دوشنبه 19 اسفند 1398 , 11:00
خانه تکانی فرهنگی
تلاش عمومی برای پاکیزگی محیط ظاهری منزل ستودنی است، اما بسیاری از ما غافلیم که افکار آلوده و مسموم، بیشتر از زبالههایی که در گوشه و کنار خانه از نظر دور مانده خطرآفرین است.
رمضانعلی کاوسی - آخرین ماه سال 1398 را سپری می کنیم. خانواده ها و به خصوص خانم ها بدون ترس از ویروس کرونا با رعایت اصول بهداشتی آستین همت را بالا زده و مشغول خانه تکانی اند. خانه تکانی یکی از رسوم ملی است که ریشه در فرهنگ ما ایرانی ها دارد.
تلاش عمومی برای پاکیزگی محیط ظاهری منزل ستودنی است، اما بسیاری از ما غافلیم که افکار آلوده و مسموم، بیشتر از زبالههایی که در گوشه و کنار خانه از نظر دور مانده خطرآفرین است. ما علاوه بر پاکیزگی ظاهری محیط اجتماعی و منازل نیازمند یک خانه تکانی فرهنگی نیز هستیم. در طول سال آلودگیهای متعددی سبب شده ذهنیت و افکار ما زنگار ببندد. نیاز است همت کنیم و از لحاظ روحی و معنوی نیز وجود خود را صیقل دهیم.
به نظر می رسد اندک بودجۀ فرهنگی هم که دولت برای گسترش فرهنگِ صحیح زیستن به صورت قطره چکانی به جامعه تزریق می کند نیز با بدسلیقگی بیشتر مدیران فرهنگی کشور به هدر می رود. پس چه باید کرد؟
نیازی نیست دنبال دایۀ دلسوزتر از مادر بگردیم. باید بدون چشمداشت به دولت وارد گود شویم. خانه تکانی فرهنگی یعنی اینکه بیاموزیم از سختی ها فرار نکنیم و برای حل مشکلات تدبیر کنیم. خانواده ها باید به فرزندانشان بباورانند که خوشبخت شدن در دنیا فقط در مسیر قرآن و اهل بیت میسر است. ما باید به این واقعیت برسیم که زندگی متشکل از خوشی ها و ناخوشی هاست. خوشی مطلق در دنیا وجود ندارد. ذات دنیا با گرفتاری و بیماری و... عجین شده است. به خصوص در وهلۀ کنونی که کرونا نیز در کمین ماست، ناامیدی مثل یک سم مهلک است. اگر در برابر گرفتاری های دنیا صبور نباشیم، با دست خودمان جهنم کوچکی برای خودمان خلق می کنیم.
تجربه ثابت کرده که هر چه از آموزه های دینی فاصله بگیریم، آرامش هم از خانه هایمان رخت برمی بندد. وقتی در زندگی گذشت نداشته باشیم و بخواهیم هر مشکلی را با داد و فریاد و عصبانیت حل کنیم، نه تنها به نتیجۀ مطلوب نمی رسیم بلکه همین عصبانیت تبدیل به کینه و صفات رذیلۀ دیگر می شود.
باید بیاموزیم که خانه معبد انسان است. اگر قداست خانه حفظ شود، بسیاری از گناهان و بداخلاقی ها به حاشیه می رود. اگر محیط خانه تبدیل به معبد شود، مرد خانه به همسر و فرزند بد و بیراه نخواهد گفت. زن خانواده نیز به خاطر رسیدن به مقاصد مشروع یا نامشروعش مرتب از حربۀ قهر و بدخُلقی استفاده نمی کند.
اگر منطقی زندگی کردن در خانواده کم رنگ شود؛ اگر محیط فرهنگی خانواده و جامعه رنگ و بوی دینی نداشته باشد؛ اگر اسیر ثروت اندوزی، شهوت پرستی، مقام پرستی و... بشویم، هرگز روی آرامش نخواهیم دید.
امروزه بعضی از ما آن قدر تحت تأثیر امواج مسموم ماهواره ها و شبکه های مجازی قرار گرفته ایم که فراموش می کنیم مسلمانیم و نسبت به فرزندان خود مسئول هستیم. وقتی نسبت به فرزندان خود کم توجهیم و از محبت کافی به آنان دریغ می ورزیم، آنها هم به این نتیجه خواهند رسید که بیرون از محیط خانه به دزدی عاطفه مبادرت ورزند. خناسان فراوانی هم در جامعه هستند که برای فرزندان فراری از خانه دام پهن کنند تا آنان را به بیراهه بکشانند.
ما در ابعاد مختلف اجتماعی هم شدیداً نیازمند خانه تکانی فرهنگی هستیم. به عنوان مثال، گاهی در بعضی کارگردانان و بازیگران، تعهد چندانی نمی بینیم.
متأسفانه بعضی از اشخاصِ به اصطلاح هنرمند، چنان سینمای ما را به بازی گرفته اند که گویی رسالتی به جز سیاه نمایی برای مردم کشورشان ندارند. شما فکر می کنید فیلم های ساخته شده با ژانر دفاع مقدس یا فیلم هایی که سبب انسجام خانواده می شود در جشنواره های خارجی مقام می آورد؟
من نمی دانم بعضی از فیلمسازان ما با چه رویی روی فرش قرمز جشنواره های خارجی قدم می گذارند و شعار وطن پرستی سر می دهند! چرا فیلم هایی که از کشور ما مورد توجه غربی ها قرار می گیرد سرشار از تلخ اندیشی و سیاه نمایی است؟ چرا در اغلب آثار ارائه شده هیچ نشانه ای از زنان و مردان باغیرت ایرانی مشهود نیست؟ پهلوانان و قهرمانان هشت سال دفاع مقدس تا چه اندازه ای توسط فیلمسازان ما به غربی ها شناسانده شده اند؟
به باور من سلبریتی های بی درد، مدیران فرهنگی نالایق و فیلمسازان مزد بگیر و معلوم الحال نمی توانند سینمای ما را از این فلاکت برهانند...
از خانه تکانی گذشته :
به نوسازی رسیدی ؟!
که اینبار خشت اول :
رزمنده ستیزی نباشد ؟!
...
من غلط بکنم شما را تهدید کنم ؟ شما ببخشید .. حالا چی تند تند پیامها را چاپ می کنه فاش . بی خیال . بذارید جا بگیرم . من اگه بلد باشم نوسازی کنم . این خونه که داره تو سرم خراب میشه درستش کنم . رسوا کردن رزمنده نما هم بماند به عهده شهدا و خدای شهدا .. نمازه مسجد تعطیل شد
باور کن خیلی دلم واست تنگ شده بود. جوونتر که بودم کله نترسی داشتم حالا نمیدونم چرا واسه بچه های فاش شما و دیگرانم دلشوره دارم.
قدیمترا اون قدیم قدیما صحبت سال 46... 47 با کله میرفتم گود عربا واسه دعوا، پره لات و لوت بی بته بود اما توو این سن دوری و غیبت چند روزه منو به دلشوره میندازه .
از وقتی حاج قاسمو شهید کردن انگاری دیگه دل واسه موندن ندارم حضرت عباسی خیلی دل نازک شدم همیشه حالم گرفتس .
تویه این چند هفته خوب متوجه شدید که جای بند ماسک رو صورت پرستارا و پزشکا مقدس تر از جای مهر رو پیشونی بعضیاست ؟؟؟؟؟ داداجان .