شناسه خبر : 39402
چهارشنبه 27 آبان 1394 , 18:03
اشتراک گذاری در :
عکس روز

پنجه در پنجه می جنگیم

م.ر.ک جانباز-  عرض ادب دارم . عزت و سربلندی ایران مدیون رشادتهای مثال زدنی شهدا و جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدسمان است . مبرهن است در هنگامه چکاچک سرنیزه های بعثیون فقط ولایت دوستان مام پرست بیرق دفاع را برافراشته نگه داشتند . آن هنگامه که نوامیس شهر سوسنگرد و بوستان و خرمشهر در زیر نگاه دشمن دد نظر بود ردایون فاطمی با الهام از سید وسالار شهیدان و علمدار جاوید نینوا با جان خویش سپر دفاعی از کیان ایران زمین شدند . در آن هنگامه دیدیم که چه بزدلانی به بهانه آموختن علم و درمان خویش ؛ به فرامین امام راحل و عزت کشور پشت کرده و فرار را بر قرار پرچم همیشه سه رنگمان ترجیح دادند . ما سر سپردگان در گاه ولایت صاحب ذوالفقاریم ؛ ما دل دادگان هاله نور امامان عصریم ؛ در جنم شیر مرد نگنجد پشت به کج اندیشان قادسی کنند ؛ منش ما پنجه در پنجه جنگیدن است تا پشت دد بر زمین کوبیم ؛ بدانند شیران خفته در بیشه های سرسبز ایران آزاد همواره ملازم به رکابان حریم ولایتند ؛ بی هیچ خم راستی و بی هیچ کم و کاستی ؛ ما فرزندان مکتب فاطمی سر در ره اولاد فاطمه خواهیم داد . اعضای بدن پیش کشی ناقابل است که هنوز هم شرمنده حریم ولایتم . عشق ما افسانه نیست ؛ عشق ما خاطره نیست ؛ عشق ما پی نوشت نامه نیست ؛ عشق ما عمل ماست ؛ عشق ما آقای ماست ؛ سر به راهت داده ایم و میدهم . سربلند و پر عزت و سالم باشید دلاوران وطن  پرست
کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
سلام بر اهالی معرفت و علم و آگاهی ...سلام بر احساس خوب شما ؛ وسلام بر ؟

روزی در مکتب خانه درس انشاءبود ؛ انشایی بسیار زیبا خواندم و همه کلاس برایم کف زدند .
استادم که ترکه ای از چوب آلبالو دستش بود مرا صدا زد و گفت بیا جلو ؛
گفت : کف دستت را باز کن : باز کردم ؛ واو سه ترکه محکم زد !!!
پرسیدم ؛ اجازه استاد ؛ انشایم بد بود؟ گفت نه ! گفتم من کار بدی کردم ؟ گفت نه ! گفتم پس چرا زدید ؟
گفت : زدم تا بدانی فکر خوب ؛ عمل خوب ؛ ونوشته خوب ؛ تاوانی دارد !


ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ .
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ .
ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ
ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟ !
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ
ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ
ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ !
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮﻣﻮﺑﯿﻞ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ
ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ !
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ
80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ.
خدایش رحمت گاندی را که عجب درسهایی به جامعه بشریت داده است ...
گاندی مرد بزرگیست و تمام دنیا به وجود چنین شخصیتی به خود میبالند بخصوص کشور هندوستان که هرچه دارد از وجود پاک گاندی است وخداوند به مردم هندوستان نعمتی ارزانی داشته است باید خداوند منان را شکر گذار باشند ؟
فاش نیوز تشکر
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi