شناسه خبر : 39662
شنبه 07 آذر 1394 , 10:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

علامه جعفری و نقد مدرنیسم غرب

اعلی تورانی -  مرحوم آیت‌الله علامه محمدتقی جعفری، از جمله برجسته‌ترین متفکران اسلامی در دوره‌ی اخیر بوده که در باب موضوعات متنوع علوم انسانی، با حوصله و دقت فراوان، اندیشیده و در چارچوب معارف و حقایق اسلامی، نکات ژرف‌نگرانه‌ای را از خود به جا نهاده است. علامه دارای خصوصیاتی است که وی را از دیگران کاملاً متمایز می‌سازد. او در درجه‌ی نخست، از مشغله‌ها و دغدغه‌های سنتی حوزه، پا فراتر نهاده و موجودیت معرفتی خود را در تماس مستقیم با مسئله‌های نوپدید علوم انسانی قرار داده است. ایشان با شهامت و توانایی علمی بالا، ذهن خود را درگیر گشودن گره‌های فروبسته و اندیشیدن در زمینه‌ی چالش‌های نظری نفس‌گیر کرد و بدون شک، از عهده‌ی این کار برآمد. در این یادداشت، از اندیشه‌های علامه جعفری در زمینه‌ی ناکامی تجربه‌ی تاریخی غرب در جامعه‌پردازی فرهنگی سخن می‌گوییم.

تکیه بر آرای ایشان، به دلایلی چند می‌تواند در جهت غنی سازی ادبیات دینی ‌ـ‌ انتقادی نسبت به ماهیت غرب کنونی تأثیر چشمگیری داشته باشد: اولاً ایشان فرهنگ و تمدن غرب را به خوبی شناخته و صرفاً رابطه‌ای قشری و سطحی با آن برقرار نکرده است. ثانیاً علامه به دلیل تعلق داشتن به فضایی متفاوت با فضای معرفتی غرب، توانسته کاملاً از بیرون و بی‌طرفانه به آن نظر افکند. ثالثاً ایشان در مقام نقادی متوقف نمانده، بلکه گزاره‌های ایجابی و اثباتی متعددی را نیز مطرح کرده است که در قالب گزینه‌ی رقیب و بی‌بدیل پروژه‌ی مدرنیته، خودنمایی می‌کند. استاد جعفری در کتاب ارزشمند «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو»، در فرآیند نقد مدرنیسم مغرب زمین، ابتدا در بحثی تحت عنوان «مبانی فرهنگی غرب معاصر»، به ده مقوله اشاره می‌کنند که عبارت‌اند از: اصالت زندگی دنیوی، آزادی مطلق، اصالت قدرت، اصالت لذت، اصالت منفعت، روش ماکیاولیستی در فرهنگ سیاسی، پراگماتیسم، محدود کردن شناخت‌های علمی به تجربه‌ی حسی، طرح مسئله‌های گسیخته به عنوان فلسفه و جهان‌بینی و هنرهای مبتذل. (جعفری، 1388، صص 180 تا 186) و سپس ایشان به نقد این مقولات و نحوه سوء استفاده ای که از این عناصر شده می پردازند که در اینجا به برخی از مهم ترین آنها اشاره می‌کنیم.

علامه در باب عنصر «آزادی» در غرب می‌گوید: پس از رهایی مغرب‌زمین از عوامل محدودکننده‌ی آزادی و دست یافتن به عظمت آزادی، این پدیده‌ی حیاتی که بهترین وسیله‌ی مسابقه در مسیر خیرات و کمالات بود، اولاً معنای بی‌بندوباری و بی‌قیدی یافت و ثانیاً به آن ارزش اصالی داده شد. این در حالی است که آزادی به معنی بی‌بندوباری، شخصیت انسان را متلاشی می‌کند و «از خود بیگانگی» او را رقم می‌زند. متفکران غربی، «آزادی» بدون تفسیر معقول را تا حد هدف اعلی حیات بالا بردند. این تعظیم بسیار افراطی درباره‌ی آزادی، ناشی از خطای آن‌ها در تفکیک میان هدف و وسیله بود. (جعفری، 1388، ص 216) علامه در مورد مبنای «اصالت قدرت» بر این باور است که اگرچه تعبیر «اصالت قدرت» در پاره‌ای از کتاب‌های اخلاقی و ادبی، مطرود انگاشته می‌شود، اما واقعیت آن است که همه‌ی ابعاد فرهنگ سیاسی و اجتماعی امروز مغرب‌زمین، مخصوصاً در عرصه‌ی عملی، لبریز از جلوه‌ها و نمودهای این اصل انسان‌سوز است؛ به گونه‌ای که حتی همکاری و نوع‌دوستی نیز به وسیله‌ای برای دستیابی به قدرت تبدیل شده و مستقلاً موضوعیت ندارند. در مورد مبنای «ماکیاولیسم» باید گفت، ماکیاولیسم به عنوان یک روش سیاسی و الگوی حکمرانی، همه‌ی اصول انسانی را در برابر هدف‌های زیاده‌خواهانه‌ی سیاست‌مداران، از اعتبار ساقط می‌کند.

علامه تصریح می‌کند که اگر کسی ادعا کند که حقیقت انسانیت، از زمانی رنگ باخته است که روش ماکیاولی در مدیریت انسان‌ها مطرح شده، ادعای صحیحی کرده است. در باب مبنای فرهنگی «عمل‌گرایی» شایان ذکر است، اگر عمل‌گرایی به این معنا بود که برای شناخت حقایق عالم هستی و قرار دادن این شناخت در مجرای تصمیم‌گیری و اقدام، نباید به مفاهیم تجریدی و ساختگی تکیه کرد، نامطلوب نیست. ولی اندیشمندان غربی که این ایده را مطرح کرده‌اند، معتقدند که ملاک صحت و بطلان قضایا، فقط عمل خارجی و عینی است. علامه بر آن است این نظر صحیح نیست، زیرا فعالیت‌های عقلی و روانی انسان، قطعاً باید به عنوان عمل پذیرفته شود؛ همچون امید، نیت خیر، دریافت زیبایی محسوس و معقول، عدالت، استقامت روحی، و... . به این ترتیب، فرهنگی که ملاک حقیقت را عمل عینی معرفی می‌کند، از اساسی‌ترین عنصر تکامل یعنی رشد و سعادت روحی انسان، غفلت می‌ورزد.

علامه جعفری در مبنای فرهنگی «طرح مسائل گسیخته به عنوان فلسفه و جهان‌بینی» می‌نویسد: هیچ‌ کس نمی‌تواند در این واقعیت تردید کند که از زمانی به نسبت طولانی تاکنون، نه تنها مغرب‌زمین یک مکتب فلسفی و جهان‌بینی نظام‌یافته به عرصه‌ی افکار بشری عرضه نکرده، بلکه حتی از بیان تعدادی مطالب عمیق و پُرمعنی، هرچند به صورت پراکنده ، سر باز زده است؛ به اعتقاد استاد، انسان بدون درک کلی اصول ارتباطات چهارگانه (انسان با خویشتن، انسان با خدا، انسان با جهان هستی و انسان با هم‌نوعان خود)، توانایی تفسیر و توجیه اختیاری زندگی را ندارد. بدین ترتیب از بیانات فوق علامه، کاستی‌ها و کج‌روی‌های زیرساختی تجربه‌ی تاریخی غرب در نظریه پردازی به خوبی روشن می‌شود. علامه جعفری بر این باور است که اصطلاح «هنرهای مبتذل» به معنای فرومایه و ضد اخلاقیات والای انسانی، نمی‌تواند با لفظ «هنر» جمع شود؛ زیرا «هنر» نوعی مفهوم کمالی است. او می‌افزاید آنچه امروز در غرب درباره‌ی هنر گفته می‌شود این است که هنر، شگفتی و هیجان ناظران را برمی‌انگیزاند و پدیده‌های مبتذل و غیرانسانی را نیز می‌توان در قالب هنر به مردمان ناآگاه و قشری عرضه کرد و استقبال و حیرت آنان را جلب نمود. در حالی که به اعتقاد علامه، هنر آن است که حقایقی را در مسیر حیات هدفدار بشری، تعلیم بدهد، نه اینکه صرفاً احساسات و هیجانات سطحی انسان را فعال کند.


علامه جعفری در یک قضاوت کلی تأکید می‌کند: «متأسفانه در دوران ما، منحنی فرهنگ به جای اعتلای عناصر فرهنگی مشترک و رشد و تعالی فرهنگ‌های اختصاصی جوامع، نزول و سقوطی را نشان می‌دهد که نقطه‌ی عطف آن، جوامع بزرگ صنعتی دنیاست. این قوس نزولی با کلمه‌ی «فرهنگ جدید» نام‌گذاری شده و معنی آن، استخدام همه‌ی تلاش‌های علمی و هنری برای ترویج اشباع همه‌ی غرایز حیوانی و دور کردن مردم از اخلاق والای انسانی است. نام صحیح این مفهوم، «ضدفرهنگ» یا «فرهنگ‌زدایی» از جوامع انسانی است. این پدیده در صدد است تا آخرین ضربه را به انسان و انسانیت وارد بیاورد.» (جعفری، 1388، ص 224) به گفته ایشان: «فرهنگ‌های اصیل و سازنده‌ی اندیشه و احساسات والا ی انسان‌ها، در جوامع صنعتی امروز، بسیار عقب‌تر از تکنولوژی حرکت می‌کنند.» علامه تصریح دارند که: «آنچه که ما در دوران معاصر، از اقلیم غرب به معنای عام آن می‌بینیم، این است که هدف زندگی انسان‌ها را لذت‌گرایی و منفعت‌گرایی معرفی می‌کند.

البته این به آن معنی نیست که همه‌ی تاریخ غرب، بر دو محور مزبور می‌چرخد؛ زیرا انکار وجود شخصیت‌های بزرگ و انکار کلی نیت‌های خالصانه و خیراندیشانه در آن سرزمین، ضد واقعیاتی است که اثبات شده است؛ ولی آنچه که امروزه بر جو فرهنگی آن محیط، حاکم است، همان دو هدف فوق است.» (جعفری، 1388، ص 178 و 179 و 224) علامه می‌گوید: «اگر کشورهای صنعتی و سلطه‌جو که قدرت مادی وحشتناکی را از هر راهی که خواسته و توانسته‌اند، به دست آورده‌اند از یک تمدن انسانی برخوردار بودند، برای برطرف ساختن آن پنجاه ‌و دو نکبت و عامل سقوط بشری گام برمی‌داشتند؛ در صورتی ‌که می‌بینیم نه تنها گامی در این راه برنداشته‌اند، بلکه خود عامل تشدید آن‌ها را فراهم‌تر می‌سازند. از تمدنی که گردانندگان آن از آگاهی و اختیار والای انسانی محروم باشند و خود مهره‌هایی غیرمسئول و ناآگاه و مجبور برای گرداندن یک ماشین غیرمسئول و ناآگاه و مجبور بوده باشند، چه انتظاری می‌توان داشت؟» (علامه جعفری، 1389، جلد شانزدهم، صص 275 و 276) ایشان تصریح می‌کنند که: «امروز کشورهای نیرومند به جای آنکه انواع نیروهای خود را در راه سعادت مادی و معنوی مردم جوامع خودشان و مردم دیگر جوامع انسانی که در آتش فقر و جهل شعله می‌کشند، به کار بیندازند، برای کشتار یکدیگر و دیگر انسان‌ها  قیام نموده‌اند. شگفت‌آورتر از جریان فوق این است که ماکیاولی‌منشان خودپرست، چنان در دفاع از نیکی‌ها و ارزش‌های عالی انسانی رجزخوانی می‌نمایند که انسان‌های ساده‌لوح را می‌فریبند و از این راه، صحنه را برای قربانی کردن همه‌ی واقعیات، به عنوان وسایل، در برابر اهدافی که جز برخورداری هر چه بیشتر از خودکامگی نمی‌باشد، آماده می‌سازند.» (علامه جعفری، 1389، جلد هجدهم، ص 112)به این ترتیب روشن می شود، نقدهای علامه  به پروژه‌ی مدرنیته، در عین اذعان به پاره‌ای مزیت‌های موردی و اندک، به نفی کلیت آن انجامیده است.
منبع
ـ با تلخیص به نقل از  مقاله «فیلسوف در مواجهه با غرب» مهدی جمشیدی؛

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi