شناسه خبر : 108877
شنبه 12 اسفند 1402 , 10:45
اشتراک گذاری در :
عکس روز

۶۰۰ سرباز عراقی با سخنان سید‌علی تسلیم شدند

فاش نیوز - گفت‌و‌گو با همسر و یکی از همرزمان سردار شهید سیدعلی ابراهیمی از فرماندهان تیپ ۲۱ امام رضا (ع) 
 

سید، چون متولد کربلا بود، به زبان عربی تسلط داشت. ایشان در عملیات بدر بلندگو به دست گرفت و با زبان عربی مشغول سخنرانی برای نیرو‌های دشمن شد که در خط خودشان صدای ایشان را می‌شنیدند. ایشان چند آیه قرآن و روایات را برای عراقی‌ها بیان کرد و در انتها با معجزه کلامش توانست کاری کند تا ۶۰۰ نفر از نیرو‌های دشمن خودشان را تسلیم کنند

 
 شکوفه زمانی

جوان آنلاین: سردار شهید سید‌علی ابراهیمی، قائم مقام طرح و عملیات تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود که در دوران دفاع مقدس مسئولیت‌های متعددی برعهده داشت. فرماندهی گردان الحدید، مسئول محور و معاون طرح و عملیات تیپ ۲۱ از جمله این سمت‌ها بود. شهید ابراهیمی بار‌ها در خط مقدم نبرد زخمی شد و تا مرز شهادت پیش رفت. او نهایتاً در زمستان سال ۶۵ و حین عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. در گفت‌و‌گویی که با سکینه سادات ابراهیمی، همسر و هادی نعمتی همرزم شهید داشتیم، مروری به زندگی جهادی این شهید بزرگوار انداختیم. اسفندماه یادآور حماسه‌ای است که شهید ابراهیمی در عملیات بدر آفرید و با سخنان خود توانست کاری کند تا ۶۰۰ نفر از نیرو‌های دشمن، خود را تسلیم رزمندگان اسلام کنند. 

همسر شهید


 کمک خرج خانواده
سکینه سادات ابراهیمی، همسر شهید در خصوص زندگی ایشان می‌گوید: «سید‌علی اول آبان ۱۳۳۷ در خانواده‌ای مذهبی و متدیین به دنیا آمد. در دوران کودکی مادرش را از دست داد. شش خواهر و برادر بودند و اوضاع مالی پدرشان خوب نبود. برای همین سید‌علی بیش از بقیه احساس مسئولیت می‌کرد. چون از همه بچه‌های خانواده بزرگ‌تر بود. فوت مادر از یک سو و اوضاع مالی پدر باعث شد تا سید‌علی در کودکی تحصیل را رها کند و به شغل جوشکاری بپردازد. خودم متولد ۱۳۴۳ هستم و با شهید نسبت فامیلی داشتیم. ایشان پسر عمویم بودند. ششم آبان ۱۳۵۹ با هم ازدواج کردیم. حاصل ازدواجمان با سید‌علی سه دختر به نام‌های سمیه سادات متولد ۱۳۶۰، سعیده سادات متولد ۱۳۶۳ و سمانه سادات ابراهیمی که بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.» 

 استخدام در سپاه
همسر شهید ادامه می‌دهد: «سید‌علی در سال ۱۳۵۸ استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. پس از ورود به سپاه، دوره آموزش چتربازی را گذراند و سپس مسئول آموزش جوانان بسیجی شدند. مدتی بعد به عنوان اولین فرماندهی سپاه «کلات نادر» به آن منطقه رفت. بعد از مدتی هم فرمانده سپاه ناحیه یک «مشهد» شد. 
همسرم بعد از ورود به تیپ ۲۱ امام رضا (ع) و گرفتن مسئولیت در طرح و عملیات این تیپ، بار‌ها در جبهه‌های جنگ مجروح شد و نهایتاً در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. آﺧﺮﻳﻦ ﻣﺮﺧﺼﻰ او ۱۰ روز ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد. با وجود مجروحیتی که داشت، به محض آنکه مطلع شد در جبهه به او نیاز است سریع عازم شد. روز‌های آخر قبلاً شهادتش همیشه از شهید و شهادت صحبت می‌کرد و می‌گفت «باید لایق باشی تا شهید شوی.» زمانی که همسرم به شهادت رسید، دخترهایم به ترتیب پنج و سه ساله بودند و دختر آخرم را هم سه ماهه باردار بودم. دختر کوچکم شش ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. خدا را شکر دخترهایم تحصیلات عالی دارند. با آنکه سایه پدر را در زندگی زیاد حس نکردند ولی از دعای خیر پدر توانستند به مدارج عالی تحصیلی برسند.» 

 هیچ دلبستگی مانعش نبود
همسر شهید با یادآوری خاطرات زندگی مشترکش با شهید می‌گوید: «ﻫﻨﻮز ﭼﻨﺪ روزى از ازدواﺟمان با سید‌علی ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ ایشان راﻫﻰ ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ. اعزام‌های پشت سرش به جبهه سر آغازی برای روز‌های تنهایی من شد. من باید زندگی خود را بدون سید‌علی مدیریت می‌کردم. در یکی از عملیات‌ها ﻣﻮج اﻧﻔﺠﺎر او را ﺑﺮاى ﺳﻮﻣﻴﻦ ﺑﺎر ﻣﺠﺮوح کرد و ﺑﻪ ﻣﺪت ۲۴ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻰﻫﻮش شد و از ﺣﺎﻟـﺖ ﻋـﺎدى کار‌های روزانه‌اش خارج شد. 
همسرم چهار ﻣﺮﺗﺒﻪ هم در ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻗﺎدر ﻃﺮف ﭼﭗ ﺑﺪﻧﺶ مجروح شد و ﺑﻪ ﻣﺪت دو ﻣﺎه دﺳﺖ و ﭘﺎﻳﺶ ﺑﻪ وزﻧﻪ آوﻳﺰان ﺑﻮد. ﻣﺮﺣﻠﻪ ﭘﻨﺠﻢ در ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻛﺮﺑﻼى ۴ از ﻧﺎﺣﻴـﻪ دﺳـﺖ آﺳـﻴﺐ دﻳـﺪ. ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺷﺸﻢ ﻗﺒﻞ از ﺷﻬﺎدت ﺑﻮد ﻛﻪ به شدت مجروح شد. سید‌علی در عملیات والفجر مقدماتی، واﻟﻔﺠر ۳ و ﺧﻴﺒﺮ ﻣﻌﺎون ﮔـﺮدان و در عملیات میمک، بدر، قدس، خط دفاعی مجنون، قادر، ﻛﺮﺑﻼى ۱، ﻛﺮﺑﻼى ۲، ﺣﺎجﻋﻤﺮان، ﻛﺮﺑﻼى ۴ و ﻛﺮﺑﻼى ۵ مسئول تیم ۲۱ امام رضا (ع) بود. به سبب مسئولیت‌های سنگینی که در منطقه جنگی عهده‌دار بود، کمتر به خانه می‌آمد.
هر موقع که از جبهه بر می‌گشت، من شروع می‌کردم تمام مشکلاتی که طی نبودن‌هایش داشتیم را مطرح می‌کردم. شهید در جوابم می‌گفت «ﺑﻪ ﺧـﺎﻃﺮ ﺧﺪا و در راه رﺿﺎى ﺧﺪا ﺗﺤﻤﻞ ﻛﻨﻴﺪ اﻳﻨﻬﺎ ذﺧﻴﺮه آﺧﺮت اﺳﺖ.» همین جمله شهید منجر می‌شد در نبودش با توکل برخدا، به خودم تکیه کنم و راحت‌تر بتوانم با مشکلات زندگی کنار بیایم.» 

 عیادت از خانواد شهدا
همسر شهید از خصوصیات اخلاقی سید‌علی اینطور می‌گوید: «سید‌علی هر موقع از جبهه به مرخصی می‌آمد، چون ﺑﺮاى ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﻬﺪا اﺣﺘﺮام ﺧﺎﺻﻰ قائل ﺑﻮد، اغلب دوران مرخصی‌اش را ﺻـﺮف ﻣﻼﻗﺎت با ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﻬﺪا و رﻓﻊ ﻣﺸﻜﻼت آن‌ها می‌کرد. همین اخلاق شهید موجب شده بود که ما هم، ﻫﻤﮕﻰ ﻣﻰرﻓﺘﻴﻢ و ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﻬﺪا ﺳﺮﻛﺸﻰ ﻣﻰﻛﺮدﻳﻢ. ﻳﺎ از ﻣﺠﺮوﺣﺎنی که در ﺑﻴﻤﺎرﺳﺘﺎن بودند ﻋﻴﺎدت می‌کردیم. با آنکه از شهادت سید‌علی ۳۷ سال می‌گذرد، ولی خیلی‌ها در زیارت قبر شهید نیت می‌کنند و حاجت می‌گیرند.»

 شهادت پدر در ۳ سالگی رقیه
همسر شهید از سخنانی که سید‌علی قبل از شهادتش بیان کرده بود، می‌گوید: «ﻫﻴﭻﮔﺎه ندیده بودم که سید‌علی از ﺳﺨﺘﻰ ﻛﺎرش ﻳﺎ ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺘﺶ با من ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﻳـﺪ. ﻫﻤﻴـﺸﻪ ﺧـﻮد را ﻳـک ﺑﺴﻴﺠﻰ یا ﺳﺮﺑﺎز ﻣﻰداﻧﺴﺖ و ﺗﺎﺑﻊ ﻓﺮاﻣﻴﻦ ﺣﻀﺮت اﻣﺎم (ره) ﺑﻮد. برای همین ﻓﺮزﻧﺪانم ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺣـﻀﻮر ﻣـﺪاوم ﭘﺪرﺷﺎن در ﺟﺒﻬﻪ، وى را ﻛﻤﺘﺮ در ﻣﻨﺰل ﺑﻪ ﻳﺎد ﻣﻰآورﻧﺪ. همیشه ﺑﺰرگﺗﺮﻳﻦ آرزوی سید‌علی ﺷﻬﺎدت ﺑﻮد. خودش هم زمان شهادتش را به ما اطلاع داده بود. وﻗﺘﻰ ﻓﺮزﻧـﺪ دوم‌مان ﺑـﻪ دﻧﻴـﺎ آﻣـﺪ، همسرم در ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻮد. وﻗﺘﻰ از اﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﺪ، ﻣﺮﺧﺼﻰ ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ آﻣﺪ و اﺳـم دخترش را رﻗﻴـﻪ (سعیده سادت) ﮔﺬاﺷـﺖ و ﮔﻔﺖ «وﻗﺘﻰ رﻗﻴﻪ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﻮد، ﻣﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﺷﻮم». ﻫﻤﺎن ﻃﻮر ﻛﻪ اﻳﺸﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد، وﻗﺘﻰ رقیه به سن ﺳـﻪ ﺳﺎﻟﮕﻰ رﺳﻴﺪ، همسرم به شهادت رسید.» 

 نزدیک‌ترین جا به تو!
همسر شهید با بیان خاطره‌ای از همرزمان سید‌علی در خصوص نحوه انتقال پیکرش، می‌گوید: «سید‌علی به همرزمانش گفته بود که اگر شهید شد دوست دارد جنازه‌اش برنگردد. در عملیات کربلای ۵ ﺟﻨﺎزه ﻋﻠﻰ را ﺑﻪ ﻳﻜﻰ از رزﻣﻨﺪﮔﺎن داده بودند تا ﺑـﺎ آﻣﺒـﻮﻻﻧﺲ او را به معراج شهدا ﻣﻨﺘﻘﻞ کند. این رزمنده تعریف می‌کرد که در راه ﺳﻪ ﺑﺎر درﻋﻘﺐ آﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﺑﺎز ﺷﺪ و پیکر به ﺑﻴﺮون افتاد. حتی هنگامی که دست‌های جنازه را به صندلی بستیم. باز طناب پاره شد و در آمبولانس باز شد و ﺟﻨﺎزه ﺑﻪ ﺑﻴﺮون اﻓﺘﺎد. ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻣﺠﺒﻮر ﺷﺪیم ﺟﻨﺎزه سید‌ﻋﻠﻰ را در ﺑﻐﻞ ﺑﮕﻴـﺮیم و ﺗـﺎ ﭘـﺸﺖ ﺧـﻂ، ﭘـﻴﺶ پیکر سردار ﺷﺮﻳﻔﻰ ببریم. اما موقع حرکت مجدد هرچه گاز دادیم لاستیک‌های آمبولانس روی خاک می‌چرخید و حرکت نمی‌کرد. شهید بابا نظر مشت محکمی به آمبولانس زد و گفت سید به جدت برو و دیگر واینستا. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪیم ﻋﻠﻰ در وصیتنامه‌اش ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد: اى ﺧﺪاى ﺧﺎﻟﻖ! دوﺳﺖ دارم در ﺟـﺎﻳﻰدﻓﻦ ﺷﻮم ﻛﻪ از ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ نزدیک‌تر است.»

 

همرزم شهید

 مدیریت سید‌علی در خیبر
همرزم شهید ابراهیمی نیز در ادامه می‌گوید: «من در بیشتر عملیات‌ها همراه سردار سید‌علی بودم و آشنایی ما با هم به سال ۱۳۶۰ و زمان فرماندهی ایشان در سپاه کلات برمی‌گردد. کمی بعد ایشان در گردان‌الحدید از تیپ ۲۱ امام رضا (ع) مشغول به کار شد. آن موقع فرمانده گردان شهید محمد ابراهیم شریفی بود. عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ در اوایل اسفندماه انجام شد. هر دو در یک لشکر بودیم. عملیات خیبر اولین عملیات آبی - خاکی رزمندگان در جنگ تحمیلی بود. 
برای این عملیات رزمندگان در حدود ۴۰ کیلومتر در آب پارو می‌زدند تا به خاکریز دشمن برسند. عملیات نزدیک صبح شروع شد و مأموریت ما گرفتن القُرنه در خاک عراق بود. القرنه هم محل تقاطع دو رود دجله و فرات و محل تشکیل شط‌العرب هم بود. عملیات بسیار گسترده‌ای بود. وقتی که رزمندگان در آب به سمت دشمن حرکت کردند، فردایش رژیم عراق با هواپیما محل عملیات را بمب باران کرد و نگذاشت امکانات زیادی وارد منطقه شود. 
در این عملیات برای اولین بار بچه‌های جهاد به طول ۱۳ کیلومتر پل‌های خیبری را ایجاد کردند. رزمندگان با وسایل بسیار کم به مدت سه روز در مقابل دشمن مقاومت کردند. در این مرحله از عملیات، من و شهید سید‌علی ابراهیمی با هم بودیم. او بسیار شجاع بود. خصوصاً نحوه مدیریت و فرماندهی‌اش در عملیات خیبر، بسیار به چشم می‌آمد. بعد از این عملیات، سید‌علی از جانشینی به فرمانده گردان رسیدند. شهید شریفی هم جزو نیرو‌های طرح و عملیات شد.» 
 عملیات بدر با سید‌علی 
همرزم شهید ادامه می‌دهد: «عملیات بدر از ۱۹ اسفندماه شروع شد و تا آخر سال ۱۳۶۳ ادامه داشت. هدف این عملیات تسخیر بزرگراه بغداد بصره بود. در این عملیات نیرو‌های ما برای گذر از نیزار‌ها از پل‌های شناور استفاده می‌کردند و نیرو‌های داوطلب بسیج را به سلاح‌های ضد تانک مجهز کرده بودیم. 
در اثنای عملیات و نزدیکی‌های صبح که سید‌علی به همراه نیروهایش به خط دشمن زده بود، با کمین دشمن مواجه شد و دشمن با تیربار روی بچه‌ها که در آب حرکت می‌کردند، آتش گشود. اما با کنترل و هدایتی که سید‌علی داشت، نیروهایش توانستند به اهدافی که برای آن‌ها تعیین شده بود دست پیدا کنند. در این عملیات صورت شهید ابراهیمی براثر شلیک آر. پی. جی مثل زغال سیاه شده و سرش ورم کرده بود. با این حال بچه‌ها هرکاری می‌کردند تا او را به عقب ببرند، قبول نمی‌کرد. می‌گفت نمی‌خواهم بچه‌ها را در عملیات تنها بگذارم.» 

 تسلیم شدن ۶۰۰ سرباز عراقی
همرزم شهید با تعریف خاطره‌ای جالب از سردار شهید سید‌علی ابراهیمی می‌گوید: «سید، چون متولد کربلا بود، به زبان عربی تسلط داشت. ایشان در عملیات بدر بلندگو به دست گرفت و با زبان عربی مشغول سخنرانی برای نیرو‌های دشمن شد که در خط خودشان صدای ایشان را می‌شنیدند. ایشان چند آیه قرآن و روایات را برای عراقی‌ها بیان کرد و در انتها با معجزه کلامش توانست کاری کند تا ۶۰۰ نفر از نیرو‌های دشمن خودشان را تسلیم کنند. جالب‌تر اینکه قبل از تسلیم شدن این تعداد از نیرو‌های دشمن، دو تا از بچه‌های هوانیروز ما که اسیر عراقی‌ها شده بودند، با تسلیم شدن نیرو‌های دشمن، آن‌ها نیز آزاد شدند و به نزد ما آمدند.» 

 اصابت ۴ تیر به تن سید‌علی
همرزم شهید اظهار می‌دارد: «در عملیات قادر ۲ که در سال ۱۳۶۴ انجام گرفت. بنده به عنوان جانشین سید همراه ایشان بودم. در این عملیات باید مسافت زیادی را در کوهستان طی می‌کردیم تا به خاکریز دشمن می‌رسیدیم. ما به پشت میدان مین دشمن رسیدیم و عراقی‌ها متوجه حضور ما شدند. شروع به تیراندازی کردند و با مقاومت بچه‌ها توانستیم تا نزدیکی ظهر دو قله را فتح کنیم. اما دشمن کاملاً بچه‌ها را محاصره کرده بود. شهید ابراهیمی در این مرحله از عملیات چهار مرتبه مورد اصابت گلوله‌های دشمن قرا گرفت. یکبار تیر به بازوی سید‌علی خورد و دوباره به پای راست و پای چپ و مرحله آخر به بازوی دیگر سید گلوله خورد. به کمک بچه‌ها سید‌علی را به پشت خط منتقل کردیم تا به بیمارستان تهران منتقلش کنند. وقتی سید بهبود یافت، دوباره راهی جبهه شد تا در عملیات والفجر ۸ شرکت کند. 
سید‌علی فرماندهی و هدایت بچه‌ها در عملیات والفجر ۸ را برعهد داشت تا به عملیات کربلای ۴ رسید. در این عملیات مأموریت داشت گردان را از نهر عرایض و اروند با آن سمت جزیره ام‌الرصاص و جزیره ماهی هدایت کند. آن زمان فرماندهی لشکر ۲۱ امام رضا (ع) را از سال ۶۳ تا ۶۶ سردار قاآنی (فرمانده نیروی قدس) بر عهده داشت. آنقدر حجم آتش از سوی دشمن روی نیرو‌های سردار ابراهیمی که از اروند عبور می‌کردند، زیاد بود که با سردارقاآنی تماس گرفت که نمی‌شود بچه‌ها را از مسیر نهر عرایض عبور داد. آنقدر که سردار قاآنی به سردار ابراهیمی اطمینان داشت، گفته بود اگر علی (سردار سید‌علی ابراهیمی) می‌گوید نمی‌شود، پس نمی‌شود. طولی نکشید که بچه‌ها عقب‌نشینی کردند. بعد از کربلای ۴، سید‌علی در کربلای ۵ شرکت کرد و در روز چهارم کربلای ۵ به شهادت رسید.» 

 آرامگاه ۳ همرزم در کنارهم 
همرزم شهید سید‌علی ابراهیمی در پایان می‌گوید: «در کربلای ۵ شهید ابراهیمی مسئول محور عملیات و شهید شریفی جانشین عملیات و شهید بابا نظر فرماندهی تیپ را بر عهده داشت. شهید سردار شریفی آنقدر در جنگ زبده بود که در سن ۳۷ سالگی او را چریک پیر می‌خواندند. سردارشریفی راننده و همین طور کشاورز در قلعه سرخ تربت جام بود. ایشان به مقامی رسیده بود که خبر شهادت خودش را بین همسنگرانش اعلام کرده و گفته بود فردا شب علاوه بر من، سید‌علی هم به شهادت می‌رسد. جنازه من را نگه دارید تا جنازه سید‌علی بیاید و هر دوی ما را با هم تشییع کنید. همین طور هم شد و هر دو با هم تشییع شدند. بعد از اتمام دفاع مقدس، بابا نظر به شهادت رسید و هم اکنون مزار این سه همرزم و دوست قدیمی، هر سه در بهشت رضا (ع) در کنار هم قرار دارد و زیارتگاه عاشقان است.»

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi