شنبه 01 خرداد 1395 , 12:53
فرزند شهیدی که روی پایش بند نمی شود!
وقتی درخوزستان، بام ایران که دیگر ته دنیا است، تلویزیون یا تلفن ندارند، یک پیرزن به ما می گوید که شما فرزندان شهدا همه مملکت را خوردید، یعنی دشمن علیه این فرهنگ عظیم که رمز اقتدار کشور ماست، خیلی خوب کار کرده است.
از یک ماه پیش از خانم دکتر برای صحبت وقت گرفته بودیم و او نیز متواضعانه تاریخی را برای آمدن به دفتر سایت مشخص کرد. او همان بانویی است که مطلب "پدرخوانده جانبازم را همچون پدر شهیدم دوست دارم" را نوشت که با استقبال چشمگیری هم در سایت مواجه شد.
وقتی روز قرار فرا رسید و صدای در دفتر به صدا درآمد، با باز شدن در، کمی از دیدنش حیرتزده شدم! خانمی بسیار جوان و نسبت به تعاریفی که از او شنیده بودم، کم سن و سال، با چهرهای آرام و موقر پشت در ایستاده بود. با لبخندی بر لب وارد دفتر شد و نشست. جدیت و صلابت خاصی در وجودش بود که سن و سال نه چندان زیادش را تحت الشعاع قرار میداد و نشان میداد کارهای زیادی که انجام داده را باهمین عزم راسخ و روحیه قوی عملی و به انجام رسانده است.
بعد از کمی حال و احوالپرسی وقتی از او خواستیم از کارهایش بگوید اولین جملهای که این بانوی توانمند بر زبان آورد این بود که "من کاری نکردهام"!
خیلی خودمانی صحبتهای ما گل انداخت. در حین گوش دادن به صحبتهایش احساس نمیکردم که با بانویی 34 ساله صحبت میکنم. خانم دکتر معصومه پاشایی آنقدر پشتوانه علمی و فکری با خود دارد که فکر میکنی با زنی میانسال یا سالخورده روبرو هستی که دنیایی تجربه به همراه خود دارد و از عملکرد سالهای سال خود تعریف میکند، درحالیکه او جوانی است هم سن و سال جوانان امروزی اما با دستی پر و البته مغزی فعال و راهی پرانگیزه و حرکت!
حرفهای ما با سؤالی ساده بهطور رسمی آغاز شد...
شما چند سال دارید؟
دکتر پاشایی: من سوم خرداد سال 1361 به دنیا آمدهام. دقیقاً" در سال و روز آزادسازی خرمشهر بود، پدرم هم در خرمشهر بودند و زمان به دنیا آمدن من حضور نداشتند.
فاش نیوز: خانم دکتر! پدرتان کی شهید شد و شما به دنیا آمدید؟
- ایشان یک سال و نیم بعد از تولد من شهید شد.
فاش نیوز: پس یعنی زمان شهادت پدر، شما یک ساله بودید؟
- بله، ولی زمانی که به دنیا آمدم ایشان در خرمشهر بودند. تقریباً فکر میکنم که 10 روز بعد از آزادسازی خرمشهر برگشتند طبق گفتهی مادرم، در اسفند سال 62 در عملیات خیبر ایشان به شهادت رسیدند و من در آن زمان یک سال و نیمه بودم.
فاش نیوز: چند فرزند هستید؟
- ما 4 فرزند هستیم.
فاش نیوز: شما فرزند چندم هستید؟
- دو تا برادر بزرگتر دارم و بعد از من هم دقیقاً به فاصله یک سال خواهرم به دنیا آمد و خواهرم 4 الی 5 ماهه بودند که پدرم شهید شد. ولی معمولاً دوست ندارم از فرزند شهید بودنم زیاد صحبت کنم.
فاش نیوز: چرا مگر فرزند شهید بودن مشکلی دارد؟
- نه یک افتخار است که وسیلهی ورودم به دنیا یک قهرمان بوده اما دوست دارم خودم باشم و پدرم پشتوانهای افتخارآمیز برایم باشد. یک خاطره در این باره تعریف کنم، در زمان دانشجوییام جایی مسئول بودم. در یک جلسه توی سپاه به من گفتند: چون شما فرزند شهید هستید، شما را مسئول آنجا کردهایم! دیدم خودم معنایی ندارم و بلافاصله استعفایم را نوشتم! گفتم: ما را از روی استعدادهایمان بشناسید نه از روی برند فرزند شهید. فرزندان شاهد همه مثل یکدیگر نیستند. آنهایی که به جبهه رفتند، هوش متوسط جامعه را داشتند تا نوابغی مثل دکتر چمران. این توهین به ماست که اگر جایگاهی هم به ما میدهند میگویند: چون فرزند شهید هستید!!! یعنی خودتان مال نیستید و بهواسطهی پدرتان است!
پس ما هم مانند پدرانمان عین هم نیستیم که ما را صرفاً" به جهت اینکه فرزند شهید هستیم، برایمان جایگاه تعریف کنند یا اگر یکی از ما جایی بد عمل کرد به پای همه بنویسند و دیگران را قربانی عملکرد او کنند. این آفت جامعه ایثارگری است. باید برای ساخته شدن هرچه بهتر کشوری که برایش خون پدرانمان را دادهایم شایسته سالاری محور عملکرد مسئولین قرار بگیرد نه نام و نشان و پارتی بازی...
فاش نیوز: چرا ما در سایتها میخوانیم که فرزندان شهدا یا ایثارگران از اینکه هیچ جایگاهی یا سمتی و الویتی برایشان قائل نیستند، شکایت دارند؟
- از یک طرف مسئولین کشور پستهای مهم را یا موروثی کردهاند یا نوبتی و از طرف دیگر ما بین فرزندان شاهد، نخبههایی داریم که گمنام هستند ولی تعریف جایگاه متأسفانه از روی استعدادها نیست بلکه بر اساس پایتخت نشینی، شهرت پدرانشان و یا روابط است. به همین دلیل وقتی یک پستی به کسی میدهند و او درست عمل نمیکند، همه را محروم میکنند. خوب اینجا یک سؤال از جامعه دارم، وقتی یک مدیر غیر ایثارگر بد عمل میکند، او را به کجا وصل میکنید؟! اشتباه یک اتفاق فردی است و نباید به دیگران تعمیم داد!!! البته این را هم عرض کنم که نبود ضوابط و حاکمیت روابط نه تنها جامعه ایثارگری، بلکه تمام جامعه را آزرده خاطر کرده و زنگ خطری برای نظام است. خاطرم میآید در یک جلسهای نشسته بودم. بندهیک پزشک هستم ولی فعال فرهنگی و خادم فرهنگ ایثار و شهادت هم هستم. تا خواستند معرفی کنند، گفتد: پسر شهید فلانی و ... هیچکس ما را تحویل نگرفت و من همینطور نشسته بودم. دیدم من اینجا هیچ هستم، چون پسر یا دختر فلان شهید نیستم، بعد برگشتم گفتم: منم فرزند شهید حسین پاشایی هستم. ناراحت شده بودم که آقای فلانی شما چه کاری انجام دادهاید که من انجام ندادهام که شما الآن در چشم هستید و من هیچ! ما خیلی آفت در جامعه ایثارگری داریم که چون باید الویتمان همیشه فرهنگ ایثار و شهادت باشد، باید مراقب این آفتها باشیم و شایستههایمان را وارد میدان کنیم نه اینکه شعار همه یا هیچ سر بدهیم. قرار نیست تمام ایثارگران پست بگیرند و قرار هم نیست شایستههایمان به پای سایرین بسوزند و این مسئله ایست که چون بچهها بزرگ شدهاند، باید اولویت کار بنیاد باشد.
بندهیک جلسه خصوصی کوتاهی با آقای شهیدی داشتم. گفتند من شورای ترویج را برداشتم و اینجا آوردم، شما به من بگویید که از کجا شروع کنیم؟ یک نگاهی کردم و گفتم از من فرزند شهید شروع کنید. گفت یعنی چه؟ گفتم از ما یعنی بچههای شاهد شروع کنید. گفتم اگر شما فیلم بسازید یا کتاب چاپ کنید، موسیقی بسازید، هر کاری بکنید اگر من فرزند شهید در جایگاه خودم قرار نگیرم و بلد نباشم چگونه برخورد کنم، همه باد هوا است. این منم که بین مردم هستم و برای مردم ملموسم پس مبلغ اصلی این فرهنگ منم! رفتارم، کردارم، طرز برخوردم با مردم و...
بنیاد به دلیل نداشتن اتاق فکر درگذشته یک سری اشتباهات فاحشی کرده است. مثلاً بچهها را جمع میکردند باهم در کلاس ریاضی یا ... ولی همیشه باهم! شاید نیازی نباشد یک نفر در آن جمع، مثلاً" این کلاس ریاضی را بیاید و یکی نیاز به دو برابر این مقدار دارد. چیزی که هر خانوادهای برای فرزندانش این تشخیص را انجام میدهد. خلاصه بنیاد ما را یک دست میدید. کوچک بودیم و هندوانه زیر بغل ما میدادند. مثلاً من خودم وقتی کوچک بودم، فکر میکردم انیشتین هستم. با یکسان نگری و عدم تعریف در جایگاههای مخصوص به خودشان که گاه باید بالاتر باشد و گاه پایینتر، خوشبختی و نشاط خودت بودن را از خیلی از بچهها گرفتند.
ظلم به فرهنگ ایثار و شهادت هم از این طرف! این فرهنگ اولویتمان که نیست! یک مقدار هزینه میکنیم، آن هم فقط در بین خودمان. یعنی قصد خارج کردن این فرهنگ از بین جامعه ایثارگری و بردن به میان مردم را نداریم! من میدهم به ایشان و ایشان هم به من میدهد. مثلاً همایش انجام میدهیم بین خودمان، همه چیز را بین خودمان رد و بدل میکنیم. نمیخواهیم که بین مردم برویم! باید برویم بین مردم به خدا بهاندازه کافی دیر شده! این سیاست اشتباه بنیاد است.
این فرهنگ را برای من ترویج نکنید! من با این فرهنگ بزرگ شدهام! بروید بین جوانهایی که حتی به گوششان هم نخورده است و معنی جانباز و شهید را نمیدانند. مثلاً وقتی بنده این مطلب را نوشتم و در گروهها پخش شد، اتفاقاً یک فرزند جانبازی بود که من هر روز ایشان را آرام میکردم. پدرشان جانباز 70درصد و اعصاب و روان بودند، این مطلب را خوانده بود، زنگ زد و گفت: من الآن فهمیدم که چرا من را درک میکردید! چون هم فرزند جانباز هستید و هم فرزند شهید.
یعنی اینها به دنبال فهمیده شدن و درک هستند و باید جامعه این بچهها را درک کند. ولی متأسفانه به علت کمکاریهای بنیاد در ترویج این فرهنگ با علم روز، جامعه از ما و زندگیمان بیاطلاع است و گاهها این بیاطلاعی باعث ترد به علت عدم درک متقابل میشود.
ما جبهه جهادی شاهد را راه انداختیم تا در مسیر این فرهنگ گام عملی برداریم. در همین جلسهای که خدمت ریاست ارشد بنیاد بودم، موضوع جبهه جهادی را مطرح کردم که ایشان هیچ اهمیتی به این موضوع ندادند و خودشان شروع به طرح خواسته کردند. با وجود داشتن آن همه مشاور، از بنده خواستند که طرحی برای شورای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بنویسم. البته این هم بگویم که به شدت با آوردن این شورا به بنیاد مخالفم و مطمئنم یک تصمیم آنی و احساسی بوده و باعث محدود شدن عرصه کار فرهنگی در این حوضه خواهد شد!
دست آخر هیچ کاری برای ما نکردند و بعد گفتند که جبهه جهادی شاهد به چه دردی میخورد؟ شما برای محرومان کار میکنید. این همه ما فرزند شهید و شاهد داریم که مشکل دارند! گفتم ما این فرهنگ را بین مردم میبریم.
وقتی در خوزستان بام ایران که دیگر ته دنیا است، تلویزیون یا تلفن ندارند، یک پیرزن به ما میگوید که شما فرزندان شهدا همه مملکت را خوردید. یعنی دشمن علیه این فرهنگ عظیم که رمز اقتدار کشور ماست، خیلی خوب کار کرده است. ولی وقتی ما سقف خانهاش را که در حال ریختن است میسازیم، روز آخر میگوید: حلالم کنید، نمیدانستم شما اینطوری هستید! شماها راه پدرانتان را ادامه میدهید. پدرانتان با دادن جانشان خدمت کردند. شما هم اینطوری الآن به داد ما رسیدید. این میشود ترویج فرهنگ ایثار و شهادتی که مادام العمر در حافظهها میماند.
ترویج فرهنگ ایثار و شهادت دیگر با حرف ممکن نیست. باید با عمل جلو برویم. این امر را مدیران ارشد بنیاد درک نمیکنند. نخبههای فرهنگی را طرد میکنند و به فکر کار اقتصادی هستند. درحالیکه فرهنگ چیزی است که حضرت آقا میفرمایند به خاطر آن حاضرم جانم را بدهم! ولی اینجا برای فرهنگ کسی جان نمیدهد. فقط برای کار اقتصادی ارزش قائلند که متأسفانه اصلاً جزء اهداف اصلی بنیاد نبوده ولی شده، که خودم هم تقریباً" یک مدتی در سازمان اقتصاد کوثر مدیر شدم که بدترین روزهای عمرم بود.
فاش نیوز: چرا؟
دکتر پاشایی: بنیاد شهید رسالت خودش را فراموش کرده است. باید سازمان اقتصادی کوثر را بفروشند و آن را به جای دیگری بدهند تا بنیاد و یک سری فرصت طلبهایی که آنجا را تبدیل به حیات خلوت خود کردهاند، بفهمند که اصلاً" چنین جایی وجود ندارد، تمام فکر و ذکر مدیران شده سازمان اقتصادی کوثر! پس از گزارش تخلفی که دادم، به جای برخورد با خاطی که یک غیر ایثارگر بود، تصمیم به اخراج بنده از سیستم گرفتند. چون نمیتوانستند من را اخراج کنند، گفته بودند که ایشان کارشناس فروش شود. آن هم با مدرک دکترای پزشکی! یعنی خودش با پای خودش برود! به بنیاد شکایت کردم ولی دریغ از ذرهای دفاع از یک فرزند شهید! برعکس، پشت یک غیر ایثارگری ایستادند که از یک سیستم دیگر به سیستم بنیاد یا بهتر بگویم حیات خلوت آقایان مأمور شده است! آخرین شاهکارشان هم خروج یک نامه علیه فرزند شهید از سیستم بنیاد شهید به یک سازمان دیگر است که نمیدانم ریاست ارشد بنیاد چگونه میخواهد پاسخگوی چنین خرابکاریهایی در سیستمش باشد! یعنی بنیاد شهید خودش علیه ما اقدام میکند و ما دیگر نیازی به دشمن نداریم!
فاش نیوز: کارمندانش متشکل از چه کسانی است؟
دکتر پاشایی: بنیاد این همه فرزند شهید و فرزند جانباز بیکار دارد که پشت درهای اشتغال بنیاد صف کشیدهاند. ولی سازمان همچنان به نام ماست و به کام دیگران! اگر هم فرزندان شاهدی جذب میشوند، عمدتا" از ایثارگران جویای کار واقعی نیستند. تعدادی از مدیران بازنشسته، مأمور به خدمت از سایر دستگاهها و بعضا" مدیرانی که به دلیل نداشتن جایگاه در سازمان خود و همچنین جذابیت مالی، برای کار در سازمان کوثر از محل کار خود مرخصی گرفتهاند و مدیران ارشد سازمان را تشکیل دادهاند. هیئت مدیره شرکتی مثل اجداد کوثر که سود میلیاردی و پاداشهای آن چنانی دارد، اکثریت از همین تیم است و هیئت مدیره شرکتهای زیان ده بعضا" از فرزندان شهید. ضمن اینکه اغلب فرزندان شاهدِ شاغل در مجموعه، خود شاغل سایر دستگاهها بوده یا پست قابل توجهی ندارند و سازمان از ابتدا بدون اسناد و مدارک و به صرف دور کردن فرزندان شاهد، آنان را مأمور به تحصیل تمام وقت نمود. از فرزندان شاهد به شدت در این مجموعه سوء استفاده میشود و پلکان ترقی آقایان هستند.
شرکتهای ورشکستهای را که سود غیرعملیاتی میخورند و تراز مالی منفی دارند، بنا به دلایلی که در قوانین تجارت نمیگنجد، حفظ میکنند و کارهای عجیب دیگر که در هیچ بنگاه اقتصادی که به دنبال سود باشد انجام نمیشود.
فاش نیوز: پس فکر میکنم که خیلی جاها از فرزندان شاهد سوء استفاده میکنند.
- بله صد در صد! ولی متأسفانه این سوء استفاده در سیستم بنیاد بیشتر از سایر جاهاست. چون آقایان برای حفظ این حیاط خلوتِ زیادی خلوت، مجبورند از فرزندان شاهد مایه بگذارند. چرا که اینجا نباشد، برای اینها جایگاه دیگری در این کشور وجود ندارد.
فاش نیوز: برگردیم به جبهه جهادی شاهد که فرمودید مورد بیمهری بنیاد قرار گرفت، این یک NGO است؟ خودتان تشکیل دادهاید؟
- بله ما به همراه چند نفر از فرزندان شاهد خوزستان و شیراز اولین بار این NGO را راهاندازی کردیم. بعد چند تا فرزند جانباز آمدند و خواستند کنار ما باشند. برای همین اساس نامه را عوض کردیم تا در این مجموعه به روی تمام ایثارگران و دوست داران راه شهدا باز باشد که خوشبختانه مورد استقبال غیر ایثارگران نیز قرار گرفت، تا تجربه حضور در کنار ایثارگران را داشته باشند. جا دارد از شهید زنده جانباز عزیزمان سردار عبودزاده تشکر کنم. وقتی آمدند و گفتند: من هم میخواهم بیایم، باعث شدند ما انگیزه بگیریم. الآن در فراخوان جدید زدیم برای عموم آزاد است که افراد عادی که عاشق فرهنگ ایثار و شهادت بودند و به ما میگفتند: مگر چه میشود که ما را هم ببرید؟ ما نه فرزند شهید هستیم و نه چیز دیگر؛ ولی واقعاً عاشق شهدا هستیم هم امکان حضور داشته باشیم.
جبهه جهادی شاهد هدف اول و آخرش ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به دست خود ایثارگران است؛ اما نه با حرف که با عمل!
فاش نیوز: گفتهاند در انتخابات مجلس هم کاندید شدهاید، درست است؟
- من این دوره در تهران برای انتخابات مجلس ثبت نام کردم. دقیقاً روز آخر ثبت نام. روز جمعه بود که دو ساعت مانده بود به پایان ثبت نام. از سر کار آمدم که تلویزیون اعلام کرد که دو ساعت دیگر ثبت نام تمام است. بعد رفتم فرمانداریِ تهران ثبت نام کردم. 17 ام به زادگاهم شهرستان مرند و جلفا انتقالی گرفتم و 27 ام اعلام شد و 29 ام شروع تبلیغات بود. در عرض یک هفته نفر سوم بین 22 نفر شدم.
فاش نیوز: چند نفر میخواستند؟
- یک نفر. برای مرند و جلفا.همه از یک سال قبل کار کرده بودند ولی من وقت خیلی کم داشتم. روز آخر میگفتم که خدایا چه میشود بخوابم و بعد بلند شوم و ببینم که دو روز دیگر وقت دارم. خود شهر نتوانستم خوب تبلیغ کنم، تعداد روستاها خیلی زیاد بود تقریباً 80درصد روستاها را رفتم، خیلی سخت بود! البته به لطف خدا و محبت مردم شهرم به دودمان شهدا هرجایی که رفته بودم، آنجا خوب رأی آوردم.
فاش نیوز: علتش چه بوده است به دیدن رأی دادن یا صحبت کردید؟
- نه صحبت که میکردم، ولی خدا را شکر بنده خیلی اعتقاد به زنده بودن شهدا دارم. البته باید داشته باشیم که اگر نداشته باشیم یعنی به قرآن اعتقاد نداریم. قرآن به صراحت به زنده بودن آنان اشاره میکند. به نظرم بعد از ارادهی خدا نظر لطف شهدا بود که بندهی حقیر را در چشم مردم عزیز کردند. خیلی استرس این را داشتم که طبق پیشبینیها نفر آخر خواهم شد. ولی الحمدالله این چنین نشد. چون نیتم خدایی بود و برای ادامه راه شهدا و تکلیفی که داشتم وارد میدان شدم، آنها هم آبرویم را خریدند.
فاش نیوز: مرند نزدیک تبریز است؟
دکتر پاشایی: بله ، 65 کیلومتر با تبریز فاصله دارد. منطقه آزاد جلفا هم حوزه انتخابیه مشترک با مرند دارد.
فاش نیوز: شما دو فرزند دارید درست است؟
- بله. 1 دختر 15 ساله و یک پسر 9 ساله.
فاش نیوز: اصلاً به شما نمیآید که بچههای به این بزرگی داشته باشید.
- بنده به علت مشکلات زندگی که پدری در آن حضور نداشت، مجبور شدم خیلی زود در دوران دبیرستان ازدواج کنم.
فاش نیوز: شما را به برنامه زنده در تلویزیون هم دعوت کردهاند؟
- بله، برنامه خانواده رفتم. نشان درجه یک برنامه خانواده را گرفتم. برای کارهای درجه یک که از کل ایران انتخاب میکنند. به عنوان مهمان رفتم. برای همین مناطق محروم رفتنم.
فاش نیوز: به این برنامهها که میروید، فقط از کارهایتان صحبت میکنید یا اینکه فرزند شهید هستید را هم عنوان میکنید؟
- نمیگویم معمولاً. اما در این برنامه که رفتم گفتم. همه متحیر شده بودند. برنامه من یک روز بعد از روز شهید بود. وقتی سلام کردم، گفتم که من میخواهم به شهدای زنده هم سلام کنم و به خصوص به جانبازان مظلوم اعصاب و روان. آنها دردهایشان معلوم نیست و به دنبال آن فرزند شهید بودنم را هم اعلام کردم.
فاش نیوز: مدت زمان اردوهایتان چه مدت است؟ بچههایتان مشکلی ندارند؟
- 10 تا 15 روز است. بعضی مواقع میبرمشان. امسال عید هم بردمشان. آنها هم دوست دارند. من دوست دارم این کارها را یاد بگیرند. به مردم خدمت کنند.
فاش نیوز: مطلب " پدر جانبازم را مثل پدر شهیدم دوست دارم" کار شماست. مخاطبان زیادی هم داشت. پدر جانبازتان بالاخره با شما خوب بودند یا بد؟
- جانباز اعصاب و روان بودند دیگر و مشکلات خاص خودش! چون خودشان دختر نداشتند، مرا دوست داشتند. فقط مثل تمام جانبازان اعصاب و روان راه نشان دادنش را بلد نبودند.
فاش نیوز: خاطرهای از زمان تحصیل خود هم دارید؟
- یک بار من دیر رسیدم. استاد که مینشیند، اول آنهایی که دانشجوی فوق تخصصاند کنارش مینشینند. بعد رزیدنتها مینشینند (دانشجوهای تخصص). بعد کارورزها مینشینند (سال آخر پزشکی) و بعد هم در آخر به قول خودشان جوجهها مینشینند (دانشجوهای سطح پایینتر). من در آن زمان سطح پایین بودم. همان 2 سالی که 70، 80 درصد آن بالینی است. دیر آمدم، دیگر جا نبود که بنشینم. یکی از رزیدنتها نیامده بود و جایش خالی بود. دکتر به من گفت که بنشین جای آن رزیدنتی که نیامده! رزیدنتها خیلی ناراحت شدند که من آن جا بنشینم. ولی من نشستم.
مریض آمد. دکتر گفت که ایشان یک مریض هستند. یک راهنمایی خود بیمار کرده است، تشخیص چیست؟ دانشجوهای سطح پایین نباید حرف بزنند و تقریباً فقط شنونده هستند، دانشجویان فوق تخصص پاسخ دادند. رزیدنتها هم پاسخ دادند. رزیدنت بغلی من هم پاسخ داد و رسید به من. من هم یک دفعه جواب دادم! رزیدنت بغل دستیام دعوایم کرد که چرا حرف زدی و من دیگر صحبت نکردم.
پس از پایان بحث و پاسخدهیها، استاد گفت: متأسفانه یا خوشبختانه همه غلط جواب دادند و یک دانشجوی دونپایه درست جواب داد! بعد با لبخندی که به لب داشت به من گفت: شما روی این صندلی نشستی چون جا نبود، ولی رزیدنت که نیستی صحبت میکنی! امان از دست این صندلیها آدمها را میگیرد!
بعد مدیرها را مثال زد که میروند آن پشت و تغییر میکنند. تو هم تا نشستی خودت را رزیدنت دیدی؟!
همین رزیدنت از من امتحان گرفت. به همه 20 داد. کسانی که هیچچیزی هم بلد نبود 20 میداد. میگفت از لج تو! ولی به من 16 یا 17 داد. پزشکی خیلی سلسله مراتب دارد. واقعیت هم همین است اگر راه را پله پله بروی بهتر یاد میگیری.
باید در هر راهی خدمت کرد. راه شهدا خدمت است، خدمت به مردم. یکی از دلایلی که جبهه را پایهگذاری کردیم، همین بود. من همیشه خودم که میرفتم، میدیدم جای بچههای شهدا در اردوهای جهادی خالی است. جای ایثارگران و جانبازان هم خالی است. افراد عادی از بیرون میآیند و از این راه به شهدا میرسند. ما چرا نرویم؟ میدانید ما چقدر شهدای مدافع حرم داریم که از جهادگران بودند.
اکثریت بچههای شهید در این وادی نیستند. بنیاد هم در این وادیها گیر کرده است. رسالت خودش که ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است را رها کرده است یا کار اقتصادی در سازمان اقتصادی کوثر میکند یا با بچهها کل کل میکند.
من چند جانباز اعصاب و روان را با خودم به مناطق محروم برده بودم. هر کاری میگفتم بلد بودند. خیلی داغون بودند! یک جانبازی در روزهای آخر گفت: خانم دکتر بهترین روزهای عمر من بود. بعد از جنگ، آرامترین لحظات عمرم را در اینجا تجربه کردم. چون به کارهایش بها داده میشد. یکی لولهکش بود، همه چیزش را هم با خودش آورده بود. یک جعبهابزار با خودش آورده بود و این کارها را انجام میداد. خیلی خوب است اگر ما میخواهیم آرامش به آنها بدهیم، راهش اینجاست نه در آسایشگاه و حبس در خانه.
فاش نیوز : نهادهای شهرها به جبهه شما کمک نمیکنند؟
- چرا کمک میکردند ولی خیلی کم! اما در عین حال خیلی بیشتر از بنیاد.
فاش نیوز: کلام آخر
- به فکر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت باشیم و این فرهنگ را بین مردم و جوانانی ببریم که تشنه هویتاند.
هویت ما با مکتب حسین(ع) و شهادت معنا پیدا میکند.
گزارش از شهید گمنام
هرچه بگندد نمکش میزنند وااااااااای به روزی که بگنددنمک!!!!
سازمان اقتصادی کوثر و سهام ایثارگران و... همه یه اسم ایثارگران و فرزندانشان است اما در عمل به کام از ما بهترون!!!!
فقط خدای متعال رسواشون کنه چون اینها دیوار امنیتی بالایی دارند: بنیاد شهید و این حرفها!!!!! استغفروالله!!!
بنده نیز با فرمایشات خانم دکتر در خصوص سازمان اقتصادی کوثر موافقم. سازمان مکانی برای سودجویی برخی افراد شده است که بتوانند حقوق ها و پاداشهای چند ده میلیونی داشته و هیچ سوددهی ندارند. عملا غیر از اجداد زربال تمامی شرکت های سازمان زیان ده بوده و مصرف کننده می باشند. امیدوارم که زودتر فکری به حال این بی سامانی شده و جلوی هدرروی بیت المال گرفته شود.
امان از دست باز نشسته ها در سازمان اقتصادی کوثر امان از دست ظلمی که به فرزندان شهدا میشود ، گزارشهای کاملا غیر واقعی به مدیر سازمان میدهند و کلا مدیر سازمان از بچه های شهدا منزجر شده و اونا رو تحویل نمیگیره مدیریتهای کلان شرکتها و معاونتها از فرزندان شهدا نیستند و جالبه که برای بچه های شهدا هم رجز خونی میشه
واقعا سازمان اقتصادی کوثرحیاط خلوت یک عده بازنشسته و ماموران ناکارآمدی شده که ازمقربین ریاست محترم سازمانمیباشند این افراد در سرکوب کردن فرزندان شهدا در ان مجموعه ازهیچ کوشش و تلاشی دریغ نمیکنندو علیرغم ناکارآمدیشان حقوق ها و پاداش های کلانی هم نصیبشان میگردد.ریاست محترم بنیادشهد پس کی میخواهید اقدام کنید؟
ما کاملا شاهد ظلمی که به خانم دکتر شد بودیم ایشان باید میرفتند چون چیزهایی دیدند که نباید میدیدند و چیزهایی فهمیدند که نباید میفهمیدن!!! ولی جالبش بنیاد بود که طبق معمول سکوت کرد!
سازمان هرروزداره کوچیک و کوچیکتر میشهو کسی نیست به دادش برسه!!
تورو خدا یکی این مسئولین رو بیدار کنه
بنظرم حتی نمیزارن اطلاعات درست به گوش حضرت آقا برسه...
خدارو شکر بالاخره یکی جرات کرد در مورد سازمان اقتصادی کوثر اظهار نظر کنه!!! امیدوارم باعث بشه بقیه بچه ها هم شهامت اظهار نظر پیدا کنن!!! بعنوان یه مرد میگم خیلی مردی خانم دکتر...
افرادی مثل خانم دکتر به عنوان ارزشمندترین سرمایه های کشور روزبه روز در تنگا قرار خواهند گرفت و بخاطر داشتن تعهد کاری و نرفتن زیر بار زر و زور و تزویر همیشه مظلوم هستند.و عده ای غیر ایثارگر با حضور در سازمان اقتصادی کوثر یا مجموعه های ایثارگری روزبه روز ارزش های ایثارگری را تضعیف میکنند.
احسنت بر شجاعت خانم دکتر پاشایی و احسنت بر روحیه جهادی این شیر زن.
سازمان اقتصادی کوثر پاتوقی برای سودجویان شده است و سالها گذشته که طرح تفحص در مورد اختلاس های و ضد وبندهای این سازمان،در مجلس مطرح شد عده ای که الان بر کرسی های شرکت های تابعه سازمان اقتصادی کوثر نشسته اند با لابی حق مسلم خانواده شهدا و ایثارگران را تضعیف کردند و ما باز هم شاهد سکوت خیلی هااااا بودیم!!!!
فرزندان شهید به عنوان یک ابزار برای اهداف نامعلوم در این سازمان استفاده میشوند و ما باز هم شاهد سکوت خیلی هااااااااابودیم!!!!
نوابغی همچون خانم دکتر که خود را وقف مردم کرده مورد ظلم قرار میگیرد و ما باز هم شاهد سکوت خیلی هاااااااا بودیم!!!!!
سوال اینجاست: تا کی باید شاهد سکوت باشیم ....
دقیقا درست است سازمان اقتصادی کوثر شده ملک رییس سازمان و مقربین ایشون من جمله آقای... که هیچ نسبتی با شهید و شاهد ندارد ولی تا دلتون بخواد با بچه شهیدها مخالف هستش و سنگ اندازی میکنه.من نمیدونم مسوولین بنیاد شهید با این همه ادعا چرا هیچ کاری نمیکنند؟ پس کی قراره این مسوولین محترم جلو ظلم به جامعه ایثارگر شاغل در سازمان اقتصادی کوثر را بگیره.آقایون محترم براتون متاسفم.مقصر آقای اسکندری نیست مقصر مسوولین بنیاد هستند که هیچ قدامی نمیکنند.
ثانیا سهمیه های دانشگاهی و استخدامی فرزندان شهدا ر هم بردارند. چون این چیزا ربطی به فرزند شهید بودن ندارد. اگر کسی توانایی علمی دارد پزشکی قبول شود.
البته فرزند شهید یا فرزند کارگری که در حال کارگری و آبادی کشور از دنیا رفته باید حقوقی داشته باشند و دولت به آنها کمک های مالی بدهد . اما سهمیه های علمی کاملا بی معنیست.
با سلام و احترام و عرض تبریک آغاز سال جدید و قرن جدید، بنده استاد تمام دانشگاه هستم و به وجود انسانهایی مانند شما خانم دکتر عزیز و همسر محترمتان تبریک عرض میکنم که درد واقعی جامعه را به خوبی لمس کرده اید و دنبال مداوای آن هستید. خداوند در این راه ستودنی که از اهداف اصلی، امام امت، مقام معظم رهبری، سربازانشان مانند شهید بزرگوار و مخلص حاج قاسم سلیمانی و تمام شهدای عزیز و شهدای زنده (جانبازان سرافراز ) است، موفق و ثابت قدم بدارد. انقلاب فرهنگی که امام راحل به حق دنبالش بود، در استطاعت اعضای منتخب ستاد انفلاب فرهنگی نبود و دشمن هم دقیقا در استحاله این انقلاب ارزشمند که حاصل خون صدهزاران شهید و جانباز است، برنامه ریزی کرده است. استکبار جهانی با استفاده از غول رسانه ای که در اختیار دارد، هر روز ذهن و فکر مردم و جوانان ما را به سمت بی هویتی و اسلام گریزی سوق می دهد. یکی از روشهای جهاد تبیین به فرموده رهبر معظم انقلاب، در واقع همان جهاد عملی است که خانم دکتر پاشایی و همکاران ایثارگر ایشان سالهاست آغاز کرده اند. ضمن آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون الهی، آمادگی خود را برای خدمتگزاری در این نهضت فرهنگی اعلام می دارم. خداوند به حق صاحب العصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، خانم دکتر و تمام انسانهای دردمند جهاد علمی، فرهنگی، اقتصادی و امنیت ملی، ... را سعادت هر دو جهان عنایت فرماید. آمین یا رب العالمین
لازم است به خانم دکترتبریک عرض کنم ولازم تروضــــــــروریست این مطلب رابسمع همه برسانمــڪه یکی ازمعضلات ماهمین است که همیشه نیمه پرلیوان رامی بینیم همیشه اینطوربوده که،رسانه هادرجامعه هدف سراغ خواص رفته اندهمیشه جاهایی راانتخاب میکنتدکه افرادخاص آنجاهستندمثلامیروندبایک فرزندشهیدی که بعدازشهادت پدرش یک جانبازآمده پدرخوانده اش شده خوب اینکه زیادتوضیح وتشریح نمیخواهدوقتی شماسرپرست داشته ایدآنهم سرپرستی که باقوانین آشنابوده ومیدانسته که تاوقت است وتعاریفی دربعدخدمات توسط امام راحل د ربنیادهست بایدنهایت استفاده راکردوراهنمای خوبی هم بوده وامروزشماخانم دکترهستیددرحالیکه همنوع شمادخترشهیدی درمنطقه محروم باپختن نان امرارمعاش میکندپسرشهیدی بخاطراینکه طی سالهاییکه عین یک شاخه تازه وتردرخت بودومیشدبهرسمتی ایشان راسوق دادیکی نیامدوبگویدراه اینست چاه اینست امروزدربدترین شرایط زندگی میکندحال اگرمدیران محترم سایت هادنبال حقایقی هستندکه شایدآقاازآنهابی اطلاع باشدازحقیرپرس وجوکنندتاحقایقی رابازکنم که هرمسئولی که واقعادلسوزنظام باشدحداقل یکماه افسرده شود،