شناسه خبر : 94126
دوشنبه 25 مهر 1401 , 10:06
اشتراک گذاری در :
عکس روز

مسابقه بزرگ کتابخوانی «تنها؛ زیر باران» برگزار می‌شود

مسابقه بزرگ کتابخوانی، کتاب «تنها زیر باران» با محوریت روایت زندگی شهید مهدی زین‌الدین به مناسبت کنگره ۶۰۹۰ شهید استان قم از ۲۰ مهرماه تا ۳۰ آبان‌ماه به همت انتشارات حماسه یاران و با همکاری کنگره ملی شهدای استان قم، سازمان فرهنگی ورزشی شهردای قم و بنیاد شهید استان قم برگزار می‌شود.

مسابقه بزرگ کتابخوانی کتاب «تنها زیر باران» با محوریت روایت زندگی شهید مهدی زین‌الدین به مناسبت کنگره ۶۰۹۰ شهید استان قم همراه با ۲۰۰ میلیون ریال جایزه نقدی، از ۲۰ مهرماه تا ۳۰ آبان‌ماه به همت انتشارات حماسه یاران و با همکاری کنگره ملی شهدای استان قم، سازمان فرهنگی ورزشی شهردای قم و بنیاد شهید استان قم برگزار می‌شود.

علاقمندان جهت خرید کتاب می‌توانند با مراجعه به کتابفروشی‌های معتبر سراسر کشور و یا خرید پیامکی با ارسال عدد ۸ به سامانه ۳۰۰۰۱۹۱۷۱۷ و یا خرید اینترنتی از سایت www.hamasehyaran.ir اقدام کنند.

جهت شرکت در مسابقه با مراجعه به سایت www.hamasehyaran.ir با ثبت کد ملی می‌توانید به سؤالات پاسخ داده و در مسابقه شرکت کنید.

«تنها زیر باران» حکایت جذاب یکی از فرزندان وطن است. مجموعه خاطرات شهید مهدی زین‌‎الدین، به همت مهدی قربانی جمع‌آوری شده و انتشارات حماسه یاران در ۱۳۹۷ این کتاب ۳۱۱ صفحه‌ای را راهی بازار کتاب کرده است.

خاطرات این شهید بزرگوار، از اطرافیان ایشان گردآوری شده و به ترتیب زمانی، از کودکی تا شهادت ایشان را روایت می‌کند؛ شرافت و فضل مادر و پدر زین‌الدین، به خوبی در شخصیت او بازتاب داده شده است. زین‌الدین از کودکی با کتاب‌های کتابفروشی پدر مأنوس بود و ساعت‌ها با خواهر بزرگترش پای کتاب‌های پدر می‌نشستند و خوانندگان قهاری بودند.

حکایت مردی که هیچ‌گاه آرام و قرار نداشت. همیشه دنبال این بود که چه باید بکند برای وطنش. مردی خوش پوش، خوش سیما، خوش اخلاق، خوش خنده انگار همه خوش‌ها را جمع کرده بودند کنار هم.

خیلی کلاس دارد وقتی جواب کنکور بیاید و رتبه خوب بیاوری، پزشکی قبول شوی در یک دانشگاه معتبر، اصلا حالش قابل توصیف نیست. دیگر از خدا چه می‌خواهی؟ آخر آرزوهای یک کنکوری چیست؟ حاضری این موقعیت و موفقیت را با چه چیز بزرگتری عوض کنی؟ مثلا پول کلانی بدهند بگویند نرو... پذیرش خارج از کشور بدهند بگویند نرو... چه می‌کنی؟مهدی همه اینها را ندید گرفت و از نگاه خودش جایی رفت که بهتر از همه اینها بود.

برشی از کتاب:

«درست لحظه‌ای که توپ آمده بود زیر پایش و رسیده بود جلوی دروازه، داشت گل می‌زد که چشمش افتاد به من و مامان. دیدن ما همان و نیمه کاره رها کردن بازی همان. دوید سمت خانه. سر و صدای بچه ها، کوچه را پر کرد. داشتند بهش اعتراض می‌کردند. دم در که رسید، نفس نفس می‌زد. صورتش شده بود مثل لبو؛ سرخ سرخ. عرق روی پیشانی‌اش را با دست پاک کرد و پرسید: چیه مامان جون، کار دارید؟ وقتی فهمید نان نداریم، گفت: شما برید تو خونه، منم می رم نونوایی. پول را که گرفت، راهش را کشید و رفت. اما نه سمت بچه‌ها، نه برای ادامه بازی، رفت که نان بگیرد.»

 

منبع: ایکنا
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi