شما بگین ازاین بهتر میشه؟

م . ر. ک. جانباز - سلام بر آرامش از دست رفته. این ماهم کرایه خونه ام عقب افتاد؛ اکبر آقا صاحب خونم دیروز منو تو راه دید گفت خسته نباشی جعفر آقا؛ امسالم که الحمدلله بیست سی درصد دولت میخواد به حقوقا اضافه کنه. دست و بالت حسابی وا میشه ها .... ها ها ها ..... خودم خوندم نوشته بود سی و پنج درصد اضافه میشه!»!!

خدا کنه اکبر آقا! خدا از دهنت بشنوه ... والله من که شنیدم دوازده درصده و اونی که شما شنیدی فقط واسه کارکنان وزارت کشور و حکومتیه نه ماها ..

- دیگه زیر آبی نرو جعفر آقا! اگه خودم نخونده بودم یه چیزی، شاید باور می کردم ولی این حرفا کرایه خونه عقب افتادت نمیشه؛ راستی امروز سی امه. کی خدمت برسم واسه اون سه برج عقب افتاده؟

 چشم اکبر آقا چشم...

دختر دانشجوم اومد کنارم و گفت بابا با این برج میشه چهار برج عقب افتادگی. خرج توراهیم و خرید یه مانتو واسه دانشگاه و قسط عقب افتاده دانشگاه !!!

راستی بغل کتونیم پاره شده. از بس دوختمش خسته شدم یه لطفی کن بابا. یه جا بهم بده خیالم راحت شه خوب بتونم ذهنمو متمرکز درس خوندن بکنم....

گفتم چشم بابا چشم بابا ...

داشتم ناخنای دستمو میخوردمو توی ذهنم ارقام و اعداد و بالانس می کردم که حاج خانمم گفت : جعفر ؛ جعفر ؛ شبی خواهرام با شوهراشون میخوان بیان شب نشینی پیش. ما زود شال و کلاه کن بریم یه سری خرید درست و حسابی کنیم واسه این ماه و امشب که شرمنده نشیم. احتمالا اونا گفتن شب نشینی ولی... خودت میدونی که واسه شام میان جعفر خان ...

ای بابا چی شد جعفر یهویی شد خان !!!!!

گفتم خانم جان! با یک و دویست دریافتی و یه زلزله ده ریشتری مخارج خونه کمرم شکسته دیگه جا واسه مهمون داری و مهمون پذیری نیست بخدا ......

خانمم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و چونشو ور کشید و پشت چشم واسم نازک کرد و گفت خلایق هرچه لایق ... آخه مرد خواهرام .......مغزم داشت سوت می کشید و گوشام داغ کرده بود و دستام می لرزدید که گفتم باشه !!! باشه .... چشم ... چشم ... هرچی تو گفتی .... بخدا هرچی تو گفتی ؛ منو اجدادم تسلیمیم .

 کارت عابر بانکو با ضربتی ازم گرفت و زیر لب گفت ؛ هوم ...فک کردی .... هوم .... با یه کوله بار خرید و کلی خرت وپرت و خنزل پنزل برگشتیم دم در خونه که دوتا پسرام توی راه پله به ما رسیدن.

 سلام کردن گفتن بابا ؛؛ بابا .... دبیرستان گفته واسه کمک به همیاری انجمن اولیا و مربیان نفری دویست تومن باید شنبه صبح ببریم، والا امتحان ازتون گرفته نمیشه .... جرأت نکردم جلو خانمم بگم غلط کردن الکی خوشا ...... بانگاهم جوری بهشون فهموندم که پول ندارم ؛ اونام نقدا" منو به مامانشون فروختن و گفتن مامان ...مامان ... بابا میگه ندارم ... وای مادرشون زیر لبی گفت ناراحت نباشین کارت دست منه .... اومدیم خونه نشستم و تکیه دادم به ناز بالشم و با خودم گفتم کجایی جعفر؟ اون یال و کوپالت کجاست؟ اون بدن سالم و روح سالمت کجاست؟ جرأت و همتت کجاست ؟ اصلا جعفر کجاست؟ هان جعفر کجاست؟

یهو زنگ درو زدن .... زینگ !!! زینگ !!!!! رفتم دم در ؛؛؛ درو باز کردم ماشااله براتی بود یکی از بچه های جبهه و بچه محل ؛ گفت جعفر امروز توی یه سایت خوندم رئیس بنیاد شهید و ایثارگران گفته یه کاری کردیم کارستون .... آرامش کامل و دبشو بی درد سر واسه جانبازا مهیا کردیم و اونا الان دارن عشق دنیا رو میکنن و آواز همه چی آرومه رو میخونن ...

مثل بمب ترکیدم ..... صدها هزار قطعه شدم ...... کلا" تا بیام به خودم بیام اکبر آقا صاحب خونه مون دم درخونه سلام کردو گفت : سلام جعفر آقا! دیدی بهت گفتم : واسه جانبازا کارایی کردن که گوش فلک کر میشه از شنیدنش .... دیدی ؟؟؟ دیدی گفتم خودم خوندم ... حالا این ماشااله جون ... حتی رئیستونم گفته آرامش براتون مهیا کرده . حالا هی نق بزنین ...هی بگین به ما رسیدگی نمیکنن ... بابا جون دیگه واستن چی کار کنن؟ ... ازاین بهتر میشه ؟ ..... نه واله ازاین بهتر نمیشه ..... شما بگین ازاین بهتر میشه ؟؟؟؟؟