دوشنبه 05 تير 1402 , 10:39
توسل به حضرت زهرا(س)
فاش نیوز - در هنگام عملیات رمضان وظیفه ما عملیات ایذائی بود. میخواستیم شبهنگام پس از ضربه زدن به دشمن به مقرمان برگردیم. پس از عبور از خط و نزدیک شدن به دشمن بهدلیل بیاحتیاطی یکی دو تا از نیروها لو رفتیم. دشمن منور زد و پس از دیدن نیروها همه را به رگبار بست! در نتیجه آتش دشمن 30-40 نفر شهید دادیم. معبر قفل شده بود، بچهها وحشتزده شدند و پیشروی غیرممکن. به عقب آمدم و آقای برونسی را پیدا کردم. متوجه شدم که گریه میکند! گفتم: «بلند شو گریه فایدهای نداره. به بچهها دستور عقبنشینی بده. این نیروها دیگه توان جنگیدن ندارن. اگه صبح بشه تمام نیروها از بین میرون.» دیدم اصلاً جوابم را نمیدهد. تکانش دادم و گفتم: «تو فرماندهای! بلند شو دستور بده برگردیم.»
سرش را بلند کرد و گفت: «ما وظیفه انهدام نیروهای عراق رو داریم. باید دشمن رو منهدم کنیم و بعد برگردیم. درسته؟»
گفتم: «بله.»
گفت: «من الان سرم رو روی زمین گذاشتم و از حضرت زهرا کمک خواستم.» و ادامه داد: «الان میروی خط پیش برادر جوانان و همراه او با بقیه، بچهها رو همراه خودت میبری.»
مقداری تعلل کردم؛ ولی او مجدد مرا به خود آورد.
جلو رفتم و وظیفهام را انجام دادم. برونسی هم بقیه نیروها را آماده مقابله کرد و گفت: «یک گلوله به حسین بده و یکی هم بده به سید آرپیجیزن.»
بعد هم خودش یک گلوله آماده کرد و سپس گفت: «همه نیروها آماده باشن تا آرپیجیها شلیک شد شما تکبیر گفته و به دشمن بزنید.» آرپیجیها شلیک شد، سنگر دشمن آتش مهیبی گرفت و منطقه را مثل روز روشن کرد. نیروهای خودی هم روی سر دشمن ریختند. آن شب حدود 50 دستگاه تانک از دشمن غنیمت گرفتیم. صبح مشخص شد یکی از سنگرها محل تجمع سرهنگهای عراقی بود و آنجا جلسه داشتند، که گلوله آرپیجی سبب هلاکت آنها شده بود!
و من از نتیجه این حمله خیلی تعجب کردم!
خاطرهای از شهید عبدالحسین برونسی
راوی: سید کاظم حسینی، همرزم شهید