یکشنبه 03 دي 1402 , 11:23
سپری شدن شب یلدای اردوگاه اسرای ایرانی با یک انار!
فاش نیوز - شب یلدای یکی از سالهای اسارت علی علیدوست قزوینی با اناری که یکی از اسرا برای شب یلدا نگه داشته بود خاطرهانگیز شد.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اسرای دربند اردوگاههای رژیم بعث عراق که زیر شکنجهها و شرایط نامناسبت اسارت روزهای سختی را میگذراندند از هر فرصتی برای بالا بردن روحیه خود استفاده میکردند. «علی علیدوست قزوینی» از اسرای دوران دفاع مقدس در همین خصوص به بیان خاطرهای از دوران اسارت پرداخته است که در ادامه میخوانید.
«اواخر روزهای آذرماه ۱۳۶۶ بود که سرباز عراقی به ارشد اردوگاه گفت: مسئولان غذا برای گرفتن دسر به خط بشوند. معمولا هر آسایشگاه ۵ تا ۶ ظرف غذا داشت که میبایست برای گرفتن غذا در وقتهای خاصی جلوی هر قاطع صف میکشیدند و با نظارت سربازان عراقی میرفتند آشپزخانه و غذا میگرفتند.
اما برای گرفتن دسر معمولا فقط یک نفر حاضر میشد. اواخر فصل پاییز بود و معمولا در این فصل یک روز در میان ، به ما خرما (خارک یا رطب زرد رنگ که نیمه رسیده بود و معمولا وقتی میرسد طلایی و شیرین میشه...) میدادند اما اون روز نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که بر عکس روال معمول انار دادند (البته امیدوارم هیچ وقت هوس دسر عراقیها رو نکنید چون بلانسبت آزادگان و شما میوهای که میدادند از نظر کیفیت طوری بود که اگر تو ایران به حیوانات وحشی و اهلی هم میدادی نمیخوردند فقط اسمش میوه بود .....) تقربیا به هر دو نفر یک انار رسید.
شب شد و پس از صرف شام مسئول توزیع غذا انارها رو توزیع کرد و بچهها هم مشغول خوردن شدند اما یکی از آزادهها بنام محمدرضا میرجلیلی که اهل استان یزد و ظاهرا سرما خورده بود، میلی به انار نداشت و دوستش هم ناچار بود صبر کند تا اون حالش خوب بشه چون نمیشد انار رو نصف کنه و نصف اون رو برای میرجلیلی نگهداره،(اصلا امکان ذخیرهسازی غذا بخاطر نبود یخچال و وسایل سرمازا نبود) به همین خاطر صبر کرد تا حال دوستش خوب بشه.
این قضیه گذشت تا شب یلدا رسید و اون شب متوجه شدیم که شب یلداست و بچه ها عنوان میکردند کاش انارا رو برای امشب نگه میداشتم اگر اینکار رو میکردیم حتما با تنبیه عراقیها مواجه میشدیم اما به هرحال افسوس خوردیم که چرا اینکار رو نکردیم ... در همین حین که حرف شب یلدا بود محمدرضا رو کرد به ارشد آسایشگاه و گفت: من انارم رو نخوردم این رو بین بچهها تقسیم کنیم. همین موقع بود که هرکسی چیزی میگفت و اظهار نظر میکردند این حق توست و یا اینکه میگفتند: یه ده آباد به از صد ده خراب و منظورشان این بود که یه نفر سیر بخوره بهتره که ۶۰ نفر از مزه اون چیزی نفهمند و یا اینکه برخی دوستان که روحیه شوخ طبعی داشتند میگفتند: ما حاضریم تنهایی بخوریم و برای همه تعریف کنیم ...
بله قرار شد که این یدونه انار رو دون کنند و بین همه تقسیم کنند و همین طور هم شد تقربیا به هر نفر دو یا سه دونه انار رسید و چندتا بیشتر هم به محمد رضا و دوستش که گذشت کردند (فکر کنم بچههای آسایشگاه دو قاطع ۲ کمپ ۹ هیچ وقت این شب به یاد ماندنی رو فراموش نکنند!) فردا که آزاد باش دادند بچههای آسایشگاه با احساس خاصی از این موضوع با بقیه صحبت میکردند و قیافه میگرفتیم که ما شب یلدا انار خوردیم!»