شناسه خبر : 45893
دوشنبه 17 خرداد 1395 , 12:06
اشتراک گذاری در :
عکس روز

جانباز عباس معروفی و نحوه مجروح شدنش در خاطرات همرزمان

سه شنبه عاشقی دیگری برای رزمندگان گردان جعفر طیار علیه السلام از راه رسید و من هم اجازه داشتم همراه آنها برای دیدار با یکی از رزمندگان سرافراز گردان حضور داشته باشم ...

فاش نیوز - سه شنبه عاشقی دیگری برای رزمندگان گردان جعفر طیار علیه السلام از راه رسید و من هم اجازه داشتم همراه آنها برای دیدار با یکی از رزمندگان سرافراز گردان حضور داشته باشم. گرچه هر سه شنبه دعا می کنم شرایطم طوری باشد که بتوانم در این محفل ها شرکت کنم. اما اهمیت این دیدار برایم بقدری بود که نمی دانم با چه جملاتی آن را توصیف کنم. فقط بدانید ما به دیدار کسی رفتیم که «عباس» دلاور محله ما است.

سال هاست او را می شناسم. اگر اشتباه نکنم از اواخر دوره راهنمایی او را هر روز از دور می بینم. دیدنش برای افراد رهگذر که نمی دانند او چه روح بزرگی دارد هم مایه بهت و حیرت می شود. زیرا او تجسم عینی استقلال و استقامت است. در این سال ها دیدنش روح خودباوری و اعتماد به نفس را به من القاء کرد. خیلی دلم می خواست زودتر از این جانباز حاج «عباسِ معروفی» را به شما معرفی کنم. اما حاج عباسِ معروفی محله ما بر خلاف اسمش مثل همه عباس های دلاوراین سرزمین، گمنامی را بیشتر دوست دارد. با این حال وقتی فاش نیوزی باشی، بیشتر درک می کنی چرا رهبر هم نگران گمنامی سربازان فداکار این مملکت است. زیرا تا زمانی که عباس های این مملکت به صورت گمنام در گوشه و کنار محله های ما زندگی می کنند، شک نکنید فرهنگ ایثار و شهادت بیشتر در معرض تحریف و مخدوش شدن قرار می گیرد.

هرچند من قبل از اینکه فاش نیوزی هم بشوم طرحی را دنبال می کردم که دلاور مردان محله خود را هر سال یکجا جمع کنم و نگذارم بیش از این نام و یادشان مهجور بماند. همین عامل هم باعث شد ناگهان خود را مقابل حسینیه شهدایی سایت فاش نیوز بیبینم. همت مدیریت این سایت چنان مدبرانه حرکت نمود که همه تلاش ها بر این مدار حرکت کرد تا در یک همت و همکاری شهدایی با خود رزمندگان دلاور استانم، چهره باشکوه و مظلوم حماسه شان را به دیگران معرفی کنم. با همه تلاشم، دو سال پیش حاج آقا معروفی از قبول درخواستم امتناع کرد و با بزرگواری عباس گونه اش پیام فرستاد در خانه اش به روی من باز است اما ترجیح می دهد همچنان گمنام باشد. آن لحظه در دلم آرزو کردم اگر رسالت «فاش نیوز» بر حق و مورد تایید شهداست، خدا این دیدار را برای من که در زیر سایه پر هیبت و پرشکوه فاش نیوز خدمت می کنم در بهترین زمان فراهم کند. شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا، بر منتهای همت خود کامروا شدم. بالاخره آن روز خوب برای من در معییت تنی چند از سربازان گمنام گردان جعفر طیار علیه السلام فرا رسید. خداییش لحظه باشکوهی بود که از شرح آن عاجزم!

ساعت دیدارهای عاشقی بچه های گردان جعفر طیار نه و ربع هر سه شنبه شب است. من با سه تن از بستگانم در وقت مقرر به خانه جانباز نخاعی –گردنی محله مان حاج عباس معروفی رفتیم. خود این آشنایی هم لطف خاص خود را داشت. بعد از دقایقی همه همرزمان حاج عباس جانباز هم رسیدند. برادر هفت لنگی با ظرافت و توانایی بی نظیرش مجلس را اداره کرد و همرزمانش را به خاطره گویی تشویق و ترغیب نمود. او در ابتدای برنامه به یکی از بزرگواران گردان گفت: «دعای شعبانیه را بخوان.» و او با صدایی حزین خواند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد. واسمه دعائی اذا دعوتک، واسمع ندایی اذا نادیتک...». این دیدار باشکوه چنان مرا تحت تاثیر خود قرار داد که شک ندارم من عیدی ناب خود را در اعیاد شعبانیه گرفته ام.

بعد از دعا، شب خاطره گویی بچه های گردان جعفر طیار شروع شد. برادر رزمنده ای از جمع حاضر چنین نقل خاطره کرد: «آشنایی من با برادر حاج عباس به سال 62 برمی گردد. ایشون در گروهان ایمان بود. قبل ازآموزش برای عملیات خیبر، ما ماموریتی در جزیره مجنون شمالی داشتیم. شرایط خیلی سخت بود. حاج عباس از بچه های شجاع و نترس گروهان بود. هر کاری به ایشون محول می شد به نحو احسن انجام می داد. عملیات گروهان ایمان حالت ایذایی داشت و ما بعد یک ماه منطقه را به بچه های لرستان تحویل دادیم. گروهان ایمان به حالت کمین درمنطقه حضور داشتند. آتش سنگینی بر سر بچه ها فرود می آمد. به خاطر شرایط سخت منطقه، کمین ها هر بیست و چهار ساعت یکبار عوض می شد. اما وقتی می رفتیم جلو به بچه ها سر بزنیم، می دیدیم حاج عباس و بقیه بچه ها خودشون مایل بودند کمین ها چهل و هشت ساعته بشه.

به هر حال بعد یک ماه به پادگان برگشتیم. از آنجایی که عملیات خیبر در پیش بود در پادگان آموزش های آبی – خاکی سختی را به ما می دادند. تمام وقت ما در حال آموزش شنا می گذشت. فرمانده ما شهید جعفرزادگان و معاون ایشان برادر نصاری بود. در یکی از روزها که مشغول انجام آن آموزش های سخت بودیم، حاج عباس به مقام رفیع جانبازی نائل شدند. ما حتی در حین این ماموریت و آموزش ها یک شهید هم دادیم که اسمش شهید عباس سعیداوی بود.»

همه خاطرات راوی ها اشاره به زمانی داشت که در آن روزها حاج عباس به مقام جانبازی نائل شد. در انتهای برنامه، مجری از حاج عباس جانباز دعوت کرد صفایی به محفل شهدایی ما بدهد. حاج عباس جانباز با بیاناتی پرشور زیباترین خاطره اش را چنین شرح داد: «ما در منطقه پدافندی شرهانی  بودیم. برادر لطیف منطقه را برای ما توجیه کرد و ما را برای عملیات خیبر آماده نمود. در همین زمان گردان ما ماموریت پیدا کرد در منطقه طلاییه یک سری حرکت ها انجام بدهد برای اینکه دشمن را فریب بدیم و فکر کنه عملیات از این منطقه شروع می‌شه.

زمانی که به خط رسیدیم ساعت 5 بعد از ظهر بود. فرماندهان بچه ها را نظم دادند. من هم بیسیم چی بودم. در همین حین سید حبیب از خاکریز بالا رفت و بدنبالش من و چند نفر دیگر هم رفتیم. یکهو دو هلی کوپتر عراقی جلوی ما نمایان شدن. از زیر یکی از هلی کوپترها دودی بیرون زد و تعدادی موشک به خاکریز ما شلیک شد. اگر آن شب موشک ها پشت خاکریز دومی به زمین اصابت نمی کرد همه بچه ها قتل عام می شدند. عراقی ها آن قدر خاکریز ما را زیر آتش خود گرفته بودن که از یک خاکریز 4 متری دیگر چیزی نماند. شرایط خیلی سخت بود. خدا رحمت کند برادر شاکر فرجی را که یک قرآن کوچکی داشت و همیشه در هر فرصتی که بدست می آورد شروع به تلاوت قرآن می نمود. او در آن شرایط هم قرآن خواندنش ترک نشد و در زیر نور یک چراغ قوه آیاتی از قرآن را خواند. من وقتی او را  در آن لحظات دیدم، پیش خودم گفتم: ببین حالا برادر شاکر فرجی وقت گیر آورده؟ اما دو ساعت طول نکشید که یک خمپاره ای نزدیک برادر شاکر فرجی اصابت کرد و این بزرگوار از سینه به بالا کاملا متلاشی شد. حوالی ساعت سه و چهار صبح گروهان ما به خاطر زخمی ها و شهدایی که داد به عقب برگشت و از سنگر ما که چهارده نفر رزمنده را در خود جای داده بود فقط من و آقا ناجی برگشتیم.»

با ختم کلام جانباز معروفی، بچه های گردان جعفر طیار علیه السلام یک عکس یادگاری با هم گرفتند و یک شب سه شنبه شهدایی دیگر را با ختم صلوات به پایان رساندند. حالا من می دانستم حاج عباسِ جانباز، این شهید زنده محله ما، چه پرونده نورانی به نام خودش ثبت کرده است. دلم می خواست من هم چند سوالی از او بپرسم. اما باید صبور باشم و به هدایت الهی امیدوار. آن شب در حالی ازمحضر جانباز حاج عباس خداحافظی کردم که به چشم دل دیدم پیام شهید شاکر فرجی در کلام حاج عباس جانباز تبلور پیدا کرده بود تا به من بیاموزد در شرایط سخت و ناامیدکننده همچنان فقط منظر نظرم فثم وجه الله باشد و مصداق آیه توکلت علی الله حرکت کنم تا....

شادی روح شهدای گردان جعفر طیار علیه السلام و سلامتی رزمندگانش علی الخصوص آنها که در جبهه مبارزه با تکفریهای ملحد در سوریه و عراق مبارزه می کنند، صلوات!

گزارش و عکس از جعفری

اینستاگرام
ای جونم فدای جانبازان نخاعی گردنی بشه .... بگو ایشالله
جانبازا همشون گل خوشبوی باغ بهشتند . یکی از یکی مهربونترند . اصلا جانبازا همشون مهربونند حتی تو !!!!
بخند جانباز ، خنده گل زیباست


اگه جناب جعفری این جانباز بزرگوار را در خیابان می بیند معنیش اینه که او احتمالا مشغول به کاری است . خیلی خوب می شد که یک شرح حال کاملی از زندگی چنین جانبازی تهیه شود . اتکا به خود این جانباز مرا مبهوت کرده .به نظر من دیدن این جانباز روح شجاعت ، از خودگذشتگی و ایثار و نجابت و از جان گذشتگی و توکل و ایمان کامل را هم به انسانهای دیگر القا می کند که باید در متن زندگی جانبازان به آن توجه بشود .
از جانباز گرامی جناب آقای معروفی بخاطر همه تلاش هایشان بی نهایت سپاس گذارم
خدا قوت . سلامت و شادمان باشید
صبر و دلاوریهای بزرگمردانی همچون عموی عزیز ما ، مایه افتخار سرزمین ماست.
شهادتت مبارک عباس قهرمان
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi