شناسه خبر : 42130
یکشنبه 11 بهمن 1394 , 15:02
اشتراک گذاری در :
عکس روز

مخلص سردار تیپ قمربنی هاشم

رضاامیری فارسانی- سلام بر بچه های شهرضا. سمیرم. اصفهان. نجف آباد.
  من ارادت خاصی به همه بچه های شهرضادارم شهیدغلامرضا محمودی هم یکی ازآن دسته مردانی بودکه من علاقه خاصی به ایشان داشتم. داستان ماوبچه های شهرضاو تعدادی از بچه های نجف آباد و بعضی از بچه های اصفهان مثل مرتضی قربانی و شهید والامقام حسین خرازی برمی گردد به آن زمانی که تیپ قمر هنوز استقلال کامل نداشت و بچه های چهارمحال درتیپ نجف اشرف در گردان ها مشغول خدمت بودند.

  من شهید غلامرضا را در آن زمان که درنجف خدمت می کردیم می شناختم. البته شرایط سنی ماباهم همخوانی نداشت و رسته خدمتی مان هم جورنبود. ایشان یکی ازسرآمدان جنگ بودند. من تازه به سن پانزده شانزده سالگی رسیده بودم نمیدانم هشت تار یا نه تار ریش درمحاسنم درآمده بود. این اختلاف سنی نمی گذاشت زیادبابچه هائی که امروز آرزوی یک دقیقه بودن درکنارشان رادارم آن وقتها باشم. اما نهایتا" چون فرزندشهید بودم خیلی ازعزیزان ازقبیل شهیدمحمودی، شهیدخرازی، شهیدکاظمی و... به من لطف داشتند.

  آن روزهااینطورنبود. شهیدغلامرضا دوستی داشتندکه مسئولیت آموزش بچه هارابه عهده داشت. ایشان شهید براتپور بودند. خدا شاهد و گواه است این انسان درعین رزم آوریش درعین نیروی فوق العاده جسمیش و باتوجه به اینکه مسئله آموزش آن هم فشرده مستلزم یک اخلاق خاص خشن نظامی بود، دو بار در معیت ایشان افتخارداشتم یک بارسال 60ویک بار61.

 دریک موقعیتی بنام شهیدباغبانی بناشد ما15روزآموزش فشرده ببینیم. یک بعدازظهری که من خیلی خسته بودم وحالم هم خراب بود شهیدغلامرضایک دستی به سروصورتم کشید وبا یک لحنی بامن سخن گفت که دودقیقه حرف زدن ایشان بطورکلی حال وهوایم را عوض کرد. صبح آن روزهنوزآفتاب نزده بود. هواتاریک بود. شهیدبراتپور با دو تا دیگر ازمربیان بایک شلیک مشقی ریختن داخل چادرها و بشمار سه بایدپوتین هابسته بیرون صف کشیده باشیم.

 شهیدبراتپورباهمان تدبیرفرماندهی وقتی دیدمن خسته ام، فرمود امیری تو بمان. بعدفهمیدم که شهیدغلامرضابه ایشان گفته بود فلانی فرزندشهیداست. ازانسانیت ودلاوری های شهدامن زبانم قاصراست.

 یک روزدرهفته دفاع مقدس رئیس بنیادشهرمان آقای حیدری بااستاندار وتعدادی آمدن منزل ما. آقای استاندار فرمود ازشهدا بخصوص پدرت برایمان صحبت کن. من عرض کردم که ازشهداگفتن لازمه اولیه اش وضو و طهارت جسم وزبان است. بیست سال است که دیگر برای سرکشی خانه مانیامدند.

  امادروصف شهیدغلامرضاهمین بس که بایدبگویم چهره معصوم، تواضع بیش ازحدایشان بادلاوری هایش همخوانی نداشت. ایشان از معدود افرادی بودکه مانندشهید شاه مرادی تاقلب دشمن حتی سنگرهای کمین دشمن می رفتند. شهیدمحمودی ومحمودی ها اماناتی بودند درایام زندگی ماکه متاسفاته آنهارا دیر شناختیم. من دست پسردلاورایشان رامی بوسم.

 ازمدیریت محترم سایت هم ممنونم. التماس دعادارم ازهمه دوستان همنوعان التماسی خاص و ویژه. چراچون این نشستن عذابم داده و اینجا تنگنایی است که دلم راهرساعتی بهم می ریزد یاحق.

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
احسنت به تو یادگار روزهای سنگر قشنگ سردار شهید محمودی از روزی که به جبهه پیوست برای پشت جبهه دیگر فکر نکرد رزمنده ها عزیز یادشان درجزیره جنوبی که با رشادتهای خود به فرماندهی گردان برگزیده شد او بارها زخمی شد ولی به پشت جبهه نرفت اینک فرزند او با رشادت پا در سنگر سیاسی نمایندگی مجلس گذاشته همسنگران محمودی برای رنده کردن یاد شهدا ورا ه شهدا حمایت خود نشان دهیم......
درود بر شما یادگاران هشت سال دفاع مقدس.درود بر جناب امیری بزرگوار وجناب رضایی عزیز که هر دو از یادگاران وجانبازان سرافراز هشت سال جنگ تحمیلی هستید.
بنده حقیر بعنوان فرزند ارشد شهید محمودی دست یکایک همرزمان پدر شهیدم را می بوسم وبرای همه شما آرزوی موفقیت وعاقبت بخیری دارم انشاالله شهدا ما را مورد شفاعت خود قرار دهند.
التماس دعا
درود بر شما بزرگواران.حقیر دست بوس همه همرزمان پدر شهیدم هستم وسربلند وموفق پیروز باشید
انشاالله شفاعت شهدا شامل حالمان شود
التماس دعا
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi