07 ارديبهشت 1403 / ۱۷ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 39402
چهارشنبه 27 آبان 1394 , 18:03
چهارشنبه 27 آبان 1394 , 18:03
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
پنجه در پنجه می جنگیم
م.ر.ک جانباز- عرض ادب دارم . عزت و سربلندی ایران مدیون رشادتهای مثال زدنی شهدا و جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدسمان است . مبرهن است در هنگامه چکاچک سرنیزه های بعثیون فقط ولایت دوستان مام پرست بیرق دفاع را برافراشته نگه داشتند . آن هنگامه که نوامیس شهر سوسنگرد و بوستان و خرمشهر در زیر نگاه دشمن دد نظر بود ردایون فاطمی با الهام از سید وسالار شهیدان و علمدار جاوید نینوا با جان خویش سپر دفاعی از کیان ایران زمین شدند . در آن هنگامه دیدیم که چه بزدلانی به بهانه آموختن علم و درمان خویش ؛ به فرامین امام راحل و عزت کشور پشت کرده و فرار را بر قرار پرچم همیشه سه رنگمان ترجیح دادند . ما سر سپردگان در گاه ولایت صاحب ذوالفقاریم ؛ ما دل دادگان هاله نور امامان عصریم ؛ در جنم شیر مرد نگنجد پشت به کج اندیشان قادسی کنند ؛ منش ما پنجه در پنجه جنگیدن است تا پشت دد بر زمین کوبیم
؛ بدانند شیران خفته در بیشه های سرسبز ایران آزاد همواره ملازم به رکابان حریم ولایتند ؛ بی هیچ خم راستی و بی هیچ کم و کاستی ؛ ما فرزندان مکتب فاطمی سر در ره اولاد فاطمه خواهیم داد . اعضای بدن پیش کشی ناقابل است که هنوز هم شرمنده حریم ولایتم . عشق ما افسانه نیست ؛ عشق ما خاطره نیست ؛ عشق ما پی نوشت نامه نیست ؛ عشق ما عمل ماست ؛ عشق ما آقای ماست ؛ سر به راهت داده ایم و میدهم . سربلند و پر عزت و سالم باشید دلاوران وطن پرست
کد خبرنگار: 20
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب
روزی در مکتب خانه درس انشاءبود ؛ انشایی بسیار زیبا خواندم و همه کلاس برایم کف زدند .
استادم که ترکه ای از چوب آلبالو دستش بود مرا صدا زد و گفت بیا جلو ؛
گفت : کف دستت را باز کن : باز کردم ؛ واو سه ترکه محکم زد !!!
پرسیدم ؛ اجازه استاد ؛ انشایم بد بود؟ گفت نه ! گفتم من کار بدی کردم ؟ گفت نه ! گفتم پس چرا زدید ؟
گفت : زدم تا بدانی فکر خوب ؛ عمل خوب ؛ ونوشته خوب ؛ تاوانی دارد !
ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ .
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ .
ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ
ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟ !
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ
ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ
ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ !
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮﻣﻮﺑﯿﻞ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ
ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ !
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ
80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ.