یکشنبه 11 اسفند 1398 , 14:08
اتفاق خوبی که همچنان ادامه دارد:
نگاهی به مجموعه «یلدای کوتاه»
فاش نیوز- نمایش فیلمهای کوتاه همچنان که پیشتر در همین مجله به آن اشاره داشتم، اتفاق خوب اکران گروه هنروتجربه است؛ اتفاقی که هنوز جذاب میافتد و این نشان از بضاعت زیاد حوزه فیلم کوتاه دارد. با این همه، به نظر میرسد در قالب بستههای فیلم کوتاه میتوان فیلمهای مستند کوتاه و همچنین فیلمهای بیشتری از حوزه انیمیشن را اضافه کرد و گنجاند. اتفاقی که بهحتم میتواند به غنای بیشتر این بستهها کمک کند.
«بایرن مونیخ» و بازیای که شروع نشد
نگین امینزاده در «بایرن مونیخ» تلاش میکند قصهای پیچیده در مناسبات شهریار و غزاله را در قالب داستانی موجز و کوتاه بیان کند و تا حدود زیادی در این کار موفق میشود. شهریار دوستانش را به بهانه تماشای بازی فوتبال بایرن مونیخ و بارسلونا، به خانهاش دعوت میکند، درحالیکه قصد دارد غزاله را سورپرایز کرده و به او پیشنهاد ازدواج بدهد. این در حالی است که شهریار اگر به فوتبال علاقهمند است، نه برای خود بازی، که برای اتفاقاتی شبیه آن چیزی است که در گوشیاش آرشیو کرده و هرازگاهی آن را میبیند. او درک نمیکند برای انجام بازی باید از غزاله دعوت کند و این مستلزم گپ و گفت است. درحالیکه دیگران به بازی او دعوت میشوند تا تماشاگر بازیاش باشند، نمیداند که بازی برای غزاله هیچگاه شروع نشده است. به همین جهت هم هست که غزاله شاید ناامید از شهریار و دعوتی که به زبان نیامد، بهتنهایی راهی سفری به مونیخ میشود. درحالیکه برای شهریار درست بعد بازی بایرن مونیخ و بارسلونا همه چیز تمام شده است و او میپذیرد که چندان با قواعد بازی آشنا نبود. بازیای که هیچگاه برای غزاله شروع نشده بود، اما برای او تمام شد تا او حال با خیالی آسوده سیگارش را بکشد. کارگردان در خلق موقعیتهای درام در داستان فیلمش نیاز به ملات بیشتری داشت و البته داستانهای عاشقانه این پتانسیل را همیشه دارند، اما مشکل فیلم آنجاست که فاقد داستانکهای جذابی است که پیشبرنده و کمککننده به داستان اصلی فیلم هستند. دو نکته کوتاه: در فیلم کوتاه هرگونه قصور و کوتاهی در داستان و ساختار و اساسا هر چه باعث حیات سالم فیلم میشود، گناهی نابخشودنی است. باید بهحتم به این فکر کرد که بازیهای جام باشگاههای اروپا همیشه اواخر شب اتفاق میافتد و نه در شامگاه، هر چند بنا بر ضرورت داستانی فیلمتان، شما مجبور به تغییر ساعت بازی در فیلم خودتان باشید. دیگر آنکه وقتی قصه فیلم در طبقه ۸ تا ۱۰ یک مجتمع میگذرد، فاصله زنگ آپارتمان تا رسیدن به آپارتمان نمیتواند اینقدر کوتاه باشد. یادمان باشد فیلم را همین جزئیات بهظاهر بیاهمیت میسازند.
«کل به جزء» ایدهای که تعمیم نمییابد
فیلم «کل به جزء» روایت سرنگونی مجسمه آهنی یک دیکتاتور است که بعد از ذوب شدن در قالب اشیایی کوچک تکثیر شده و به حیات خود در زندگی مردم ادامه میدهد. کارگردان تلاش میکند هم در انتخاب مجسمه دیکتاتوری و اصرار به عدم نشان دادن صورتش و هم در انتخاب ناکجاآباد جغرافیایی که قصه فیلم میگذرد، قصه کمرنگ و لاغرش را در گستره جغرافیایی بزرگتری روایت کند. تا آنجا که هم جامعهای که هماکنون دچار دیکتاتوری است و هم جامعهای که دیکتاتوری را پشت سر گذاشته است، با فیلم ارتباط برقرار کرده و همراه شود. سیدوحید حسینی نامی در «کل به جزء» فیلم خود را بر مبنای ایده خلاقانهای بنا گذاشته است؛ اینکه اگر ذات و ماهیت دیکتاتور و تفکر دیکتاتوری را تغییر ندهیم، با تغییر و حتی از بین بردن ظواهر و جرم و جسم دیکتاتوری، نهتنها آن را از بین نمیبریم، بلکه ناخواسته و از روی ناآگاهی باعث ترویج و تکثیر آن در جامعه در اشکال مختلف میشویم. فیلم در حد ایده خلاقانه و جذابش میماند و جلوتر نمیرود و کارگردان نمیتواند این ایده جذاب را در سراسر فیلم تعمیم دهد. در واقع مخاطب آنچه را فیلمساز مدنظر دارد، میتواند حدس بزند و این درک نه از دل فیلم، که از پر کردن جاهای خالی آن با حدس و گمان تماشاگر فیلم اتفاق میافتد. باید پذیرفت یک اثر زمانی کامل خواهد بود که ایده اولیه در بستر و طول فیلم به حصول نتیجهای منجر شود. با این همه، امتیاز فیلم نامی در جایی است که او تلاش میکند از داستانهای کلیشهای و تکرارشونده دوری جسته و با داستانی یک خطی و البته متفاوت فیلمش را بسازد، که این خود حائز ارزش بسیاری است. استفاده از تصویر و افکتهای صوتی و در مجموع باند صوتی متناسب با داستان فیلم از مزیتهای درخور کارگردانی سیدوحید حسینی نامی در فیلم «کل به جزء» است.
«سینما، نمایشگاه مجهول و داستان ما» چند روایت از یک داستان
همیشه مواجهه با یک اثر هنری و نوع برداشت از آن در میان اقشار مختلف جذابیتهای خودش را داشته؛ هم برای صاحب اثر و هم کسانی که درک خود را از اثر با دیگران به اشتراک گذاشته و میخواهند جهانبینی دیگران را با یک اثر مشترک ببینند و بشنوند. حمید یوسفی در فیلم خود، «سینما، نمایشگاه مجهول و داستان ما» همین دغدغه را دنبال میکند، با این تفاوت که در تمامی این برداشتها او یگانه کسی است که صرفا روایتهای خود را ارائه میدهد. در واقع امکانی برای دیدن و شنیدن تفسیرهای دیگران را ندارد. فیلم درباره یک تابلوی نقاشی است که داستانی از دوران قاجار را روایت میکند. کارگردان در فیلم پنج مواجهه و نگرش را نسبت به یک اثر نقاشی روایت میکند که بیننده میتواند از دل یکی از همین روایتها برداشت خود را از نقاشی جستوجو کند و در پنجمین روایت آنچه را داستان مورد نظرش بوده، به تماشا میگذارد. در واقع فیلم چالشی جذاب است درباره اینکه لزوما آنچه سایرین از یک امر ثابت و تغییرناپذیر درک میکنند، با همدیگر همخوانی ندارد و میتوان از یک اثر هنری جهانهای بسیاری را برداشت کرد. البته حقیقت ماجرا همین است که از یک اثر واحد هنری نمیتوان تنها یک برداشت واحد در میان مخاطبان انتظار داشت.در میان حجم زیاد فیلمهایی که ساختار و فیلمنامههای شبیه به هم دارند، فیلم «سینما، نمایشگاه مجهول و داستان ما» یک اتفاق خوب و ارزشمند است و طراحی صحنه و لباس به همراه فیلمبرداری از نقاط برجسته و متمایز فیلم است.
«تنفس »روایت داستانی پیچیده از مناسبات آدمهاست
«تنفس» ساخته فرشید ایوبینژاد یک فیلم کوتاه جمعوجور و کامل است. از همان دست فیلمهایی که به دور از هر گونه اضافه و زیادهگویی در تصویر و کلام تلاش میکند داستان پیچیده مناسبات بین چند کارگر اسیر و دربندمانده یک کارگاه سنگبری را به سادهترین شکل ممکن برای مخاطبش به تصویر بکشد. که این امر خود موفقیتی بزرگ برای کارگردان جوانی است که قصهگویی را خوب بلد است. فیلم داستان کارگران کارگاه سنگبری است که هر ماه موقع آمدن مامور بیمه، در اتاقی تنگ و تاریک مخفی میشوند. مهمترین اتفاق در فیلم، فیلمنامه موجز و کامل آن و در عین حال کارگردانی است که درک درستی از داستان و فیلمنامه دارد. «تنفس» فرشید ایوبینژاد فیلم موقعیتها و گرهافکنیهای ساده و جذابی است که بهخوبی در بطن داستان و فیلم شکل گرفته و کمک میکنند سکانس جذاب پایانی فیلم را باور کنیم، یعنی جایی که آدمهای اسیر در اتاق، فارغ از اختلاف سلیقهها و کدورتها به هم کمک میکنند تا از منفذ کوچکی زندگی را تنفس کنند؛ منفذی که گویی به گستره شهر است. آن هم درحالیکه مشکل همچنان باقی است. فیلمبرداری به همراه طراحی صحنه و لباس و فیلمنامهای که همه جزئیات را دارد، باعث شده «تنفس» فیلمی جذاب و دیدنی شود.
«آدمپران» و تلاش برای آشناییزدایی
در یک منطقه جنگلی مرزی، پیرمردی آدمها را در قبال دریافت وجهی از مرز رد میکند. اما مخاطب خیلی زود متوجه میشود که او بیشتر از آنکه قاچاقچی انسان باشد، یک دزد و آدمکش ازکارافتاده است. همانند همان داستان نامآشنایی که بارها دیده و شنیدهایم که ماهیان یک برکه به سودای آبگیر بزرگتر و رویایی در دام لکلک پیری میافتند که دیگر توان شکار ماهیها را ندارد و با دسیسه آنها را از برکه جدا و در جایی دیگر سربهنیست میکند. «آدمپران» ساخته امیررضا جلالیان بیش از هر چیزی فیلم بازیگر است. محمد ساربان، بازیگر قدیمی تئاتر و تلویزیون، چنان در نقش پیرمرد قصه «آدمپران» ظاهر میشود که مخاطب نمیتواند داستانش را باور نکند. گاهی انتخاب درست عوامل باعث ارتقای بیشتر اثر میشود. امیررضا جلالیان با انتخاب محمد ساربان در نقشی مهم و اثرگذار بهخوبی باعث بالاتر رفتن کیفیت فیلمش شد. اینکه گفته شد فیلم «آدمپران» فیلم بازیگر است، از ارزشهای فیلم چیزی کم نمیکند، چراکه کارگردانی در خدمت فیلمنامه است و کارگردان از تمام امکانات بصری فیلم جهت پیشبرد داستان سرراستش استفاده میکند، و این نشان از درک درست او از جغرافیای فیلم و موضوعش دارد. فیلمساز از تمام زیباییهای بصری جنگل برای مخاطب فیلمش آشناییزدایی میکند تا داستانی هولناک را به تصویر بکشد.
* منبع: هنر و تجربه- ایلیا محمدی نیا