجاها سیر می‌کرد و ما کجا بودیم! این حرف او نشان می‌داد که حسین اهل دنیا و قیل‌وقال آن نبود. شهادت حقش بود. میزان علاقه او به امام خیلی زیاد بود.

خاطره دیگری از او بگویم؛ یادم می‌آید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قصد داشت عکس‌های حضرت امام خمینی (ره) را در مراسم برائت از مشرکین حج سال ۱۳۵۹ پخش کند. البته از طریق آقای محسن رضایی با امام مشورت کرده بود، ولی امام با این کار مخالفت کرده بودند.

خبر شهادت علم‌الهدی

من متأسفانه توفیق حضور در عملیات نصر (هویزه) را نداشتم و برای مراسمی به یکی از شهرستان‌ها رفته بودم. وقتی به اهواز برگشتم، خبر اجرای عملیات را شنیدم. عملیات در مرحله اول موفق بود، اما در ادامه با عقب‌نشینی نیروی زرهی ارتش، نیروهای پیاده و دانشجویان پیرو خط امام به فرماندهی حسین علم‌الهدی، به محاصره عراقی‌ها درآمده و همگی شهید شده بودند.

وقتی خبر شهادت علم‌الهدی و دوستان دیگر در اهواز پخش شد، همه ناراحت و پریشان‌حال شدند. آقای شمخانی نیروهای سپاه را جمع کرد و به آن‌ها گفت: راه ما راه سیدالشهداء (ع) است. در این راه، جهاد و شهادت فخر است. دعا کنید عاقبت ما هم همین باشد.

خبر در اهواز پیچیده بود. همه مطلع شده بودند، ولی ما شب به خانه‌اش رفتیم. با دیدن مادرش همه خاطراتی که با حسین داشتم، برایم زنده شد و با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن.

مادرش اول تلاش کرد به ما تسلی بدهد، اما هق‌هق گریه‌های بقیه، مادر حسین را هم به گریه انداخت و این شعر را در رثای پسرش خواند که بیشتر دل ما را سوزاند: «حسینم گم‌شده، ای رودم (پسرم) ای رودم». تا دو هفته، هر شب در منزل پدر حسین جمع می‌شدیم، عزاداری می‌کردیم و سینه می‌زدیم.

در رثای شهدای هویزه و به‌ویژه شهید حسین علم‌الهدی در حسینیه اعظم اهواز، نوحه‌ای خواندم که مرحوم معلمی (شاعر) آن را سروده بود. دوستان شهدا هم خیلی سینه زدند. کسی آرام نمی‌شد. سربند نوحه این بود:

سرباز سرافراز خمینی بدنت کو                                                   پاسدار هویزه عزیزم کفنت کو

منابع:

1- لطف‌الله زادگان، علیرضا، هویزه، آخرین گام‌های اشغالگر: روزشمار جنگ ایران و عراق (کتاب یازدهم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ سوم ۱۳۸۷، صفحات ۵۹۴، ۵۹۵، ۵۹۶

۲- بهدار وند، محمدمهدی، بانوای کاروان: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت محمدصادق آهنگران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۲۲۶، ۲۲۷، ۲۲۸

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi