09 ارديبهشت 1403 / ۱۹ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 108815
چهارشنبه 09 اسفند 1402 , 11:18
چهارشنبه 09 اسفند 1402 , 11:18
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
هفتسر اژدها در کنار ماست
یوسف مجتهد
سردفتر یک شهر دور
جانباز اعصاب و روان
از عدالت و انصاف خارج نشویم!
یوسف مجتهد
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
آخرین حرفها...
فاش نیوز - وقتی محسن میخواست برود، خوب نگاهش کردم. پرسیدم: «مادر جان تو جبهه چه مسئولیتی داری؟»
ـ آرپیجی زن...
یکهو دلم ریخت! تصور اینکه آرپیجی روی شانه بگذارد و جلوی تانک بایستد، نگرانم کرد. گفتم: «شما بار اولتونه که میخوای بری، نمیتونی... ممکنه خطری پیش بیاد یا اتفاقی برات بیفته.»
بیتأمل در جوابم گفت: «کسی که قدم تو این راه بذاره کشته شدن هم براش مهم نیست.»
چه قدر دوست داشتم درسش را ادامه دهد، برای همین گفتم: «حداقل میذاشتی درسهات تموم بشه.»
با لبخندی گفت: «برای درس خوندن همیشه وقت هست.»
با همان آخرین حرفها آرامم کرد...
خاطرهای از دانشجوی شهید محسن مشایخان
راوی: مادر شهید
|| مریم عرفانیان
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
دو روایت در رثای یک مرد
مجتبی شاکری
من و حسن باقری اولین گروه رسانهای در محل حادثه بودیم
بهرام محمدیفرد
معرفی کتاب