شناسه خبر : 106489
یکشنبه 19 آذر 1402 , 10:26
اشتراک گذاری در :
عکس روز

لحظات سخت زندانی سیاسی زیر شکنجه‌های ساواک

فاش نیوز - عزت‌الله شاهی از مبارزین انقلاب اسلامی تعریف می‌کند: بازجوها به این میزان دردکشیدن من قانع نبودند. برای اینکه دردم بیشتر شود، مرا از پا می‌گرفتند و بالاتر می‌بردند.

 
کد خبر: ۶۳۶۳۳۹
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۴۰۲ - ۰۰:۳۳ - 10December 2023
 

لحظات سخت یک زندانی سیاسی زیر شکنجه‌های ساواکبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خاطرات زندانیان سیاسی پیش از انقلاب اسلامی در زندان‌های کشور توسط ساواک شکنجه شدند اطلاعات خوب و کاملی از رفتار رژیم پهلوی با زندانیان سیاسی و قساوت و وحشیگری آنان در مقابله با انقلابیون و ایجاد رعب و وحشت در بین مردم برای جلوگیری از اعتراضات و گرویدن به جریان انقلاب دارد.

در روزهای اخیر که مستندی از یکی از شبکه‌های فارسی زبان اقدام به تطهیر چهره شکنجه‌گر ساواک در دوران رژیم پهلوی کرده. خوب است نگاهی به خاطرات زندانیان سیاسی از آن دوران و رفتارهایی که رژیم پهلوی بر سر آنان آورده است داشته باشیم.

عزت الله شاهی از مبارزین پیش از انقلاب اسلامی علیه رژیم پهلوی که خاطرات خود را از آن روزها در کتاب «عزت شاهی» آورده است در بخشی از این کتاب به رفتار یکی از شکنجه گران مشهد به نام «حسین ناهیدی» پرداخته و نوشته است:

«ناهیدی گفت: «نه اون‌جوری نمی‌کُشمت که تو رو امامزاده‌ت کنن. حالا می‌بینی چه‌طوری می‌کُشمت.» مرا کِشاند و با مشت و لگد برد توی اداره. وقتی وارد اتاق شکنجه شدیم، دیدم هر پنج بازجو هم هستند.

فکر می‌کردم طبق معمول اول کار لُختم کنند، اما قبل از آن ناهیدی از حرصش یک‌دفعه دستش را دور کمرم حلقه کرد، مرا بلند کرد و زیربغلش گرفت؛ طوری که بالاتنه‌ام بالای دست حلقه‌شده‌اش و پایین‌تنه‌ام هم پایین حلقۀ دستش بود. مرا که تکان می‌داد، دل‌و‌روده‌هایم از هم می‌پاشید و داشتم بالا می‌آوردم.
اصلاً حالت خاصی به من دست داد که قادر به توصیفش نیستم، ولی هنوز این اول کار بود. شاید می‌خواست برای شکنجه‌های دیگر آماده شوم. من پیش از رفتن به ساواک نام سرهنگ‌ شیخان را شنیده بودم، ولی قبل از دستگیری اصلاً اسم ناهیدی هم به گوشم نخورده بود و او و قساوتش را نمی‌شناختم. ناهیدی بازجوی ارشد ساواک مشهد و خیلی باهیبت، رشید و ورزیده بود و قدرت زیادی داشت. من ناهیدی را برای دوستانم با این مثال توصیف می‌کردم: همۀ پرنده‌ها وقتی روی زمین‌اند و در‌حال پرواز نیستند، طبیعتاً راه می‌روند؛ ولی گنجشک روی زمین می‌جهد، چون گنجشک قوی و چست‌و‌چابک است. از نظر من ناهیدی می‌جهید، راه نمی‌رفت. این‌قدر آدم ورزیده و قوی و پُر‌توانی بود.

ناهیدی رهایم کرد و همکاران دیگرش بی‌آنکه سؤالی کنند، لباس‌هایم را درآوردند. حرف بازجوها یکی بود: «فقط باید تو رو بُکشیم». بعد شروع به شکنجه کردند. یکی از کارها این بود که دست‌بندی به دست‌هایم زدند و حلقه‌های دیگر دست‌بند را به میله‌های پنجرۀ اتاق که ارتفاع زیادی داشت بستند و مرا صلیبی آویزان کردند. البته گاهی با یک دست هم آویزانم می‌کردند. این حالت تعلیق و فشار ناشی از آن، به‌قدری درد داشت که انسان از بیان و توصیف میزان درد آن عاجز است.

بازجوها به این میزان دردکشیدن من قانع نبودند. برای اینکه دردم بیشتر شود، مرا از پا می‌گرفتند و بالاتر می‌بردند، بعد یک‌دفعه مرا رها می‌کردند. در این حالت، فشار ناشی از وزنم با ضربه روی مچ دست‌هایم فرود‌ می‌آمد که دردِ خیلی بیشتری داشت.

من شش ماه تمام دست‌هایم مثل چنبرۀ حلقه‌شده بود و دیگر اصلاً باز‌و‌بسته نمی‌شد. حتی وقتی می‌خواستم چیزی بنویسم، خودکار را با کف دو دستم می‌گرفتم و به‌سختی می‌نوشتم. آن شب وقتی‌که بالاخره این شکنجه تمام شد و مرا پایین آوردند، نگاهی به دست‌هایم کردم و دیدم که هر دو دستم سیاهِ سیاه شده و اصلاً مشخص نیست دست انسان است. انگار دستکش سیاه دستم کرده بودند، چون به‌اصطلاح خون توی دست‌هایم مُرده بود...»

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi