یکشنبه 16 تير 1398 , 10:53
عهدی بستیم و تا آخرین قطره خون وفادار ماندیم
شهید «مهدی کاظمی» متولد 18 آذر سال 46 در کرج بود. او با اوج گرفتن جنگ تحمیلی برای دفاع از اسلام و انقلاب به میدان دفاع مقدس رفت تا اینکه در اسفند سال 64 در منطقه فاو به شهادت رسید. این شهید در وصیتنامه خود آورده است:
بارخدایا! ای که همه وجود از توست. ای که عالم هستی قطرهای از قدرت بیپایان توست، تو را حمد میگویم که سعادت بسیجی بودن را عطایمان کردی تا در این کربلای عشق به ندای سرور شهدا لبیک گوییم. تو را ستایش که امام عزیزمان را هادیمان قرار دادی.
کریما! به ما توان شکر نعماتت را عطا فرما، هرچند که شکر نعمتت، جان دادن در راه توست. خدایا! تو خود شاهد باش که جز برای رضای تو قدم بر خاکهای عطرآگین و مقدس جبهه نگذاشتم و جز به عشق تو به استقبال شهادت نرفتم. تو گواه باش که ما به عهدی که با امام عزیزمان روح الله بستیم تا آخرین قطره خون وفادار ماندیم و لحظهای از این پیمان و بیعت روی نگرداندیم. خدایا! تو را به مقربین درگاهت قسم میدهم که امام را با ظهور و رجعت امام زمان (عج) نگهدار. «یا ارحم الراحمین»
آری، باید رفت و باید آهنگ سفر کرد؛ سفر به بحر بیکران متون، سفر با قافلهای از کربلائیان به همراه قافله سالاری از کربلا و این تکلیفی است بر گردن همه ما و واجبی است از واجبات الهی و از امتحانات حضرتش. بله، این آزمونی است از ایمان آورندگان، آزمونی دشوار و این کلام خداست.
حال زمان امتحان و زمان رفتن است
و حال، زمان امتحان است. امتحان رفتن، زمان اثبات صدق گفتارمان، زمان خونخواهی حسین. آیا اندیشیدهاید چرا حسین قیام کرد و چرا شهید شد؟ و چرا اهل بیتش به اسارت رفتند؟ آیا ما رهروان واقعی حسینیم که میگوییم یا حسین. نبودیم در کربلا یاریات کنیم؟ آیا اکنون که ندای فرزند پاک حسین بار دیگر در کربلای دیگری بلند است به صف کربلائیان پیوستهایم؟ آری، زمان، زمان انتخاب است. در یک طرف، صف حسینیان به رهبری پرچمدار این قیام خونین، امام امت و در صف دیگر، یزیدیان؛ در یک طرف هابیلیان و در طرف دیگر قابیلیان؛ در طرفی تمامی حق و در طرفی تمامی باطل و آیا ما از کدامین طرفیم و در کدامین صف؟
غرض از تمامی این گفتهها این است که؛ ای مردم، ای امت و ای رهروان حسین، اکنون زمان جهاد و اطاعت از امام است. شما را قسم میدهم به ذات اقدس احدیت به تمامی مقدسات عالم به امام امت وفادار بمانید. مبادا، برای حتی لحظهای دست از پیر جماران بردارید که این به معنی شکستن بیعت با حسین است.
تا کربلای حسین راهی نمانده است
اگر قرار باشد وصیتی کنم، این است که امام را تنها نگذارید. مساجد را خالی نگذارید. به مسأله جنگ اهمیت فوقالعاده دهید و جبههها را خالی نکنید و ای عزیزان این راه را بروید که تا کربلای حسین راهی نمانده است. ما که موفق به زیارت حضرتش نشدیم، انشاالله شما راه گشایان مرقدش باشید و در آنجا یادی هم از ما بکنید و از شما تقاضای بزرگی دارم؛ تقاضا دارم مرا حلال کنید. ان شاء الله خداوند در آخرت جزای خیرتان دهد و اگر حقی بر گردن کسی دارم، راضی هستم و حلال کردم.
درود بر پدر و مادرم که برای رضای خدا از عزیزشان چشم پوشیدند
سلام بر پدر و مادر مهربانم، درود خدا و ملائک خدا و رسول خدا بر شما که برای رضای خدا از عزیزانتان چشم پوشیدید و مرا در دامان پر مهرتان تربیت و به قتلگاه خونین عشق روانه کردید. از تو ای پدرم، ای پدر عزیزم، تقاضا دارم مانند ایوب صابر باشی و از تو ای مادرم، تقاضا دارم زینب وار در برابر تمام مصائب بایستی و قد خم نکنی و از رفتن من ناراحت نباشید که رفتن حق است و باید همه این راه را بروند و چه زیباست که در راه رضای خداوند متعال از بهر شهادت برویم. مرا حلال کنید، هرچند که فرزند خوبی برای شما نبودم. خدا شما را صبری جمیل و اجرى جزیل عنایت فرماید. خداوند حافظتان باشد. و شما ای برادران و خواهرانم، أسوه شما خواهرانم زینب (س) است. صبر کنید و بدانید خدا با صابرین است و شما نیز ای برادرانم، صبر را پیشه کنید و به امام وفادار بمانید. خداوند در تمام مراحل زندگی همراهتان باد.
برادران بسیجیام، از تمام شما میخواهم که؛ هیچ زمان و در هیچ شرایطی پایگاه را حتی برای لحظهای خالی نگذارید و پیش از پیش برای انقلاب فعالیت کنید تا دشمنان بدانند که با شهادت یک بسیجی نه تنها صحنه انقلاب خالی نمیشود؛ بلکه موج انقلاب خروشان تر گشته و راه کربلا هموارتر میشود.
و در آخر سخنانم اگر جسدم به دستتان رسید، مرا در مزار گلگون کفنان سرحدآباد دفن کنید و اگر به دستتان نرسید، راضی باشید به رضای خدا. عزیزانم از شما تقاضا میکنم در پایگاه مراسم دعای توسلی برقرار کنید تا بیعتی دوباره باشد با امام. امام را دعا کنید.»