شناسه خبر : 101457
شنبه 24 تير 1402 , 11:51
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گزارشی نادر و خواندنی از دیدار با جانبازان مظلوم اعصاب و روان بیمارستان صدر

لحظاتی ناب در کنار ابراهیمیانی که روحشان را قربانی امر الهی کردند

چند دقیقه بیشتر طول نکشید که آقای محسنی، سوپروایزر بیمارستان، در غیاب رئیس بیمارستان که به خاطر عید و روز تعطیلی حضور نداشت، به جمع ما اضافه شد و خوش‌آمد گفت و از این که جانبازان نخاعی را در بیمارستان روانپزشکی صدر می بیند و این که ما اولین گروهی هستیم که برای عیادت این جانبازان اعصاب و روان رفته ایم - البته غیر از خانواده های خود جانبازان عزیز - ابراز خوشحالی ...

فاش نیوز - تلفن همراهم زنگ خورد و جانباز "حاج ناصر آشتاوی" از پشت خط گفت، چندتا جوان دانشجو می خواهند برای عیادت جانبازان، از یکی از آسایشگاه ها بازدید کنند؛ شماره تماست را می دهم که با خودت هماهنگ کنند؛ و از من خواست کمکشان کنم.

آقای علامی، یکی از همان دانشجوها تماس گرفت و گفت منظور، یکی از آسایشگاه ها و بیمارستان های جانبازان اعصاب و روان یا به قول ما جبهه ای ها، جانبازان موجی‌ست و اصرار داشت که این ملاقات روز عید قربان انجام بشود. می گفت مناسبت عید قربان برای این است که این گروه از جانبازان بیشتر خودشان را قربانی راه اسلام، انقلاب و کشورشان کرده اند و بیشترین آسیب را دیده اند؛

مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان‌خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند

فردای آن روز با هر کسی که می شناختم تماس گرفتم و به هر دری زدم که آرزوی این جوانان دانشجو را برآورده کنم. نشد که نشد. می گفتند به خاطر وضعیت خاص روحی این جانبازان امکان ملاقات و عیادت نیست!

آقای علامی هم با تماس های خودش، از من پیگیر موضوع بود و من هم که نمی خواستم ناامیدشان کنم، وعده و وعید می دادم که دارم پیگیری می کنم.

مستاصل و درمانده منتظر فرجی بودم که شاید به خاطر بزرگی و لطافت روح بلند این جانبازان معزز، اتفاقی بیفتد؛ تا این که چند روز به عید، از حاج احمد کاظمیان که رئیس آسایشگاه جانبازان نخاعی بقیةالله(عج) و از نیروهای باسابقه بنیاد در مدیریت آسایشگاه هاست کمک خواستم. می دانستم که ایشان قبلا با این طیف از جانبازان کار کرده است.

حاج احمد بلافاصله تلفن همراهش را برداشت و با یکی از مدیران آسایشگاه که با هم رفاقت دیرینه داشتند تماس گرفت و سعی در متقاعد کردن وی داشت. بالاخره موفق شد برای روز عید قربان قرار ملاقات دانشجوها با جانبازان اعصاب و روان بستری در بیمارستان صدر را هماهنگ کند.

خوشحال از این که قدم اول برداشته شده، با آقای علامی تماس گرفتم و موضوع را گفتم. قرار شد ساعت قرار و جزئیات برنامه را بعدا به ایشان اطلاع بدهم.

فرصت را غنیمت شمردم و موضوع عیادت از جانبازان اعصاب و روان را با چند نفر از جانبازان نخاعی ورزشکار "باشگاه جانبازان شهید" درمیان گذاشتم و از آنها خواستم اگر می توانند به اتفاق دانشجوها به عیادت رفقای جانبازمان برویم.

چون وقت تنگ بود و هماهنگی موضوع دقیقه نودی انجام شده بود، عده ای از دوستان موافقت کردند و عده دیگری به دلایل مختلف نتوانستند خود را هماهنگ کنند.

هفت نفر از دوستانی که از جانبازان نخاعی بودند را برای ملاقات هماهنگ کردم و به آقای علامی هم گفتم که قبل از ساعت 10 صبح روز عیدقربان، در آدرسی که برایش فرستادم حضور داشته باشند.

دل تو دلم نبود و واقعا لحظه شماری می کردم که روز عید برسد و برویم به دیدار همسنگران دیروزمان و جانبازان مظلوم اعصاب و روان امروز!

با حاج‌احمدآقای کاظمیان هم هماهنگ شد که فقط شیرینی و میوه برایشان ببریم.

بالاخره روز موعود فرا رسید. پنجشنبه هشتم تیرماه 1402 بود و روز عید قربان.

زودتر حرکت کردم تا به موفع برسم. عید بود و تعطیل رسمی. به خاطر همین هم خیابان و اتوبان واقعا خلوت بود. خیلی زود به بیمارستان صدر رسیدم و با کمال تعجب دیدم که جانباز نخاعی و برادرشهید "سیدکاظم علوی" زودتر رسیده است. خوش و بشی کردیم و منتظر بقیه دوستان از جمله دانشجوها شدیم.

به ترتیب دوستان جانباز "عزیز حاجبانی" و "حاج کاظم مقدس" که جانباز نخاعی از ناحیه گردن می باشد از راه رسیدند و با فاصله کمی، آقایان کاظمیان و حاج پرویز فروغی که فرزند و برادر شهید و خود نیز بازنشسته بنیادشهید است و دو نفر از عزیزان دانشجو هم به ما ملحق شدند. خیلی زود معلوم شد که بعضی از دوستان جانباز نخاعی موفق نشده اند که حضور پیدا کنند. از آقای علامی سراغ بقیه دانشجوها را گرفتم که ایشان هم گفت بعضی از دانشجوها به دلایلی نتوانستند در این جمع حاضر شوند.

با شیرینی و میوه ای که زحمت تهیه اش با حاج احمد بود، زنگ ورودی بیمارستان را زدیم و وارد اولین سالن که سالن نگهبانی و انتظار بود شدیم.

چند دقیقه بیشتر طول نکشید که آقای محسنی، سوپروایزر بیمارستان، در غیاب رئیس بیمارستان که به خاطر عید و روز تعطیلی حضور نداشت، به جمع ما اضافه شد و خوش‌آمد گفت و از این که جانبازان نخاعی را در بیمارستان روانپزشکی صدر می بیند و این که ما اولین گروهی هستیم که برای عیادت این جانبازان اعصاب و روان رفته ایم - البته غیر از خانواده های خود جانبازان عزیز - ابراز خوشحالی کرد.

یکی از نگهبان ها هم گفت تا حالا غیر از شما، هیچ شخص و مسئولی به دیدن این جانبازان نیامده! که البته باید نه و توی قضیه را درآورد که پس چطور تا حالا تمام کسانی را که پیگیر دریافت اجازه عیادت از این ایثارگران غریب و مظلوم بوده اند را با بهانه های مختلف، از قبلیل این که مشکل امنیتی و اخلال در روند درمان دارد، دست بسر کرده اند؟! این در حالیست که ما _همان طور که از تصاویر هم شاید بشود فهمید - در همین دیدار متوجه تأثیر بسیار مثبت اینگونه دیدارها در روح و روحیه آنان شدیم....

بالاخره درب ورودی اصلی به بخش های بیمارستان باز شد و ما به‌ستون وارد شدیم. از همان بدو ورود، جانبازان اعصاب و روان به استقبالمان آمدند و به گرمی ابراز احساسات کردند. احساساتی پاک و بی خط و خش.

با آنها دست دادیم و روبوسی کردیم. دم به دم برای سلامی امام زمان صلوات می فرستادند و با لبخند و خندهای زیبا، ما چهار جانباز ویلچری را در بر گرفتند.

صحنه های عحیب و وصف‌ناپذیری رقم می خورد. بخوبی معلوم بود از این که بعد از مدت ها اشخاصی به دیدن و عیادتشان آمده اند بسیاز راضی و خوشحالند، آنهم افرادی از جنس خودشان و هم‌رزمانشان که خود جانبازان و یلچری هم بودند.

توسط عوامل و سوپروایزر به محوطه حیاط هدایت شدیم. تازه آنجا متوجه شدیم که بیشتر جانبازان، داخل حیاط بیمارستان در حال هواخوری و صحبت با همدیگرند.

