یکشنبه 06 مهر 1399 , 12:29
شهید ۱۵ ساله که کمتر از دوماه حضور در جنگ آسمانی شد
برادر شهید محمود مهاجر گفت: ایشان پس از آنکه از مرخصی بازگشت با آنکه بیش از دوماه در منطقه نبود به فیض شهادت نائل شد و پس از ۲۵ سال به آغوش خانواده بازگشت.
احمد مهاجر برادر شهید محمود مهاجر در گفتگویی در خصوص این شهید بزرگوار اظهار داشت: محمود مهاجر متولد 1350 بوده که علاقه شدیدی به فضای جبهه داشت و در همان دوران نوجوانی بر آن شد که عازم میدان نبرد حق علیه باطل شود.
وی با تاکید براینکه پدر و عموی ما در دفاع مقدس حضور داشتند و دارای مجروحیت نیز هستند، گفت: آقا محمود از همان ابتدای نوجوانی نسبت به ناهنجاری‌های جامعه -که البته الان خیلی بیشتر شده- دغدغه مند بود و به درستی شرایط کشور را درک کردند؛ به همین دلیل با تأسی از پدر و عمو برای دفاع مقدس عازم خط مقدم جبهه شد.
برادر شهید محمود مهاجر با اشاره به روحیه جسورانه و شجاع این شهید والامقام پرداخت و گفت: در زمستان سال 65 یکی از دوستان برادرم بهم گفت که آقا محمود توسط پایگاه ابوذر در حال عزیمت به جبهه است. زمانیکه به آنجا رسیدم دیدم، خبر او درست بوده و محمود بدون آنکه به خانواده اطلاع بدهد در حال دریافت لباس و سوارشدن در اتوبوس است.
مهاجر ادامه داد: من به زور جلوی رفتنش را گرفتم و او را به منزل بردم. ایشان در خانه کلی گریه کرد و همش التماس می کرد؛ کار به جایی رسیده بود که دوستانی که خبر رفتنش را به من گفته بودند، برایش پادرمیانی می‌کردند. به هرحال ایشان در اسفندماه 65 برای آموزش عازم جنوب شد و در ایام عید به مرخصی آمد.
وی با تاکید بر اینکه این نوجوان آرزوی شهادت را داشت، تصریح کرد: پس از آنکه از مرخصی مجدداً به شلمچه بازگشت و در عملیات کربلای 8 شرکت کرد و به آرزوی خود رسید و آسمانی شد.
برادر شهید محمود مهاجر با بیان اینکه مدت‌ها بود که از ایشان خبر نداشتیم برای همین به همراه پدر همه جا را برای پیداکردنشان جستجو کردیم، که نهایتاً خبر دادند ایشان مفقودالاثر شده‌اند، اظهارداشت: ایشان را بعد از عید سال 66 ندیدیم تا سال 91 یعنی قریب به 25 سال، که پس از تفحص پیکر مطهر ایشان به آغوش خانواده بازگشت.
مهاجر با اشاره به خاطره یکی از اعضا تفحص شهدا ادامه داد: آن فردی که پیکر برادر ما را پیدا کرده بود می‌گفت در لابه لای خاک‌های شلمچه در حال تفحص بودیم که دیدم یک چیزی در حال برق زدن است، نور را دنبال کردم دیدم در کنار یک استخوان پلاک شناسایی هست که پس از ارائه شماره روی پلاک متوجه شدیم ایشان شهید محمود مهاجر است.
سلام بــرشهداوامــــــــام شهدا
گویی جنگ ازقبل تعریف شده بود ویک طیف خاص می بایست ازصفرتاصدامورات جنگ رایدک بکشند واین طیف منحصرازقشرخاصی بودند اگرتوجهی به آماروارقام ونام وهویت شهدابکنید امکان ندارد درلیست آنهاآقازاده ای باشد یاخبری ازوزرای تعریفی مانندظریف وآخوندی وفرزندانشان باشدویادیپلماتهای غربگرامانندجناب آقای زیبــاکلام که صادقانه زشت ترین کلامهارادرمراودات رسمی وغیررسمی اش بکارمیبرد باشداصلاوقتی بعمق ماجرای جنگ فکرمیکنی کلام شعری حاج صادق آهنگران تبلورمیکندکه شهدارابه خلق وخویی روستایی تشبیه مینمایدوقتی میگوئیم جنگ راعده ای خاص میچرخاندندخیلی دورازحقیقت نگفته ایم این یکی ازاستدلالهای مهم واساسی حدیث گفته شده توسط حقیروهمه افرادیکه میگویندجنگ راپابرهنگان .روستائیان وعده ای خاص یدک میکشیدند وقتی پدرت درجنگ باشد وعمویت همپای پدرت باشد وشمادرپانزده سالگی باگریه وزاری وقایم باشک بازی ورفتن زیرصندلی اتوبوس وقطارخودت رابه جبهه برسانی این یعنی امروز آقایانی مثل زیباکلام ووووووووو جایگاهی برای عرض اندام ندارند وقتی حسن عباسی گلوی خودش راپاره میکند وحنجره اش رادرگیراصواتی میکندکه همه اش استرس واضطراب است دلیل اساسیش همین است که شهیدمحمودمهاجراست وشهیدانی دراین رنج سنی واین سن وسال کجای این دنیا سراغ داریدنوجوانی درپانزده سالگی فصلی که بدون اراده شما بطورطبیعی فصل خاص زندگی است وهمه اش بایدصرف امورات شخصی وبازی وتفریح وسرگرمی باشد عزم واراده اش رابراین مبنا بگذارد که زیرصندلی قطارقایم شودودرمنطقه جنگی پیاده شودوباهزاران خواهش والتماس خودش رابه صف رزمندگان برساندحقیقتا اگر ایمان واقعی راکب نباشد اگرامام راحل آن خلقیات رانداشتندواگرمردانی ازجنس ناب وخالص مردانگی وشرف حضورنداشتندتکلیف چه میشد وامروزماکجای این گردونه پرازمخاطرات بودیم هیج به این موضوع فکرکرده ایم که اگراین افراداینگونه احساس مسئولیت نمیکردندواینگونه درخون خویش نمی غلطیدندکه چه میشد والان چگونه بوداوضاع ما.خدایامابالغ برسی سال است که میگوئیم شهداشرمنده ایم ودرحقیقت ازفرط اینهمه شرمندگی شرمنده شده ایم .شهداماراببخشید
والسلام من اتبــــع الهدا
رضــــــــاامیریان فـــــــــارسانی