دوشنبه 14 تير 1395 , 17:36
از حضور در جنگ ۳۳ روزه تا شهادت در حلب
گزارش فارس از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید «مهدی عزیزی»
از حضور در جنگ ۳۳ روزه تا شهادت در حلب/ نظر سردار سلیمانی درباره شهدای مدافع حرم
قاری قرآن بود و با جهاد در راه خدا به آیات الهی عمل میکرد، مجاهدت را از جنگ ۳۳ روزه آغاز کرد و سپس در سوریه به نبرد با یزدیان زمان پرداخت و نهایتاً در همین راه به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت رسید.
در ادامه دیدارهای جامعه قرآنی با خانوادههای معظم شهدا هیأت قرآنی به دیدار خانواده شهید «مهدی عزیزی» رفتند.
در ابتدای این دیدار استاد زواریان به تلاوت آیاتی از کلامالله مجید پرداخت.
تلاوت زواریان |
علاقه به قرآن از کودکی
در این دیدار پدر شهید ضمن خوشامدگویی به حاضران درباره فرزندش گفت: مهدی از دوران کودکی علاقهمند فعالیتهای قرآنی بود و اوقات فراغتش را در مسجد و جلسات قرآنی میگذراند یک سال مادرش قصد داشت برای تابستان او را در کلاسهای زبان و شنا نامنویسی کند اما مهدی گفت: نه، من را در کلاس قرآن ثبتنام کنید. کلاس چهارم دبستان بود که معلم مدرسه به مادرش گفته بود، فرزند شما با دیگر دانشآموزان تفاوت دارد، او انسان بزرگی میشود.
واکنش جالب شهید به سرقت موتورش
صحبت ازدواج مهدی در منزل مطرح شد دختری را هم برایش در نظر گرفتیم از خانواده شهدا اما مهدی مخالفت کرد و گفت: این بنده خدا فرزند شهید است چرا میخواهید همسر شهید هم بشود. هیچ علاقه و دلبستگی به مال دنیا نداشت و همه حقوقش را برای فقرا هزینه میکرد، از دار دنیا یک موتور داشت که آن را هم دزدیدند، جالب است در واکنش به سرقت موتورش، گفت: درویش بودیم، درویشتر شدیم. امروز که فکر میکنم، میبینم مهدی هیچ اثری از خودش بر جای نگذاشت تا مبادا ما با دیدن آثار و اموالش ناراحت شویم.
باید راه پدرم را ادامه دهم
در ادامه مادر شهید به بیان خصوصیات فرزندش پرداخت و گفت: مهدی از کودکی به مسجد علاقه داشت آن زمان در محل ما مسجد میساختند مادربزرگ مهدی میگفت: ما هم باید در ساخت مسجد سهم داشته باشیم و با مهدی که کودک بود تصمیم گرفتند هر روز برای کارگران مسجد صبحانه آماده کنند. فرزندم هر روز نان میخرید و با مادربزرگش برای کارگران صبحانه آماده میکرد و برای کارگران مسجد میبرد. مادربزرگش آرزو داشت مهدی قاری قرآن و مکبر مسجد شود و مهدی این آرزوی مادربزرگ را برآورده کرد. پدرش نظامی بود و در منطقه حضور داشت، مهدی همیشه میگفت: من هم باید راه پدرم را ادامه دهم.
در جلسات قرائت و روخوانی قرآن شرکت میکرد و به جز تلاوت قرآن عامل به آیات الهی بود، همواره به ما توصیه میکرد حرمت قرآن را با عمل به دستورات آن حفظ کنید. البته به حرمت ظاهری قرآن هم اهمیت میداد و هیچگاه قرآن را روی زمین نمیگذاشت.
همه حقوقش را به مستمندان کمک میکرد
هرگاه قرآن میخواندم، بسیار زیبا معانی آیات را برایم بازگو میکرد. از دوره دبیرستان در بسیج فعالیت میکرد. به گمنامی بسیار عقیده داشت و نمیگذاشت کسی از کارهایش مطلع شود. یک مقطع هر روز با لباسهای خاکی و گلی به منزل میآمد و چیزی هم نمیگفت، تا اینکه متوجه شدیم با برخی دوستانش برای افراد بیخانمان و فقیر خانه میسازند و یا خانههایشان را تعمیر میکنند. از چند ماه مانده به عید کالاهایی برای مستمندان تهیه میکرد و به آنها هدیه میداد.
به او میگفتم باید به فکر آینده باشی کمی به فکر خودت باش و پولهایت را پسانداز کن، میگفت: مادر جان از مال دنیا همین برایم میماند و مابقی به هدر رفته است.
از حضور در جنگ 33 روزه لبنان تا نبرد در حلب سوریه
هنگام جنگ 33 روزه به لبنان رفت و چند نوبت به سوریه اعزام شد، پیش از آخرین اعزام به سراغ من آمد و گفت: مادر اگر امروز در دوران امام حسین (ع) قرار داشتیم واکنش تو از جهاد من در راه امام حسین چه بود؟ گفتم: صد جوان مانند تو فدای امام حسین، گفت: مادر جان اکنون هم تاریخ تکرار شده و اینها از یزیدیان هم بدتر هستند، اگر ما به میدان نرویم به حرم حضرت زینبت(س) تعرض میکنند. ممکن است پس از شهادت من بگویند که برای پول رفته است. به این حرفها توجه نکنید من راه را خودم انتخاب کردهام و باید برای دفاع از حقانیت شیعه جهاد کنم، زیرا هدف دشمن نابودی شیعه است. اگر ما در سوریه نجنگیم باید در کشور خودمان بجنگیم.
علاقه داشتم مهدی در رشته تجربی درس بخواند اما گفت: من قصد دارم پاسدار شوم، اما به خاطر شما تجربی میخوانم، بعد از اخذ دیپلم به دانشگاه افسری رفت و به آرزویش رسید.
نتوانستم در سرزمین بیکفنها برای خودم کفن تهیه کنم
برای ما فیش حج تهیه کرده بود، به او گفتم: هرگاه ازدواج کردی تو و همسرت را به حج میفرستم، گفت: نه من دوست دارم به کربلا بروم، پیش از شهادت به آروزیش رسید و به کربلا رفت. گفت: میخواهم از کربلا برای خودم کفن تهیه کنم، اما نخرید میگفت: نتوانستم در سرزمین بیکفنها برای خودم کفن تهیه کنم.
یک دستمال به سفارش آیتالله حقشناس تهیه کرد بود و ایام محرم اشکهایش را با آن پاک میکرد تا آن را پس از شهادت در کفنش قرار دهند. ازدواج نکرد اما به برادرش اصرار کرد تا ازدواج کند و در این راه به برادرش خیلی کمک کرد.
توصیه شهید به حجاب
در ادامه خواهر شهید به بیان خصوصیات برادرش پرداخت و گفت: برادرم به حفظ حجاب تأکید داشت و همواره ما را به این امر توصیه میکرد. او همیشه بچهها را جمع میکرد و به آنها قرآن یاد میداد. حتی جوایزی هم برای بچهها تهیه میکرد و به آنها اهدا میکرد. قبل از آخرین اعزام کتاب تفسیر موضوعی قرآن در دستش بود هنگامی که به سوریه رفت، به سراغ کتاب رفتم دیدم شعری از حضرت امام با عنوان حسن ختام در کتاب نوشته است که به نوعی وداع بود.
شب عروسی من نزد من و همسرم آمد و گفت: اولین کاری که در زندگی مشترک انجام میدهید این باشد که سال خمسیتان را تعیین کنید و به موقع وجوهات را پرداخت کنید. خودش هم این چنین بود و هر سال سر وقت وجوهاتش را پرداخت میکرد.
نظر سردار سلیمانی درباره شهدای مدافع حرم
برادرم سرانجام 22 محرم سال 92 در حلب سوریه به شهادت رسید. پس از شهادتش سردار سلیمانی به منزل ما آمد و گفت: شهدای مدافع حرم بسیار مظلوم هستند و جایگاه بالایی دارند زیرا در نبرد با پستترین و بیرحمترین انسانها به شهادت رسیدهاند.
به نقل از فارس