شنبه 08 خرداد 1395 , 15:33
مروری بر پنج کتاب درباره خرمشهر در گفتوگو با رضا خدری؛
وقایع خرمشهر از دید شاهدعینی
شاید در میان نویسندگانی که در خصوص خرمشهر اثری منتشر کردهاند، هیچ کس به اندازه رضا خدری پرکار نبوده است. خدری که خود اهل آبادان است و در بدو تهاجم رسمی عراق به کشورمان در خرمشهر حضور داشت...
شاید در میان نویسندگانی که در خصوص خرمشهر اثری منتشر کردهاند، هیچ کس به اندازه رضا خدری پرکار نبوده است. خدری که خود اهل آبادان است و در بدو تهاجم رسمی عراق به کشورمان در خرمشهر حضور داشت، به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان وقایع لحظه به لحظه شهر را مخابره میکرد و به عینه شاهد تبدیل خرمشهر به خونینشهر بود. در گفت و گویی که با او انجام دادهایم، کتابهای «زارقاسم»، «خرمشهر از اسارت تا آزادی»، «از خونین شهر تا خرمشهر»، «خرمشهر نمیمیرد» و «خرمشهر قلب ایران» را مرور کردیم؛ پنج اثر خدری در خصوص خرمشهر و وقایع رخ داده در آن.
شما پنج اثر در خصوص خرمشهر منتشر کردهاید، چرا اینقدر به موضوع این شهر در دفاع مقدس توجه داشتید؟
من زاده همسایه دیوار به دیوار خرمشهر یعنی آبادانم و از سال 47 همزمان با تحصیل در دانشکده علوم ارتباطات تهران، فعالیتهای خبرنگاریام را شروع کرده بودم. سال 51 که به سربازی رفتم، حوزه خدمتیام به خرمشهر افتاد و چون کیهان اعلام کرده بود خبرنگارانی که سربازی میروند، از همان حوزه خدمتیشان همکاریشان را ادامه بدهند، من هم از همان زمان خبرنگار سیار کیهان در خوزستان شدم و بعد از اتمام سربازی همچنان در همین کسوت بودم تا اینکه جنگ شروع شد و جزو اولین نفرات در خرمشهر حضور یافتم. به عینه شاهد وقایع این شهر بودم و بعد از سقوطش همراه سایر رزمندگان به آبادان رفتیم و تا زمان آزادسازیخرمشهر همچنان در جریان جبهه و جنگ و موضوع خرمشهر بودم. بنابراین من به موضوعی تاریخی در کتابهایم میپردازم که در قسمت اعظمش به عنوان یک شاهد عینی حضور داشتم.
اولین کتابتان در خصوص خرمشهر چه بود و چه زمانی منتشر شد؟
اولین کتابم بهمن ماه 1362 و با عنوان «زارقاسم» منتشر شد. این کتاب در قالب روایتهای یک پیرزن برای بچههای مهاجر خرمشهری، وقایع و اتفاقات خونینشهر را پیش روی خواننده قرار میدهد. بچههای سه، چهار ساله مهاجر خرمشهری که همزمان با جنگ به دنیا آمده و تا سال 62 یعنی زمان نگارش کتاب کودکان خردسالی بودند، برایشان این سؤال پیش میآید که اگر اهل خرمشهر هستند پس چرا در آن شهر زندگی نمیکنند. این سؤال را از «ننه جان» میپرسند و او هم ماجرای خرمشهر را از بلمرانی به نام زارقاسم شروع میکند که بچههای محصل را در قبال مبلغ ناچیزی از این سوی خرمشهر به سمت دیگر شهر که آن سوی کارون بود، منتقل میکرد تا به مدرسه بروند. آن بچهها با شروع جنگ درگیر وقایع آن میشوند و سپس کودکان نسل بعد که همان بچههای گرد آمده دور ننه جان هستند به همراه خانوادههایشان مجبور به ترک شهر میشوند. این داستان ریشه در واقعیت دارد و زارقاسم بلمران هم واقعاً وجود داشت. کتاب «زارقاسم» در واقع دغدغههای نسل جدید خرمشهریها را نشان میداد که از شهر خود رانده شده و تا زمان نگارش کتاب در سال 62 همچنان در غربت و مهاجرت بودند. چراکه خرمشهر تا آخر جنگ همچنان منطقه جنگی به شمار میرفت و قابل سکونت نبود.
«خرمشهر از اسارت تا آزادی» یکی از کتابهای شما در خصوص خرمشهر است که مورد استقبال هم قرار گرفت، در مورد این کتاب بگویید.
این کتاب تابستان سال 63 در 10 هزار نسخه منتشر شد. ناشرش دفتر نشر فرهنگ اسلامی بود و پنج بار هم تجدید چاپ شد. در این کتاب من رویدادها و مشاهدات خودم از خونینشهر را به رشته تحریر درآوردم. یکی از نقاط قوت «خرمشهر از اسارت تا آزادی» روزشمار دوره 34 روزه مقاومت در خرمشهر است. این روزشمار وقایع بسیاری را که در دوره مقاومت شهر رقم خورد به خوبی نشان میدهد. بعد از آن رویدادها را تا عقبنشینی به آبادان و محاصره این شهر و همچنین حوادثی چون هجوم دشمن به سوسنگرد و هویزه و حمیدیه و. . . ادامه دادم تا اینکه به الی بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر میرسد. در واقع این کتاب وقایعنگاری جنگ با محوریت خرمشهر از اولین روز تا آزادسازی آن است.
«از خونینشهر تا خرمشهر» هم از دیگر کتابهای شناخته شده شماست، گویا در آن بیشتر از مصاحبههای شفاهی استفاده کردهاید؟
بله، در این کتاب با 80 نفر از رزمندگان خرمشهر و خانوادههایخرمشهری و مهاجران صحبت کردم که هیچ کدام از آنها از مصاحبه دیگری خبر نداشت و در زمان انتشارش، اتفاقات جالبی در این خصوص افتاد. در کتاب از خونینشهر تا خرمشهر سعی کردم از اقشار مختلف حاضر در مقاومت خرمشهر و رزمندگانی که در ماجرای این شهر طی جنگ حضور داشتند، یادی بکنم. لذا از شهدای پاسدار خرمشهری و همچنین تیپ 22 بدر این شهر به فرماندهی جانباز عبدالله نورانی مطالبی آورده شده است. از رشادت تکاوران نیروی دریایی خرمشهر یادی کردیم که کمتر به این عزیزان پرداخته شده بود. جالب است بدانید که یکی از این تکاوران امیر حبیبالله سیاری فرمانده کنونی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. چون محورکارمان توجه به شهدا بود، برای اولین دفعات نیز یادی شد از شهید شیخ شریف قنوتی روحانی مقاومی که روز 24 مهرماه 59 در خیابان چهل متری خرمشهر اسیر دشمن شد و او را به طرز فجیعی به شهادت رساندند. کاسه سرش را برداشتند و سپس با عمامهاش او را به دار آویختند. بعد از انتشار این کتاب بود که توجه به شهید قنوتی هم بیشتر شد.
در کتاب دیگرتان «خرمشهر نمیمیرد» یک نگاه تاریخی به وقایع قبل از شروع جنگ داشتید، این نگاه تاریخی به چه علت بود؟
خب مسلماً هر واقعهای یک پیشزمینههایی دارد. مثلاً در همین بحث خرمشهر ما نمیتوانیم فقط به موضوع اشغال شهر و سپس آزادیاش بپردازیم و بشنویم که عراق خرمشهر را محمره خوانده بود، بدون اینکه بدانیم اصلاً چرا صدام خیال کرده بود میتواند خرمشهر را به خاک عراق الحاق کند؟ بنابراین من در کتاب خرمشهر نمیمیرد یک برگشت به گذشتهای داشتم و به حدود چهار یا پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب پرداختم. یعنی در خرداد سال 58 که ستادی در خرمشهر به نام ستاد عشایر خلق عرب به سرکردگی آیتالله محمد طاهر شبیر خاقانی تشکیل شد. این ستاد سودای خودمختاری بخشهای عربنشین خوزستان را داشت و شعارشان هم ملیگرایی عرب بود. یک عده از عناصر برجای مانده از رژیم سابق مثل ساواکیها و. . . هم به آنها پیوستند و بمبگذاریهای متعددی در خرمشهر و آبادان انجام دادند. اتفاقاً پدر من درویش خدری هم کارگر پالایشگاه آبادان بود که در بمبگذاری روبهروی دادگستری سابق آبادان در کنار اروندرود مجروح شد و یکی از چشمانش را از دست داد. بنابراین تفکرات جداییطلبانه در بین عدهای از عناصر وجود داشت که صدام را به فکر این انداخت میتواند خرمشهر و بخشهایی از خوزستان را مال خود کند. لذا در خرمشهر نمیمیرد سعی کردم به این نکات بپردازم.
ظاهراً کتاب آخرتان در خصوص خرمشهر هنوز به چاپ نرسیده است؟
بله؛ «خرمشهر قلب ایران» در دست چاپ است و انشاءالله به زودی منتشر خواهد شد. در این کتاب نیز باز رویکرد تاریخی و برگشت به گذشته را داشتم که این بار به یک قرن قبل و از دوران شیخ خزعل و داعیه استقلالطلبی خوزستان شروع کردم و به انقلاب و شروع جنگ و نقش خرمشهر در دفاع مقدس پرداختم. یکی از نقاط برجسته در این کتاب، استفاده از تصاویر تاریخی است که برخی از آنها را خودم انداختهام. مثل حضور مقام معظم رهبری به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع در منطقه کوت شیخ خرمشهر. این منطقه در قسمت غربی کارون و بخشی از خرمشهر است که کنار آبادان قرار دارد و هرگز سقوط نکرد. وقتی که سمت شرقی شهر سقوط کرد، مقام معظم رهبری با لباس نظامی به منطقه آمدند تا بازدیدی از کوت شیخ داشته باشند. از این دیدار تصاویری وجود دارد که بخشی از آن را در کتاب خرمشهر قلب ایران منتشرکردهایم.
* روزنامه جوان