به محض دیدن ما به طرفمان آمدند و دورمان حلقه زدند. به‌گرمی ما را در جمع باصفاشان پذیرفتند. همدیگر را در آغوش می گرفتیم و دیده بوسی ها بود که صورت می گرفت.

آقای فروغی در حال شکار لحظه ها بود و صحنه های ماندگاری را با دوربین گوشی اش ثبت می کرد.

یکی از آن عزیزان در همان ابتدای دیدار، غزل و شعری طولانی در باره جبهه، شلمچه و ایثارهای رزمندگان خواند و گریزی هم زد به وضعیت کنونی ایثارگران و جانبازان و برخورد مسئولین!

بشدت مورد تشویق ما و جانبازان اعصاب و روان بستری در آن مرکز قرار گرفت. شاید به این دلیل که یاد جبهه و شهادت و ایثار را در اذهان ما و آنها زنده کرده بود.

بغضی سنگینی گلوی مرا گرفته بود و به سختی ظاهر خود را حفظ کرده بودم. این همه ابراز محبت و لبخند عزیزان جانباز اعصاب و روان، حاکی از رضایت از حضور ما در جمع خودشان از یک طرف، و شرمندگی ما به خاطر اهمالی که ناخواسته مرتکب شده ایم و دوستان و همسنگران خود را به فراموشی سپرده ایم از سوی دیگر فضا را متّحول کرده بود.

فضای تلخ و شیرین و گریه و لبخندی توامان مشاهده و احساس می شد.

عوامل زحمتکش بیمارستان شیرینی و میوه ها را بین آن بزرگواران توزیع کردند. عده ای از آنها میوه و شیرینی خود را با اصرار به ما تعارف می کردند و عده ای دیگر با صدای بلند داد می زدند که به فلانی نداده اند....!

یکی از جانبازان که اصالت لُری داشت، ترانه ای حُزن‌انگیز با لهجه و گویش لُری خواند و یکی دیگر از جانبازان به درخواست دیگر دوستانش، ترانه شادی خواند که جانبازان با کف زدن او را همراهی کردند!

یکی از عزیزان بستری در بیمارستان که از قضا فرزند شهید هم بود و متاسفانه دچار مشکل اعصاب و روان شده بود و به ظاهر از همه جانبازان کم سن و سالتر بود، گوشی مرا گرفت و در مقابل چشمان متعجب ما اینترنت آن را روشن کرد و در گوگل آهنگ شاد "امید"! را جستجو و آن را دانلود کرد. وقتی آن ترانه را با بلندگوی گوشی پخش کرد، خودش با آن خواننده و ترانه همنوا شد و همخوانی جالبی را رقم زد و باعث خنده و انبساط خاطر جمع گردید.

قرار شد جانبازان عزیز اعصاب و روان در کنار ما قرار بگیرند تا با هم عکس یادگاری بگیریم. در حال هماهنگی ثبت عکس یادگاری بودیم که ناگهان یکی از جانبازان دچار تشنج شد و بی‌حال، به شدت زمین خورد و دراز به دراز بر کف سنگفرش حیاط بیمارستان افتاد و مانند جسمی بی‌جان، بدون حرکت ماند.

واقعا صحنه دردناکی بود. اما با این که برای ما نگران کننده بود ولی برای جانبازان و کارکنان بیمارستان، چنین صحنه هایی که شاید در روز بارها تکرار بشود، اتفاقی عادی به نظر می رسید.

عکس جمعی گرفته شد و به درخواست ما و آنها عکس تکی هم گرفته می شد تا شاید ضمیمه گزارشی باشد در یک رسانه ای که خانواده‌شان بتوانند آن را ببینند و بخوانند.

برخی از جانبازان با اصرار می خواستند صدای آنها باشیم برای انتقال مشکلات و مظلومیتشان به مسئولان بنیادشهید و دیگران... به قول یکی از همان جانبازان، صدایی از خاموشکده ای به نام "بیمارستان روانپزشکی صدر"! صدایی لرزان اما با صلابت به رنگ ایثار و ازخودگذشتگی، که از حنجره مظلوم‌ترین قشر از اقشار جامعه ایثارگران فریاد زده می شود.

یکی از جانبازان تا متوجه شد در جمع ما عیادت‌کنندگان، فردی از اهالی رسانه نیز حضور دارد، جزئیات داستان ربایش خود را توسط فردی به نام ... که دارای کمپ غیرقانونی در جاده ورامین است بازگو کرد و از ضرب و شتم و شکنجه های روحی و جسمی خودش و دیگران در آن کمپ پرده برداشت که خواست پیگیر موضوع باشیم تا بلکه کمپ غیرقانونی یاد شده توسط مراجع ذیصلاح بسته بشود.

جانبازی هم عاجزانه از ما می خواست که اگر به به قول خودش"رهبر" را دیدیم سلامش را برسانیم و به ایشان بگوییم دوستش دارد و دلش می خواهد از نزدیک ایشان را ببینند.

جانبازان زیادی هم از آقای فروغی و آقای علامی و دوستش آقای حسنی می خواستند مشخصاتشان را بر روی برگه ای بنویسند تا پیگیر مشکل خود یا خانواده‌شان باشند. اطراف جانبازان مقدس، حاجبانی و علوی را هم گرفته بودند و هر یک چیزی می گفتند... جانباز دیگری گلایه می کرد که مسئولین بیمارستان از دادن البسه نو به جانبازان بستری امتناع می کنند.

خلاصه هریک بسته به حال عمومی اش، درخواست و صحبتی داشت و ما هم با اینکه غم سنگینی وجودمان را گرفته بود، با حوصله، به درد دل آنها گوش می دادیم.

چون وقت ملاقات کم بود و جانبازان باید استراحت می کردند و یا تحت درمان بودند، به‌ناچار با کوله‌باری از عشق و حسرت از تک تک آنها خداحافظی کردیم. حسرتی که تلنگری سنگین برای ما بود که در این مدت طولانی "پسا جنگ" گویی همرزمان و دوستان و برادران خود را فراموش کرده ایم و باید هرچندوقت یکبار برای عیادت از عزیزانی که اتفاقا هیچ توقع خاصی هم ندارند، به بیمارستان ها و آسایشگاه هایشان سرکشی کنیم تا ....

هیچگاه این لحظات ناب را فراموش نخواهیم کرد.

هیچگاه یادمان نخواهد رفت که مدیون ایثار چه کسانی هستیم.

هی‌چوقت نمی توانیم مظلومیت جانبازان اعصاب و روان را با دیگر اقشار ایثارگران مقایسه کنیم.

هیچ زمانی برای سرکشی و دیدار و عیادت از این عزیزان دیر نیست.

و فراموش نخواهیم کرد که همه ما روزی در یک سنگر و پشت یک خاکریز، در مقابل خصم بعثی ایستادیم و الان هم که به برکت خون دیگر همرزمانمان شهیدمان در ایرانی امن زندگی می کنیم، باید در کنار هم و دوشادوش هم مقابل نیرنگ ها و جنگ ترکیبی دشمنان، در صحنه باشیم. فراموش نکنیم که ما با امام و شهدا و هم‌رزمانمان عهد بسته ایم که «تا زنده ایم، رزمنده ایم»!

و نکته آخر این که خانواده مکرم این جانبازان معظم و مظلوم اعصاب و روان را فراموش نکنیم و در مشکلات زندگی آنها در کنارشان باشیم و  یاریشان کنیم.

به جرات می توان گفت که برترین و بهترین لحظات زندگی خود را در آن دقایقی که در کنار جانبازان موجی! بودیم گذراندیم و از خداوند بزرگ می خواهم که توفیق زیارت و عیادت مجدد این عزیزان و کمک به خانواده معظم آنان را به ما عنایت فرماید. دورهمی ساده و بی‌آلایشی که وقت و خرج زیادی نمی بَرد.

باتشکر از مدیر بیمارستان روانپزشکی صدر و آقای احمد کاظمیان که هماهنگ کننده این دیدار معنوی و بیادماندنی بودند و با تقدیر از زحمات پزشکان، پرستاران و عوامل زحمتکش بیمارستان صدر که انصافا مسئولیت بزرگی بر دوش دارند.

 

گزارش از عسکری

عکس از فروغی

اینستاگرام
سلام دمت گرم من 40در صد اعصاب وروان دارم من مردم وفامیل وهمسایه وزن وفرزندم را دوست دارم ولی بغیر از همسرم هیچ کس دیکه منو درک نمی کنه اینو نگفتم که درکم کنند گفتم که بدانند همه را دوست دارم
سلام و درود
خسته نباشید.خداوند جزای خیر السابقون را به شما بدهد.بسیار کار بزرگی می کنید.
خسته نباشید.
کاش میشد با خانواده این عزیزان هم با برنامه و بصورت دوره ای ارتباط داشته باشید.
خانواده این عزیزان بسیار مظلوم هستند.خداوند این بنده شرمنده را ببخشد که در ایامی سایه یا دیواری بودم که مانه دیدن این عزیزان درد کش از سوی مردم مومن شدم.باز هم از شما که این همت دیدار را داشتید تشکر می کنم.
عرض سلام خدمت برادر بزرگوارم ِآقای عسکری و سپاس بابت این گزارش زیبا. حال و هوای جانبازان اعصاب و روان دلم را حسابی ابری کرد البته حضور جانبازان نخاعی در کنار این عزیزان نشان از بزرگواری و قدرشناسی دارد. امیدوارم ما تیز قدرشناس بچه های جبهه و جنگ باشیم. عزتتان مستدام
من یکی از اعضای خانواده جانبازهای اعصاب و روانم. چه خوب کردین رفنین اونجا و از امثال پدران ما دیدتر کردین.
مظلوم تر از جانبازها بچه ها و خانوادی آنان هستن.
امیدوارم همه شفا پیدا کنن و سر زندگی برگردن.
خدا کنه هبچ کس بی پشتوانه نباشه و پدرها همبشه کنارمان بمانند.
تشکر میکنم از جانبازهایی که رفتن و دل آنها را شاد کردن. مصاحبه خیلی خیلی خوبی بود ومن خیلی گریه کردم
خاک پاتونم داش. کاش منم میتونستم بیام و دست و پای شما و جانبازان موجیو ببوسم.خیلی باحالید عزیزان
من خودم جانباز موجی و مدتی در بیمارستان اعصاب و روان بستری بودم. خوب میدانم که آن برادرانم چه می کشند از دست درد و رنج و از دربند تخت و بیمارستان بودن.
خانوادهای آنه هم جزو عده ای هستن که در حقشان ظلم شده و نادیده گرفته شده اند. باید به بنیادشهید و مسئولینی که خیانت میکنن لعن ونفرین بکنیم و به شما جانبازان گرامی آفرین بگیم که بیاد دوستاتون بودین.
ای کاش خبر داشتم و منم میامدم تا دیداری تازه بکنم.
حیف
سلام
روز بخیر
خواندم و دیدم و گریستم
کاش آدرس بیمارستان رو برای همه میگذاشتید تا همه ی اقشار بخصوص جانبازان بتوانند به دیدار یاران و هنسنگرانشان بشتابند
یا حق
آقای قاضی زاده هاشمی و مدیران ارشد بنیادشهید و دولت.
بااین گزارش حجت بر شما تمام شد و اگر تا الان نمیدانستید و یا نمی گذاشتند مظلومیت جانبازان اعصاب و روان به گوش شما برسد، دیگر بهانه ای نمی ماند.
مدیران اتوکشیده ای که غیر از میز و ریاست به چیزی دیگر نمی اندیشند بدانند که نه تنها ما که خود از جانبازان و شرمنده جانبازان اعصاب و روان هستیم، بلکه شماها نیز مدیون ایثار بزرگ مردانی هستید که سالهاست در بیمارستانها و مراکز اعصاب و روان در بدترین شرایط زندگی می کنند.
بدا به حال شما. چون هم خودتان و هم ما می دانیم که برزخ تلخ و سوزناکی در انتظارتان بخاطر ندانم کاری و گاه خیانت به این قشر در پرونده تان ثبت و ضبط است.
خدارا شکر که ما جزو مدیران چه بنیاد و چه دولت نیستیم تا شرمنده و خجالت زده قشر ایثارگران بخصوص جانبازان عزیز اعصاب و روان باشیم.
بالاخره این جند صباح نیز بگذرد.......!
لااله الا الله
الله اکبر از این همه بزرگی.
خوش به سعارتتون که رنج چند روزه دنیا رو با عافیت طلبی جاهلانه و در خدمت مدیران نالایق و بدور از ایثار گری و فرهنگ ایثاروشهادت بودن رو عوض نکردید.
بعضی مدیران و مسئولین کف روی آب هستند. ولی شما عزیزان زلالی و سنگهای گرانقدر و نایاب بستر رودخانه اید.
قدر خودتون رو بدونید.
ممنون از گزارش فاش نیوز
گزارش بسیار زیبا و شنیدنی بود
متاسفانه لیاقت نداشتم بهمراه دوستان بروم دست بوسی جانبازان معزز اعصاب و روان، ولی گزارش بقدری لطیف و رسا بود که انگار کنار دوستان بودم
خوش بسعادت شما
آرزوی سلامتی برای همه جانبازان بستری در آسایشگاه صدر را دارم
درود بر جانبازان نخاعی که با داشتن سخت ترین شرایط هیچوقت خود را ار دیگر جانبازان جدا ندانسته و ار هر فرصتی به دیدار و حتی یاری جانبازان اعصاب و روان شتافته اند. جانبازان اعصاب و روان بی ادعاترین و مظلوم‌ترین قشر جانبازان و ایثارگران هستند و ما همیشه و تا آخر دنیا شرمنده آنها هستیم.
ما که کاره ای نیستیم اما ای کاش مسوولین امر فقط لحظه ای خودشون رو جای این جانبازان و خانواده هایشان بگذارند و تا فرصت هست کاری بکنند وگرنه پل صراط خیلی هم دور نیست!!!!!
سلام ودورد برشما دلیر مردان که همچنان مثل روزهای دفاع مقدس درکنار همی جانبازان حوزور دا شته ودارید دوردخداوند برشما برادران بزرگوار که شما ماها راهیچ زمان فراموش نکردید برادر کوچک شما جانباز عصاب روان
چقدر خوب بود این مصاحبه ای که خواندیم. از خبرنگاران سایت فاش نیوز همین انتظار را داریم. که این جانبازان زجر کشیده را به جامعه معرفی کردید تا همه بدانند به چه قیمتی امنیتشان محیا شده و چه آه و دردهایی برای مردم و رفا حالشان کشیده شده است.
اگر آقای قاضی زاده و مدیران بالای بنیادشهید گفتند که جانبازان به چه اشخاصی گفته می شود و یا در یک کلمه جانباز با چه (ج ای) نوشته می شود از طرف ما جایزه میگیرند.
آفرین به غیرت جانبازان نخاعی. من که خاک کف پاشون هستم. وقتی عکسارو نگاه می کردم دیدم چقدر صمیمی کنار جانبازای اعصاب و روان هستن واقعا لذت بردم.‌ انشالله خداوند به همه جانبازانمون سلامتی و طول عمر باعزت بده.
برای چندمین بار با چشم های پر از اشک خود دارم ،میخوانم و میبینم این گزارش و این تصاویر را ،
و در شب عید غدیر دوست داشتم ،که ای کاش همه شادی و شادباش گفتن و همه مراسم های مفرح و شاد را در آن بيمارستان و بيمارستان های اعصاب و روان داشته باشیم و لااقل لحظه ای از لحظات و عمر طاقت فرسای این بنده گان خوب و مظلوم خدا را تغییر داد و تنوعی ایجاد کرد.
و چه بسا با این همه دارو و درمان های مداوم و تکراری حال این عزیزان بدتر بشه ،که بهتر نمیشه ،!!!!!
خداوند بحرمت و به مبارکی این ایام و اعیاد مبارک همه جانبازان و بخصوص جانبازان اعصاب و روان را شفای عاجل و کامل عنایت بفرمايند،
آمین یارب العالمین ،
سلام ج زیر 25درصد که با این تصاویر فقط میتوانم دعا کنم برای تمامی جانبازان عزیز که خدا همگی را شفا دهد و همینطور اشک میریزم و به یا د دفاع مقدس افتادم که چه دسته گلان دلاوری برای این کشور از جان خود گذشتن یاد شهدای عزیزمان هم گرامی مخصوصا سردار دلاور حاج قاسم سلیمانی روحشان شاد
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi