شناسه خبر : 36130
دوشنبه 29 تير 1394 , 14:50
اشتراک گذاری در :
عکس روز

فرزند مظلوم شهید شیعه

خبر که به نجف رسید،«آیت الله سیستانی» قلم را برداشت، پشت همان چهارپایه طلبه گی اش نشست و فتوای جهاد داد

امید موسوی - صدام که بر دار رفت، مادر «علی» عکس پدر شهیدش را به او داد تا تابلویی از تصویر پدر سر کوچه شان در شهر بصره نصب کند. علی فرزند یکی از صدها هزار شهید مظلوم شیعه بود که در طول ده ها سال حکومت رژیم بعث، یا زیر شکنجه در زندان «ابوغریب» جان سپردند یا سر چهار راه ها تیرباران شدند.
زیر تصویری که علی – از پدر شهید اش - سر کوچه شان نصب کرده بود نوشته شده بود:«در روزهای آزادی، جای شهدا خالی».


علی فقط 15 سال داشت که دولت دست شیعیان افتاد. باید ارتشی جدید ایجاد می شد. ارتشی که در آن شیعیان مظلوم عراق –که بیشترین سهم جمعیتی را در عراق داشتند- هم سهمی داشته باشند. علی 18 ساله که شد، رفت اسمش را نوشت تا برود دانشگاه ارتش.


 یک روز ظهر، شیرینی گرفت، با ذوق آمد سر کوچه شان، به تصویر پدر احترام گذاشت، به خانه رفت دستان مادر را بوسید و بهترین خبر زندگی اش تا آن زمان را به مادر داد: من دانشجوی بورسیه شدم.
روزی که می خواست برود دانشگاه همه اعضای عشیره آمده بودند همه خوشحال بودند. علی اولین کسی بود که از عشایر شیعه جنوب بصره، بورسیه دولت گرفته بود. تا آن زمان فقط کسانی بورسیه دولت را می گرفتند که از وفاداران رژیم بعث باشند و هیچ رابطه فامیلی با شیعیان عراق نداشته باشند.
علی همراه با 1700 نفر از جوانان شیعه، از سراسر عراق، راهی پایگاه هوایی اسپایکر شدند. همان پایگاهی که آمریکایی ها بعد از اشغال عراق ساخته بودند و نام خلبان کشته شده شان در خلیج فارس را بر آن گذاشته بودند.

بهترین روزهای زندگی علی آغاز شده بود. سر ماه که می شد حقوق بورسیه اش را می گرفت می رفت موصل، می داد به پست تا برسانند به مادر و دو خواهر یتیم اش.

همیشه دوست داشت یک گوشی تلفن جدید بخرد، اما هر بار که به موصل می رفت یاد مادر و خواهرانش که می افتاد انصراف می داد.

علی عاشق عراق بود، مثل پدرش که جانش را برای آزادی کشورش داده بود. هر بار که سرود ملی عراق از بلندگوی پایگاه نواخته می شد سر تا پای علی را غرور می گرفت.

هر سال محرم که می شد علی و همه دانشجویان بورسیه شیعه، اسپایکر را سیاهپوش می کردند. حیدر یکی از دانشحویان اهل کربلا که صدای دلنشینی داشت مداح اسپایکر شده بود. صدای «یا حسین» دانشجویان اسپایکر خواب وهابیون خون آشام تکریت و موصل را آشفته می کرد. بازماندگان رژیم بعث توان شنیدن فریاد «یا حسین» دانشجویان اسپایکر را نداشتند. در تمام آن سالها بازماندگان رژیم شیطانی بعث منتظر فرصتی بودند تا انتقام یزیدی شان را از علی، حیدر و صدها دانشجوی شیعه اسپایکر بگیرند.

سرانجام روز انتقام فرا رسید. ارتش شیطانی داعش که پا به موصل گذاشت، آتش فتنه گران زبانه کشید، بازماندگان رژیم بعث با ارتشی از داعشیان عربستانی و صهیونیستی پا به اسپایکر گذاشتند و فقط در طول یک نصف روز از ساعت 9 صبح تا 2 بعداز ظهر در کنار رود دجله، 1700 دانشجوی مظلوم و بی دفاع را تیرباران کردند. آن روز دجله از شرم سرخ شد.

ارتش، نیروهای مسلح کرد و مردم موصل و تکریت و رسانه های مدعی حقوق بشر، همه و همه اسپایکر را تنها گذاشتند تا فتنه گران و داعشیان یکی از وحشتناک ترین جنایات تاریخ بشر را مرتکب شوند.

خبر که به نجف رسید،«آیت الله سیستانی» قلم را برداشت، پشت همان چهارپایه طلبه گی اش نشست و فتوای جهاد داد، از مظلومیت دانشجویان مظلوم نوشت تا عراق یکپارچه شود و چند ماه بعد بسیجیان دلاور شیعه در عراق، در کنار رود دجله، انتقام علی و 1700 شهید مظلوم اسپایکر را بگیرند. دانشجویانی که تنها جرمشان «شیعه بودن» بود.

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
متن زیبایی بود
با تشکر از نویسنده محترم
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi