شناسه خبر : 49710
یکشنبه 04 مهر 1395 , 09:28
اشتراک گذاری در :
عکس روز

آنقدر آرزو کرد تا شهید شد

شیخ وقتی به یک شهید می‌رسید، من به چهره‌اش نگاه می‌کردم که عکس‌العملش چیست؟ می‌دیدم که چهره‌ شیخ عوض می‌شود. قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شد، ولی وانمود می‌کرد که گریه نمی‌کند. می‌ترسید که باعث ضعف شود.

در خاطره ای درباره شهید شیخ محمد حسن شریف قنوتی آمده است:

بیست و دوم مهر 1359، نزدیکی‌های مسجد جامع ایستاده بودیم، که یکی با وانتی آمد و گفت: «شیخ، یک شهید آورده‌ام. شناسایی نمی‌کنی؟»
شیخ شریف، دهان آن شهید را بوسید و گریه کرد و گفت: «این را می‌شناسم.»
شیخ، مشخصات آن شهید را روی کاغذ نوشت و روی بدنش گذاشت. بعد به راننده گفت: «او را به سردخانه تحویل بده.»
شیخ وقتی به یک شهید می‌رسید، من به چهره‌اش نگاه می‌کردم که عکس‌العملش چیست؟ می‌دیدم که چهره‌ شیخ عوض می‌شود. قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شد، ولی وانمود می‌کرد که گریه نمی‌کند. می‌ترسید که باعث ضعف شود.
هنگامی که یکی از بچه‌ها شهید می‌شد، شیخ می‌گفت: «ای کاش من به جای او بودم.»
شریف، شیخ شهید شهرمان – خرمشهر – را به یاد می‌آورد که بر جنازه هر شهیدی فرود می‌آمد، می‌بوسیدش، چشم‌های بازش را می‌بست، چفیه‌ خونینش را از گردنش باز می‌کرد و صورتش را می‌پوشاند.

کتاب نفر هفتادوسوم، ص 108

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi