شناسه خبر : 75811
دوشنبه 02 تير 1399 , 17:26
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سبک زندگی عجیب در اسارت

روزهایی که به خیر گذشت

اگر مبالغه نباشد، سخت ترین مصائب را اسرای جنگ در زندان های مخوف رژیم بعث پشت سرگذاشتند. مردان مردی که هر روز شکنجه می شدند تا به آرمان های خود، پشت پا بزنند، اما کمتر اسیری پیدا شد که تن به ذلت دهد و دشمن را شاد کند

 به گزارش خط هشت، برای همه ما این سؤال پیش آمده که چگونه این قاصدک های سوخته روزگار می گذراندند و مقاومت می کردند تا روز آزادی در گفتگو با بسیاری از این جوانمردان همه توکل به خدا، اعتقاد راسخ به هدف و عشق به امام را دلیل پیروزی و مقاومت خود می دانستند. اما گذراندن روزگار سخت اسارت هم مهارت های خاص خود را دارد و سبک زندگی خود را می طلبد که با ذکر چند خاطره به این نوع سبک زندگی اشاره می کنیم.

سلامتی روح و روان

برگزاری مراسم دعا و نیایش، اعمال مذهبی در اسارت بالاترین داروی درمان برای روح زخم دیده اسرای در بند بود، مسکنی قوی که روز به روز روحیه آن ها را تقویت می کرد.

آزاده عباس ابراهیمی می گوید: به دلیل اینکه مأموران رژیم بعثی هر چه بیشتر ما را تحت فشار قرار می دادند و محدودیت ایجاد می کردند، بچه ها بیشتر نسبت به انجام مراسم و شعائر دینی خود حریص تر و مصمم تر می شدند، عملا هیچ گونه منعی نمی توانستند برای ما در این ماه ایجاد کنند. وی خاطرنشان کرد: ما دعای افتتاح، دعای سحر و دعای مخصوص ماه مبارک رمضان را تمام و کمال به صورت جمعی می خواندیم و حتی نماز جماعت هم برگزار می کردیم و عراقی ها هم کاری نمی توانستند، انجام دهند.

وی با بیان اینکه علی رغم میل باطنی عراقی ها ما سفره افطاری سراسری پهن می کردیم، تصریح کرد: ما آداب مخصوص شب های احیا را نیز با شب زنده داری و قرآن بر سر گرفتن به صورت کامل به جا می آوردیم و همه این ها در حالی انجام می شد که به شدت تحت کنترل و مراقبت عراقی ها بودیم.

سلامت جسم با ورزش

اهمیت و تأثیر ورزش بر سلامت فرد و اجتماع بر کسی پوشیده نیست، ورزش علاوه بر حفظ سلامت جسم، سلامت روح و آرامش و شادابی را نیز به دنبال دارد. علی رغم فشارها و سختی ها این مهم در زندان های عراق به انجام می رسید و کسی در انجام آن کاهلی نمی کرد. سید جعفر موسوی آزاده خمینی شهری می گوید:

روزهایی که به خیر گذشت

ورزش در اسارت دو نوع بود، یکی ورزش های آشکار و دیگری پنهان و ممنوع.

ورزش های آشکار شامل فوتبال، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، البته وقتی حرف از فوتبال و والیبال زده می شود در حد ابتدائی ترین امکانات و در زمینی در انتهای اردوگاه به ابعاد 10 در 30 متر. نکته ی بسیار جالب توجه در مورد ورزش های آشکار این است که در قالب لیگ دسته 1 و دسته 2 و دسته 3 با نظم و ترتیب خاصی در دوره های مختلف برگزار می شد.

ورزش های پنهان شامل ورزش های کونگ فو، تکواندو، کاراته، جودو و بوکس می شد که هر کدام یک استاد یا مربی اصلی داشت، استاد، تعدادی دیگر را در قالب مربیان درجه دوم در مکانی بیرون آسایشگاهی به نام سالن که فضائی بین دو آسایشگاه در انتهای اردوگاه بود، آموزش می داد و این افراد کلاس های درون آسایشگاهی را مربیگری می کردند. کلاس های درون آسایشگاهی معمولاً در ساعت های صبح تا ظهر تشکیل می شد و کلاس های مربیان در بعداز ظهرها.

ورزش های رزمی در اردوگاه بصورت پنهانی و با سلسله مراتب و نظم خاصی برگزار می شد اما پس از مدتی با افزایش هواداران هر رشته، بیم تفرقه و اختلاف بین رشته ها، مسئولین برای حفظ وحدت و یکپارچگی با ابتکاری جالب به فکر ادغام کلیه ورزش های رزمی در یک سبک ورزشی افتاد و نام این سبک را ید واحده نامیدند، و شامل مراحل چند گانه ای می شد.

مرحله ی یک ید واحده شامل خط یک کونگ فو، فرم یک تکواندو و کاراته، چندین تکنیک دفاع شخصی جودو، و بوکس می شد. و مرحله های بعدی نیز پس از گذراندن مراحل اولیه آموزش داده می شد.

مصرف صحیح

متأسفانه یکی از مشکلات جامعه امروز ما، اسراف در مصرف است. چشم و هم چشمی سبک مصرف ما را تغییر داده است و خیلی ها مرتکب عمل زشت اسراف می شوند و بی آنکه بدانند و بخواهند از هر نظر به جامعه، اقتصاد و فرهنگ لطمه وارد می کنند. خیلی ها رفاه را در مصرف زیاد و بی رویه می دانند و تصور این که با حداقل امکانات زندگی کنند، برایشان غیر ممکن است. غافل از اینکه بسیاری از هم وطنان ما در اسارت از کمترین داشته ها بهترین استفاده و بالاترین رضایت قلبی را کسب کرد ه اند. الگوی مصرف اسرای ما از آنجا که در اوج محدودیت امکانات و سختی و فشار شکل گرفته، باعث بروز خلاقیت های بسیار جالبی شده که نشان می دهد می توان از امکانات معمولی، استفاده های متعددی کرد که امروز هیچ-کدام از ما به آن سطح فکر نمی کنیم! خاطرات زیر بخشی از ناگفته های علیرضا محمودی مظفر، معلم اهل بجنورد است که بیش از پنجاه ماه در بند رژیم بعثی عراق بود.

خمیر نان

نانی که به اسرا داده می شد به دلیل کیفیت بسیار بد پخت، دو سومش خمیر بود. خمیرها را پس از آن که از نان جدا می کردیم، داخل کیسه ای می گذاشتیم تا به مرور خشک شود.

نانی که به اسرا داده می شد به دلیل کیفیت بسیار بد پخت، دو سومش خمیر بود. خمیرها را پس از آن که از نان جدا می کردیم، داخل کیسه ای می گذاشتیم تا به مرور خشک شود.

سپس آنها را با دست می فشردیم و به آرد تبدیل می کردیم و با مقداری آب و شکر خمیر می کردیم. آن خمیر را در یقلوی می ریختیم و با حرارت ملایمی کیک می ساختیم و با لذت فراوان می خوردیم. گاهی هم از این خمیر حلوا می ساختیم. این چنین بود که به دلیل استفاده صحیح و مدیریت در مصرف، «نان خشک »نداشتیم.

کاغذ

هر بار که صلیب سرخ جهانی به اردوگاه می آمد، به ازای هر نفر یک دفتر چهل برگ و یک مداد یا خودکار تحویل می داد. اکثر بچه ها، درس هایشان را ریز و کمرنگ با مداد در دفترشان م ینوشتند تا بتوانند پس از یادگیری آن ها را پاک کرده و دوباره استفاده کنند! در صورت کم آوردن کاغذ، بچه ها از پاکت سیمان های خالی که حکم آشغال را داشتند، استفاده می کردند. بدین صورت که پس از شستن پاکت ها و پاک کردن پودرهای باقی مانده، آن ها را به شکل کاغذ های دفترچه درآورده و از یک طرف می دوختند!

از دیگر دفترچه های دست ساخت دوستان، پاکت های سیگار بود که به خاطر مرغوبیت جنس کاغذش، به محض این که یک عراقی پاکتش را دور می انداخت، اولین نفربر می داشت و این طوری استفاده می کرد.

حاشیه سفید روزنامه، یکی دیگر از دفترچه های کوچکی بود که بچه ها به دور از چشم عراقی ها

آن ها را برش زده، به شکل آکاردوئین درآورده و بین دو دست قرار می دادند. بهترین کاربرد آن ها هم نوشتن لغات بود.

روزهایی که به خیر گذشت

دوخت و دوز

در روزهای اول اسارت، لباسم پاره شد و نخ و سوزنی نبود و مانده بودم که لباسم را چگونه بدوزم. به یکی از دوستانم گفتم اگر تکه چوبی در محوطه اردوگاه دیدید، بیاورید. نوک چوب را با تیغی که در دمپایی خود جاسازی کرده بودم تیز کردم و با نخی که از حاشیه پتو جدا کرده بودم، لباسم را دوختم! همچنین از جوراب، کلاه، دشداشه، ملافه و از لباس، ساک یا کیف تهیه می شد. حوله را هم نخ کش می کردیم و از نخ هایش برای گل دوزی استفاده می کردیم!

در بدو ورود اسرا به اردوگاه و تحویل لباس ها، باید بر روی بلوزها، نام و نام خانوادگی، شماره آسایشگاه، رتبه نظامی و بعداً شماره صلیب سرخ مان را می نوشتیم و می دوختیم. این در حالی بود که تهیه نخ هم کار سختی بود. لذا باندهای تعویضی مجروحین را می شستیم و نخ کشی می کرده و با همان نخ ها نوشته ها را می دوختیم

در بدو ورود اسرا به اردوگاه و تحویل لباس ها، باید بر روی بلوزها، نام و نام خانوادگی، شماره آسایشگاه، رتبه نظامی و بعداً شماره صلیب سرخ مان را می نوشتیم و می دوختیم. این در حالی بود که تهیه نخ هم کار سختی بود. لذا باندهای تعویضی مجروحین را می شستیم و نخ کشی می کرده و با همان نخ ها نوشته ها را می دوختیم.

روزی هم پنبه لازم داشتیم که به دست آوردنش غیرممکن بود. ناگهان یکی از بچه ها فریاد زنان گفت: یافتم! همه شگفت زده بودیم. او به طرف محمد باقر رفت که پایش را گچ گرفته بود و به سختی پنبه های حایل بین گچ و ساق پای او را بیرون کشید و از آن پس مشکل کمبود پنبه هم نداشتیم!

وقت

برنامه ریزی برای فراگیری علوم قرآنی، زبان خارجی و علوم دیگر و همچنین تکمیل رده های راهنمایی و دبیرستان با کتاب هایی که پس از جنگ، جمهوری اسامی ایران برای اسرا ارسال می کرد، زمینه استفاده بهینه از زمان در اسارت را مهیا کرده بود و خیلی ها در آن ایام به توانمندی های علمی و فکری مناسبی دست یافتند.

میوه

شاید کسی باور نکند که سهمیه میوه هر اسیر در طول سال، مجموعاً یک کیلوگرم بود! از جمله میوه هایی که به ندرت داده می شد، پرتقال بود که شاید دو بار در سال و هر بار هم یک عدد سهمیه بود! دوستان از پوست و احیاناً از مغز آن مربا درست می کردند که خیلی خوشمزه بود. وقتی بعضاً آن ها را به عراقی ها تعارف می کردیم، تعجب می کردند که چگونه از هیچ، همه چی می سازیم!

منبع: خط 8 اردبیل
اینستاگرام
مردم درک نمی کردن در اسارت شکنجه و کتک میخوردیم هر روز چون زمان ما نه موبایلی بود و نه فیلمی بود که بشود ان را رسانه ایی کرد فقط ازادگان بودنو خدایشان ولی چهره وحشی این گروه وقتی برای نمایان شد که داعشی ها همان رفتار های حزب بعث را به دروبین ها اوردنو فقط اسرا درک میکردن که یک رو ز در چنگ این بیماران روانی گرفتار شدن یعنی چه تازه همه مردم متوجه شدن حتی یک روز در اسارات بودن و شکنجه شدن یعنی چی من خودم همیشه گفتم حتی برای دشمنم هم ارزوی یک روز اسارت در چنگ این حرم زاده ها را طلب نمی کنم چون خود جهنم است و فقط اسرا این حرفها را با گوشت و پوست و استخوانشان درک میکنن و بس
بعید است این صحبت های ازاده باشد چون همش از نون گل دوزی و ورزش گفته اید که شامل یک درصد ازادگان میشد واقعیت این است که همیشه ازادگان تشنه و گرسنه و نحیف بودن که حال راه رفتن نداشتن انقدر بدنمان درد میکرد و کتک میخوریم که نای این کارها نداشتیم انقدر بدن بچه ها از کمبود ویتامین و غذا تحلیل رفته بود که همه فقط با جنازه فرقی نداشیم و انرزی راه رفتن نداشتم تا بلد میشودیم راه برویم سرمان گیچ میرفتو همان جا از ضعف و کمبود غذایی بزمین میخوردیم حتی سرپا نمی توانستیم مدتی به ایستیم کدام ورزش رزمی و کنگ فو یا ما اسیر نبودیم یا شما نمی دانیم کدام کمپ بودین
حق با شماست آقارضا.این آقا آنقدر ازاسارت تعریف کردن که انگار درهتل به سربرده.
اسارت آن قدر سخت هست که مجالی برای این کارا نیست
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi