شناسه خبر : 75028
شنبه 03 خرداد 1399 , 12:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

چه کسی پاسخگوست؟!

فروپاشی خانواده جانباز با یک اقدام غیر قانونی

با سلام؛ اینجانب رحیم رنجبر، با کدملی ۶۶۴۹۴۰۳۴۵۸ جانباز شیمیایی و اعصاب و روان هشت سال دفاع مقدس می باشم. بنده از سال ۶۹ جانباز ۵۰ درصد بودم و در سال ۷۱ هم مجددا طی کمیسیون پزشکی، پنجاه درصد از کار افتادگی برایم منظور شد؛ البته پنجاه درصد به مدت سه سال و تا بهمن ماه سال ۹۰ ؛ به کرات اعلام شده بود که درصد موقت جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان درصد دائم بوده ونیاز به طرح در کمیسیون پزشکی نمی باشد، مگر به خواست خود ایثارگر، جهت افزایش درصد (مدارک و نامه های صادره از معاونت های مختلف بنیاد بپوست جهت اثبات ادای اظهاراتم ایفا می گردد)؛ در غیر این صورت، حضور در کمیسیون پزشکی نیاز نمی باشد.

لذا بنده با اطمینان خاطر از دائمی بودن درصدم در بنیاد شهید، مدت پنج سال هیچ ارتباطی با بنیادشهید نداشتم؛ تا اینکه سال گذاشته جهت دریافت حق پرستاری ام به بانک مراجعه نمودم تا مبلغ جمع شده در حسابم را برداشت کنم؛ ولی در کمال تعجب دیدم هیچ مبلغی در حساب بانکی ام نبود و وقتی علت را از متصدی باجه دریافت و پرداخت سوال نمودم که چرا این حساب من خالی است گفتن از بهمن ماه سال ۹۰ به حساب شما واریز نشده است به بنیاد شهرستان مراجعه کردم در کمال خون سردی گفتن درصد شما را که از سال ۶۹ پنجاه درصد موقت بود به ۲۵ درصد کاهش داده اند بنده از رئیس وقت بنیاد شهرستان سوال کردم که چرا بمن اطلاع رسانی نکرده ای تا من همان زمان اقدام کنم تا ابقا شود و پنجاه درصدم برایم تایید گردد.

در سال ۸۸ رئیس جمهوری وقت، طی مصوبه ای، کاهش درصد جانبازی را تحت هر شرایطی، مگر اثبات شود که در صورت سانحه و یا فرم تحت پوشش، اشکال و یا جعل صورت گرفته است، که تنها در صورت چنین شرایطی کمیسیون حق کاهش درصد را دارد، که پرونده بنده هیچ مشکلی از بابت صورت سانحه و فرم تحت پوشش نداشته و در عوض، بیماری من در همان ایام کمیسیون سال نود شددت پیدا کرده بود و همینطور به خاطر تجویز پزشک ریه ام، بر اثر مصرف کورتون، دچار نرمی استخوان از ناحیه ای لگن و ستون فقرات  گردن شده ام.

اینجا دو سوال برای بنده مطرح است . اولا اگر طی سال های ۶۹ تا ۹۰ درصد پنجاه بنده که ارائه ای خدمات شده معتبر بوده چرا از بخش نامه دولت تمرد و سرپیچی شده و درصد جانبازی مرا کاهش داده اند بدون ایرادی در موضوع مجروحیت و مصدومیت بنده صورت سانحه مربوط به سال۶۸ بوده آیا تا کنون جانباز شیمیایی در سطح کشور وجود دارد که بهبود یافته باشد و همچنین جانباز اعصاب و روان که روزانه نزدیک به۳۰نوع قرض مصرف میکنند یافت شده است .چگون کمیسیون بدون حضور شخص جانباز کمیسیون و اعلام رای نموده است آیا از بنده اسپرومتری جدیدی داشت سی تی اسکن در اختیار داشته یا شرح بالینی مرا که بیش از بیست بار در تهران بیمارستانهای خاتم بقیه الله ساسان و لباف نژاد بعثت ناجا بستری شده بودم را در اختیار داشته که بمن ۲۵ درصد از کار افتادگی زده اند.

دوما بنیاد شهید شأن و منزلت یک ایثارگر را چگونه نادیده گرفته است چرا از ابلاغیه ها و دستورالعمل های سال های قبل چه بنیاد شهید و بنیاد جانبازان و دوبار بنیادشهید چشم پوشی نموده؟ چرا دستور دولت جمهوری اسلامی را سحه نگذاشته و با غرور و شخصیت فردی و اجتماعی جانباز بازی نموده است. تاوان ازهم گسیختگی خانواده من، با کاهش درصد و قطع غیر قانونی حق پرستاری من که منجر به طلاق همسر و آواره گی من و فرزندانم شده است چه می شود.

من در زمان مجروحیتم پانزده سال داشتم؛ دقیقا مانند شهید فهمیده و بسیاری دیگر از شهدای مغزز جنگ تحمیلی. آیا من و دیگر ایثار گران به وعده درصد و حقوق و درجه و رتبه به جبهه های جنگ اعزام شده بودیم؟ اینگونه مزد شهیدان زنده را می دهند. در خاتمه این رنجنامه را تقدیم نمودم؛ چون از هیچ نهاد یا ارگانی خیری ندیده ام تا کنون و نخواهم دید. الحمدالله بنده و همه رزمندگان دفاع مقدس با پروردگار سبحان معامله نموده ایم و هیچ مسئول و مقامی توانایی جبران رشادت و غرورآفرینی ایثارگران دوران جنگ  را دارا نیست و نمی تواند حتی یک شب عذاب کشیدن ما جانبازان را جبران نمایید.

من تا کنون صبر کرده ام و بازهم صبر خواهم نمود ولی در آسیاب دشمن آب نخواهم ریخت چون به آیه شریفه کلام الله مجید ایمان و اعتقاد قلبی دارم که ما در سفره پر برکت خداوند متعال روزی خواهیم خورد. ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیله الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

زبانم اگر کوتاه است به خاطر عهدی است که با مولا و مقتدای خویش، حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) بسته ام و همچنین خون پاک همرزمان شهیدم می باشد.

اجرکم عندالله

جانباز و رزمنده دفاع مقدس،  رحیم رنجبر

اینستاگرام
دوست عزیزم رنجنامه یادلنوشته شماراخواندم ومتاثرشدم چراکه دردی که شمامیکشی راکشیده ام البته دردی که شما تحمل میکنی رافقط خودتان میتوانید بفهمیداینکه زندگی شما پاشیده شده است واینکه ازاین جهت چقدرشئونات شماتخریب شده مسئله ای نیست که بتوان بسادگی ازگذشت اماازنظربحث اداری وکسردرصدشماوعذابی که به اینخاطرمیکشیدوبایدبعضانگاهای منفعلانه خیلی هاراوایده پردازی خیلی های دیگرراتحمل کنیدرامیتوانم درک کنم.اینکه بنیادبشماخبرنداده ودرصدشماراتقلیل داده یک عمل مغایرباشئونات ومغایرباقوانین موجودوشرع مقدس است البته نه اینکه اقایان اطلاعاتی نداشته باشندازروندکارشان نه کاملابه قوانین آشناهستندوچرااین غیرقانونی راانجام داده اندرابایدپیگیری قانونی کنید چراکه تقلیل وکسردرصدجانبازی که مراحل مختلف کمسیونهاراطی نموده غیرقانونی است لذامیتوان بامراجعه به دایره حقوقی بنیادمحل سکونتتان اعلام شکایت کنیدکه این شکوائیه شمایابه کمسیون ماده 16ارجاع داده میشودیابه دیوان عدالت اداری ضمن ابراز شرمندگی ازمحضرمبارکتان واعلام همخدردی باشمابرایتان ازخدای شهداصحت وسلامتی خواهانم
دورد دوست و هموطن معززم وظیفه اخلاقی و شرعی خویش میدانم از ابراز محبت و ارائه راهنمایی و راهکارتان .
شامگاه جمع بود اواخر ماه شعبان تصمیم گرفتم صبح که شنبه بود بروم میدان پاستور پیش مشاور امور ایثارگران که در ان ایام جاب استاد فرزانه شاعر و نویسنده صاحب قلم ٱقای رحماندوست ایثارگر معزز بود شب خوابیدم یادم هست دارو هم نداشتم حمله تنفسی زود به زود بهم دست میداد .تصمیم این بود که بروم همه حرف هام رو به جناب رحماندوست بگوییم و شکوه کنم از جور زمان و اشراف مخلوقات که در حق ام روا دیده اند . با هزار ذکر و صلوات خوابیدم یادم نیست چقدر خوابیده بودم در رویا دیدم که فرمانده شهیدم سردار مهدی زمانی فرمانده اطلاعات وعملیات قراررگاه بودبه همراه معاون اش شهید سعید عزیزی ٱماده اند به عیادت من شهید سعید عزیزی همکلاس من بود دوستی دیرینه داشتم .بمن گفت رحیم قراره بری از کی شکایت کنیی به کی به یه جانباز خندید و خاطره ای مشترکی رو بیاد من اورد .توی محور شهید سلامت روستای خرخره بودیم پاسگاه امنیی روستا تازه سقوط کرده بود وافتاد دست کومله شش نفر بودیم نیرو گروهک کومله بیست و چند نفر بودن به هرنفر از ما سه و نیم نفر میرسید. که باید بدون تیر اندازی و ایجاد سر صدا و کاملا ایضائء شروع به وداع و بیان اخرین توصیه ها بهم بودیم بین ما شهید والا مقامی بود بنام حمید عسگری خیلی با ادب و مظلوم بود همیشه یه نگرانی توی سیمای نورانی اش داشت .گفت برادران ما شش نفر نیستیم ما یه ملت ام پشت رهبر انقلاب گفت امام خمنی الان منتظره شنییده خبر های خوش از کردستانه دل امام اگه شاد بشه دل شهدا شاد میشه شهذا اگه از ما رازی باشند.مارو جذب میسر الههی خودشون میکنن .حمید دوسال از من کوچیکتر بود توی حوزه تازه ثبت نام کرده بودبخاطر عشقی که داشت به پیر جماران ٱومده بود کردستان برای شروع عملیات پارتیزانی بدون سلاح گرم فقط یه گزینه داری استفاده از زور و قدرت بدنی و شهامت و شجاعت شاید نیز باشه توذی تاریک شب برای ساکت کردن دیده بان و نگهبان رو خفه کنی و یا با سرنیزه و دشنه ببری خدا با ما بود اکثر نیروی های کومله های معلون و بیرحم مست بودن و توی خواب البته ٱخر کار نیاز بود برای پاکسازی داخل پاسگاه یکی از فداکاری کنه و دشمن رو فریب بده تا از سنگر و جانپاه بیان بیرون حمید کنار سیم خاردار هی اطراف مقر ایستاده بود زیر نور مهتاب جلوه گری میکرد یه بلیط سه قبض یکطرفه گرفته بود با تذکره کربلا شجاعت اش انسان رو یاد ظهر کربلا و شجاعت ٱقا عباس می انداخت یه لحظه من صدای شنیدم ٱقا سعید عزیزی کنار من بود یهو گفت حمید سلام منو به حضرت عباس برسون حمید بگو منو هم بطلبه سرم برگردوندم سمت حمید عسگری مین اول منور بود برای ایکنه متوجه نشن انسانه رفته توی میدان مین خودش رو توی مسیر سراشیبی کوه قلت داد مین دومی سومی والمار بود و مین تله ای یهو اسمون ستاره بارون شد پنج نفر از مزدورهای کمونیست کومله هم با انفجار شهید عسگری به درک نایل شدن و وارد دوزخ حمید پر کشید اما یه حرف رو توی دل من جاودانه کرد رضایت شهدا اقا سعید و اقا مهدی اونش بمن گفتن میخوای دل مارو مخصوصا حمید عسگری بسوزنی مرد بخاطر حب دنیا اون خواب شد برای من یه درس که حساب جهبه و جنگ و شهدا با حساب و کتاب دولت و بنیاد اینو جداست بمن سردار زمانی یاد داد که توی اون دنیا هیچی جز عشق به خدا و خلوص نیت به دردت نمیخوره شهدا رفتن در شهادت نیمه بازه برای ما وای بحال من اگه بخوام دل همرزمانم رو بشکنم نه درصد میخوام به زندگی این دنیا رو که نوح نبی بیش از هزار سال عمر قبل از رجعت به ملکوت به حضرت عزاییل عرض میکنه انگار دیروز من بدنیا امدم و این پنجره رروباز کردم الان دارم میبندم دنیا گذراست به اندزه یک پلک زدن اسیر چی این دنیا بشم وقتی امید دارم رفاقی شهیدم چشم به راه هستن که بعداز۳۴سال من هم صیقلی بشم و لیاقت و جلای بگیرم برم کنار شون به ٱرامش ابدی برسم درصد جانبازی من قطعه ۲۴ و۲۵ بهشت زهراست وقتی بیماری بالا میگیره میرم روی نیمکت جلوی یادمان شهید مغین مینشینم نگاه میکنم قطعه رو دونه دونه شهدا رو صدا میکنم درد میکنم حالم خوب میشه یکی بهم پول میده یکی سفارش پزشک میکنه یکی شهریه مدرسه ییت امناء ی پسرم تقبل میکنه یکی دلداری میدهه برام تولد میگیرن و جشن پتو جاتون خالی من خوشبخت ام دلم قرصه اینا بزرگوارها و ٱقا زادهای واقعی سرمایع مادی و معنوی من هستن روحشون شاد جاشون سبز ننشد ولی یادشون پیش من سبزه قشنگتر رنگ سبز دنیا یا حق عشق علی ابن ابیطالب سرمایع زندگیتون دست خدا پناه و حافظ تون دوستان این هم بگذرد ،
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi