شناسه خبر : 78799
شنبه 24 آبان 1399 , 09:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

فداکاری‌های ارتش در سال نخست دفاع مقدس مغفول مانده است

امیر سرلشکر «حسنی سعدی» گفت: عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد و اگر بخواهم جزئی‌تر بگویم، باید از شکست عراق در جبهه «ذوالفقاریه» به‌عنوان نخستین شکست عراق یاد کنم؛ در این منطقه عراق تلفات زیادی داد. همه این نبرد‌ها با محوریت ارتش روی داد؛ بله! برادران سپاه نیز با ارتش همکاری کردند، همان‌طوری که نیرو‌های فداییان اسلام نیز در این منطقه درگیری حضور داشتند؛ همان‌طوری که نیرو‌های ژاندارمری در این منطقه می‌جنگیدند.

 

 نام این امیر ارتش نه‌فقط برای مردان مبارز در هشت سال دفاع مقدس؛ بلکه برای همه مردمی که روزگار جنگ را به یاد می‌آورند، بسیار آشناست. هنوز هم که ۴۰ سال از نبرد هشت‌سال دفاع مقدس فاصله گرفته‌ایم، صلابتی عمیق که در چشمانش موج می‌زند.

چند ساعتی نشستن پای صحبت‌های امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» فرصت مغتنمی است تا از همه آن‌چه در این دوران اتفاق افتاده است، شنید. آن‌جا که شور سخنش گل می‌کرد و صاحب‌دلانه حرف می‌زد، دل هر دردآشنایی را می‌لرزاند؛ به‌ویژه آن‌که گویی همه افتخارات روز‌های جنگ را چندبار با تکیه‌بر این عبارت که: «چه روزگاری بر ما گذشت»، چنان تلنگری که بر جامی بلورین می‌خورد، به ما یادآوری می‌کرد. آری! حتی برای ما که متولی اشاعه و انتقال افتخارات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به نسل‌های دیگر هستیم، سخنان جذاب و درعین‌حال ناگفته امیر سرلشکر «حسنی سعدی» تازگی دارد؛ تا جایی که اگرچه این گفت‌وگو ۱۰ سال قبل یعنی مهر سال ۱۳۸۹ در مجله «صف» به چاپ رسیده است؛ اما این‌روزها در چهل‌سالگی دفاع مقدس، هنوز هم تازگی دارد.

نام امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی»، خاطره اعزام دانشجویان دانشگاه افسری در قالب سه گردان در سال نخست جنگ به جبهه خرمشهر را تداعی می‌کند؛ بنابراین در این گفت‌وگو، امیر خواسته شده است تا بخشی ازاین‌ رویداد مهم سال اول جنگ را تشریح کند.

در این گفت‌وگو، آن‌چه بیش از هر موضوعی در کلام امیر «حسنی‌سعدی» نمود می‌یابد، آن است که «هیچ کلام و قلمی قادر نیست آن‌چه را در سال نخست بر ارتش گذشت، بازخوانی کند و یا بنویسد». با این توصیف ما فقط می‌توانیم تصویری از آن روزگار را ارائه دهیم که به تعبیری در حد مقدورات و قابلیت‌های قلم است.

در بخش اول گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» خواندیم که همه یگان‌های ارتش پیش از جنگ، در کردستان درگیر بودند. لشکر ۲۸ سنندج، لشکر ۶۴ ارومیه و لشکر ۸۱ کرمانشاه که بومی منطقه بودند. لشکر ۹۲ هم که در خوزستان و هم در کردستان درگیر بود. لشکر ۷۷ خراسان، لشکر ۲۱، تیپ ۸۴ خرم‌آباد و... - همه و همه - در کردستان درگیر بودند.

همچنین، در بخش دوم گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» نیز خواندیم که همه در جنگ حضور داشتند و جبهه‌های دفاع از خرمشهر به صورتی که سازمان و نظمی بر آن حاکم باشد نبود. همه در کنار هم بودند و باهم همکاری می‌کردند تا عراق نتواند کاری از پیش ببرد. از برادران سپاه حضور داشتند منتهی در آن موقع، سپاه خرمشهر شکل «محلی» داشت و شهید «جهان‌آرا» -که خدایش بیامرزد- فرمانده سپاه خرمشهر بود. می‌خواهم بگویم که هسته اصلی جنگ بر عهده ارتش بود. نیرو‌های مردمی که تحت امر ارتش قرار داشتند در کنار همین دانشجویان دانشگاه افسری در حال نبرد با ارتش عراق بودند.

ادامه این مطلب، بخش سوم گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» است، که در آن خواهید خواند: «خط دفاعی پیوسته» ارتش که شکل گرفت، به‌منزله توقف کامل ارتش عراق بود. چنان‌که گفتم، پیشروی ارتش عراق در همان هفت روز اول صورت گرفت؛ صرف‌نظر از جبهه خرمشهر و آبادان. این شیوه تا عملیات «ثامن‌الائمه» ادامه داشت؛ در این مقطع سپاه اندک‌اندک شروع به «سازمان پذیرفتن» کرد و یگان‌های خود را در قالب گروهان و گردان شکل داد. به این نقطه که می‌رسیم، معنی‌اش آن است که سال اول جنگ را پشت سر گذاشته‌ایم و به‌عبارت دیگر، سال اول جنگ را ارتش در شرایطی سپری کرد که ۲۲ عملیات محدود را علیه ارتش عراق سامان داد. باز معنی‌اش آن است که در تمام این عملیات ارتش ساکت ننشسته است. کاری به میزان توفیق این عملیات‌ها نداریم، مهم آن است که ارتش در برابر عراق ساکت نشسته است.

شکل واقعی جنگ در «خرمشهر» برای مردم ترسیم نشده است/ عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد

با ما همراه شوید و آن‌چه را که در بخش سوم بازخوانی این گفت‌و‌گوی صمیمی به میان می‌آید را از نظر بگذرانید.

هنوز شکل واقعی جنگ در خرمشهر را برای مردم ترسیم نکرده‌ایم

به‌خاطر دارم که روز هشتم و یا نهم مهر سال ۱۳۵۹ بود، من در خرمشهر بودم. خبر آمد که عراق به راه‌آهن خرمشهر حمله کرده است. همه در حالت آماده‌باش قرار گرفتند و حتی بچه‌هایی هم که برای استراحت آمده بودند، آماده شدند و یک هجوم متحد به سمت عراق آغاز شد. هرکسی با هر سلاحی که داشت، به‌صورت پارتیزانی به‌طرف عراقی‌ها یورش برد. جالب است حمله به‌گونه‌ای بود که عراقی‌ها تجهیزات و سلاح‌شان را رها کرده و گریختند، حتی من به یاد دارم که تانک و نفربرشان روشن بود که آن‌ها را رها کرده و گریخته بودند؛ همین‌ها در برابر عراق مقاومت کردند. بعد هم که عراق چاره‌ای جز آن ندید، که خرمشهر را دور بزند و به سمت آبادان برود.

متأسفانه الآن، کمتر از تأثیر ارتش در خرمشهر سخن به میان می‌آید! ما به‌هیچ‌رویی منکر حضور نیرو‌های مردمی نیستیم؛ اما همین نیرو‌های مردمی هم با ارتش و زیر نظر ارتش، با عراق می‌جنگیدند. البته نیرو‌های مردمی در کنار برادران سپاه هم بودند؛ اما سپاه در آن دوران یک سپاه محلی بود و ساختار تیپ، گردان و گروهان به خود نگرفته بود. شما فکر می‌کنید مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر به چه صورت اتفاق افتاد؟ چه‌کسی جنگید؟ آیا می‌توانیم بگوییم ارتش نجنگیده است؟ اتفاقاً منزل‌به‌منزل ارتش در خرمشهر با عراقی‌ها جنگیده است، با آن امکانات وسیع ارتش عراق. عراق لشکر ۳ زرهی‌اش را برای جنگ در خرمشهر تقویت کرده بود. متأسفانه هنوز شکل واقعی جنگ در خرمشهر را برای مردم ترسیم نکرده‌ایم.

این‌چنین روز‌هایی در خرمشهر بر ما گذشت. من، مسئول عملیات خرمشهر بودم. در روز ۲۶ مهر تصمیم گرفتیم که دو گردان از لشکر اهواز را با گردان‌های حاضر در خرمشهر عوض کنیم. از طرف «شادگان» راه بسته بود، جاده «ماهشهر» هم همین‌طور. با مشکل مواجه شدیم و هیچ مسیری برای اینکه این تعویض را انجام دهیم، وجود نداشت. روزگاری بر ما گذشت و این سخن من ناظر بر یک فرد خاص نیست؛ بلکه آن‌چه بر مجموعه یک سازمان گذشته، منظور من است.

تصرف آبادان توسط عراق، تکلیف جنگ را یکسره می‌کرد

روز سوم آبان سال ۱۳۵۹ که قسمت غربی خرمشهر تخلیه شد، همه هم‌ّوغم ما بر آن قرار گرفت که اجازه ندهیم ارتش عراق وارد آبادان شود. به عقیده من اگر عراق موفق به تصرف آبادان می‌شد، تکلیف جنگ یکسره شده بود؛ اگر هم نگویم یکسره می‌شد، دست‌کم صحنه جنگ تغییر می‌کرد؛ خواسته اصلی عراق دست‌یابی به اروندرود بود که در صورت تصرف خرمشهر و آبادان، به هدفش رسیده بود. طبیعی بود که در چنین حالتی، جبهه قوی را شکل می‌داد و از مواضع تحت تصرفش پدافند می‌کرد. آری! در این صورت صحنه جنگ به نفع عراق عوض می‌شد.

عراق نتوانست به این خواسته‌اش برسد؛ یعنی نتوانست وارد آبادان شود. ارتش در روز سوم آبان، حمله‌ای را به‌طرف مواضع عراق سامان داد که سازمان نیرو‌های بعثی به‌تبع این یورش به‌هم‌ریخته شد. در همین حمله، برخی از نیرو‌های مردمی که از لرستان آمده بودند، هم شرکت کردند. سلاح عمده این نیرو‌ها «برنو» بود، که سلاح بسیار بلندی هم هست، که یکی از همین نیرو‌های مردمی با همان لهجه شیرین لری گفت: «مگر با برنو می‌شود با توپ و تانک جنگید؟!» با این‌حال از خرمشهر دفاع جانانه‌ای صورت گرفت.

شکل واقعی جنگ در «خرمشهر» برای مردم ترسیم نشده است/ عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد

متأسفانه از فداکاری‌های ارتش در سال نخست جنگ یادی نمی‌شود

روزی که عراق وارد ذوالفقاری شد (در روز نهم جنگ)، خود تاریخ و داستان دور و درازی دارد. از لشکر ۷۷ خراسان، گردان ۱۵۳ که امیر «کهتری» فرماندهی‌اش را بر عهده داشت، به آن‌جا آمد؛ البته در ادامه گردان دیگری هم به این منطقه درگیری گسیل شد. وجب‌به‌وجب در این مناطق مقاومت صورت گرفته است، درحالی‌که بار اصلی جنگ هم به دوش ارتش بوده است. فداییان اسلام که شهید «مجتبی هاشمی» از اعضای آن گروه بود، به‌صورت مستقل تحت نظر آقای «خلخالی» فعالیت می‌کرد. بخشی از نیرو‌های مردمی به بدنه این گروه پیوست و فداییان اسلام، گروهی بود که مستقل عمل می‌کرد، خود را نه تابع ارتش و نه تابع سپاه می‌دانست.

روزی که به «ذوالفقاری» حمله شد، ما با احضار نیرو‌های ارتش، ژاندارمری، شهربانی، سپاه و همین گروه «فدائیان اسلام»، از آن‌ها خواستیم در دروازه «خسروآباد» مستقر شوند، که عراق از ذوالفقاری به سمت آبادان حرکت نکند. اتفاقاً نیرو‌های عراقی با پیشروی یک کیلومتری می‌توانستند به اروندرود رسیده و کار را تمام کنند. همه حرکت کردند و با محوریت گردان ۱۵۳ تحت امر آقای «کهتری»، عراق را از «بهمن‌شیر» بیرون کردند. تازه من دارم شمه‌ای از آن رویداد‌ها را بازگو می‌کنم.

فرماندهی عملیات خرمشهر - آبادان بر عهده ارتش بود و برادران عزیز سپاهی و نیرو‌های مردمی که برای دفاع می‌آمدند، ابتدا خود را به قرارگاه ستاد معرفی و درخواست می‌کردند که حوزه مأموریت‌شان را مشخص کنیم و بعد هم ارتش بنا بر اقتضا، به هر یک از آنان می‌گفت که برای دفاع در کجا مستقر شوند. هدایت عملیات با ارتش بود. سرهنگ «شکرریز» -خدا رحمتش کند- فرماندهی همین عملیات را بر عهده داشت؛ بعداً بنا شد که دانشجویان دانشگاه افسری که تا آن روز در جبهه دفاع از خرمشهر می‌جنگیدند، برای اخذ درجه و خدمت در یگان به تهران بازگردند و با این‌حال سرهنگ «شکرریز» فرمانده عملیات از من خواست که در منطقه باقی بمانم و ازاین‌رو من به تهران بازنگشتم.

متأسفانه هم‌اکنون از این فداکاری‌های بی‌نظیر ارتش در سال نخست جنگ یادی نمی‌شود. ارتش باید برنامه‌ریزی کند و کار تنها به عهده یک نفر هم نیست. گروهی آگاه باید متصدی انتقال این فداکاری‌ها به نسل حاضر باشند.

عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد

فرمان عقب‌نشینی از خرمشهر هم به‌منظور حفظ آبادان به‌وسیله ارتش صادر شد. عراق به پل خرمشهر رسید و پای پل باید طبیعتاً از پل می‌گذشت؛ اما بیش از آنکه ارتش عراق چنین تصمیمی بگیرد، ما نیرو‌ها را به این‌سوی پل کشیدیم تا این امکان را از عراق سلب کنیم، در غیر این صورت عراق به‌راحتی از پل می‌گذشت و وارد آبادان می‌شد.

سروان «حسینی» - خدا او را بیامرزد- افسر مهندسی بود. به خاطر دارم که مین‌های ضدتانک و ضدنفر را برداشت و بی‌آنکه دیگر فرصتی برای کاشتن هرکدام از مین‌ها باشد، آن‌ها را روی پل ریخت تا عراق برای گذر از پل با مشکل مواجه باشد. از سوی دیگر، از شهید «اقارب پرست» که آن موقع درجه سروانی داشت، خواستیم که نیرو‌ها را در جلو پل جمع کرده و از پل محافظت کنند. همه این مدافعان برای دفاع از پل شب تا صبح چشم بر هم نگذاشتند و اجازه عبور از پل را به عراق ندادند، در غیر این صورت عراق وارد آبادان شده بود. روز‌هایی بر ما گذشت در دیگر جبهه‌ها هم وضع به همین منوال بود. در جبهه کوشک، جبهه بستان، جبهه پل کرخه و... وضعیت همین‌گونه بود که عرض کردم.

شکل واقعی جنگ در «خرمشهر» برای مردم ترسیم نشده است/ عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد

عراق، هم‌زمان در پای پل «کرخه» به لشکر ۲۱ حمله کرد و همین لشکر ۲۱، ارتش مسلح عراق را پشت رودخانه متوقف کرد. بعد از یک‌هفته، جنگ در همه جبهه‌ها تثبیت شد و تنها در جبهه خرمشهر بود که در یک مقاومت جانانه ۳۴ روزه، عراق توانست بخشی از خرمشهر را به اشغال خود درآورد.

در واقع، عراق در همین روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد و اگر بخواهم جزئی‌تر بگویم، باید از شکست عراق در جبهه «ذوالفقاریه» به‌عنوان نخستین شکست عراق یاد کنم؛ در این منطقه عراق تلفات زیادی داد. همه این نبرد‌ها با محوریت ارتش روی داد؛ بله! برادران سپاه نیز با ارتش همکاری کردند، همان‌طوری که نیرو‌های فداییان اسلام نیز در این منطقه درگیری حضور داشتند؛ همان‌طوری که نیرو‌های ژاندارمری در این منطقه می‌جنگیدند.

عراق، تصمیم گرفت از پل «ایستگاه هفت» عبور کند. ساعت ۱۲ شب، به همراه سرهنگ «شریفی نسب» به مسجد آبادان رفتیم. آن‌جا به محل استراحت نیرو‌های مدافع - اعم از ارتش، سپاهی، دیگر نیرو‌های مردمی و... - تبدیل شده بود. آن‌ها را از خواب بیدار کردیم که: «چه نشسته‌اید که عراق در آستانه ورود به آبادان است!» آن‌ها را از گرمای خواب به پل «ایستگاه هفت» بردیم و همان‌جا مستقر کردیم تا عراق از این مسیر وارد آبادان نشود. روزگاری بر ما گذشت...

مقاومت ارتش در هفته اول جنگ، ماه اول جنگ و سال اول جنگ حکایتی شنیدنی است. تا زمانی که به‌تدریج نظام مبارزه با ارتش عراق دارای انسجام شد؛ یعنی یگان‌های ارتش در منطقه مستقر شدند و مسئولیت منطقه آبادان به لشکر ۷۷ واگذار شد و این لشکر انسجام گرفت. تا پیش از این هم این لشکر، دو سه گردانش در کرمانشاه - در سرپل ذهاب - بود.

با تلاش‌های بسیار، یگان‌های لشکر از کردستان به سمت خرمشهر حرکت کرد و در آن‌جا مستقر شد و همان‌گونه که گفتم، مسئولیت عملیات آبادان هم به این لشکر واگذار شد. لشکر ۹۲ در منطقه خوزستان استقرار پیدا کرد. لشکر ۲۱ هم در منطقه دزفول مستقر شد و یک جبهه دفاعی در برابر عراق در این منطقه گشود، در کنار تیپی که از لشکر ۱۶ آمده بود و تیپ ۸۴ که به منطقه گسیل شده بود. اگر به‌همین ترتیب به سمت راست حرکت کنیم، می‌بینیم که لشکر ۸۸ به‌همراه تیپ خرم‌آباد به‌طرف «مهران» و «دهلران» آرایش پیدا کرده است. در منطقه کردستان هم که لشکر‌های ۲۸ و ۶۴ حضور دارند. همه وارد عرصه جنگ شدند. این هم هنر ارتش بود که در همین مقطع به شکل دادن خط دفاعی در برابر ارتش عراق همت کرد.

شکل واقعی جنگ در «خرمشهر» برای مردم ترسیم نشده است/ عراق در روز‌های اول جنگ با شکست مواجه شد

تشکیل «خط دفاعی پیوسته» ارتش، به‌منزله توقف کامل ارتش عراق بود

«خط دفاعی پیوسته» ارتش که شکل گرفت، به‌منزله توقف کامل ارتش عراق بود. چنان‌که گفتم، پیشروی ارتش عراق در همان هفت روز اول صورت گرفت؛ صرف‌نظر از جبهه خرمشهر و آبادان. این شیوه تا عملیات «ثامن‌الائمه» ادامه داشت؛ در این مقطع سپاه اندک‌اندک شروع به «سازمان پذیرفتن» کرد و یگان‌های خود را در قالب گروهان و گردان شکل داد. به این نقطه که می‌رسیم، معنی‌اش آن است که سال اول جنگ را پشت سر گذاشته‌ایم و به‌عبارت دیگر، سال اول جنگ را ارتش در شرایطی سپری کرد که ۲۲ عملیات محدود را علیه ارتش عراق سامان داد. باز معنی‌اش آن است که در تمام این عملیات ارتش ساکت ننشسته است. کاری به میزان توفیق این عملیات‌ها نداریم، مهم آن است که ارتش در برابر عراق ساکت ننشسته است.

ضرباتی که در این عملیات‌ها بر پیکره ارتش عراق وارد می‌آمد، باعث به هم ریختن سازمان رزمی عراق می‌شد و آرامش را از آن‌ها سلب می‌کرد، به‌گونه‌ای که نمی‌توانست با طمأنینه و خیال راحت به آرایش نیرو‌های خود و استحکام مواضعش روی آورد. این هم واقعیتی است که ارتش به‌تنهایی قادر به غلبه بر ارتش عراق نبود. ارتش عراق ۱۲ لشکر سازمان‌یافته کامل در اختیار داشت؛ چهار یا پنج لشکر زرهی، چهار یا پنج لشکر مکانیزه و دو یا سه لشکر پیاده.

این ساختار منسجم را در برابر ارتشی قرار دهید که غائله کردستان را به پایان برده و حالا هم جبهه جنگ را در مواجهه با ارتش عراق باید تحویل بگیرد. معلوم است که در این شرایط دفاع محتمل است؛ اما بیرون راندن عراق کاری دشوار و بعید به نظر می‌رسد و اصولاً نباید از ارتشی که در چنان شرایطی قرار دارد، چنین انتظاری داشت. اگر سپاه شکل نمی‌گرفت، ارتش قطعاً نیرو‌های «احتیاط» را فرامی‌خواند و اصولاً مفهوم نیروی احتیاط هم همین است که با جذب و فراخوانی نیرو‌های مرخص شده، به تقویت یگان‌های خویش همت کنند.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
سلام به محضر امیرارتش حسن سعدی بله انصافاً از ارتش اینروزها که نه هیچ وقت یادی نشده اما جهت اطلاع مردم ومسئولین عرض شود طبق آمار بیشتر ین شهداء مربوط به سربازان وظیفه ارتش درطول دوران دفاع مقدس بیش از 37هزارنفر وهمینطور مجروحین ولی دريغ ازیک مراسم برای خانواده های معظم شهداء ی والامقام ارتش وجانبازان ارتش دریغ و دریغ وووو
ارتش چقدر از مصدومین بستری 40 ساله خبر دارد آیا نظارتی بر کار بنیاد دراین زمینه ذارد یاد آوری تلاش ازتش جای احسنت دارد
سلام امیرسرلشکر حسین حسنی سعدی. غلامرضا نوروزی فرزند رحمان کدملی ۶۴۱۹۳۳۶۴۲۲ بیست و چهار ماه خدمت کردم در جبهه جنگ. شش ماه دوره احتیاط و ۱۸ ماه وظیفه. در خط مقدم جنگ گردان ۱۴۱ تیب ۲ لشکر ۲۱ حمزه ارتش سیدالشهدا. در روز سیزده بدر ۶۲ در جبهه فکه در اثر موج انفجار از ناحیه گوش مجروح شدم‌. در ان زمان جوان بودم. اهمیتی به مدارک گرفتن بالینی ندادم. در بهداری صحرایی بودم. در زمان خدمتم ک تمام میشد گردان ۱۴۱ در خرمشهر بودیم بهداری صحرایی تقدیرنامه به من داد که دکر کرده بود پرده گوشم پاره شده. جای رگهای پارگی گوشم و اعصابم ارتش مجروحیتم با کمیسیونهای احراز صورت سانحه ماده ۱۲۰ و شورای عالی پزشکی ۱۴ درصد جانبازی یه شماره پرونده ۸۰۹۰ در سازمان ایثارگران ارتش به من دادن. حدود ۸ سال است بنیاد شهید کرمانشاه مرا سرگردان با بی عدالتی هایی ک به علت بی مدیریتی یا بازی کارکنان حق مرا صایع کردند روزی یک حرف میزنند. بنده یکی اعضای خانواده شهیدی هستم در هنگام انتخابات ریاست حمهوری شهید رجایی به شهادت رسیده. حتی هیچ امتیازی از دولت نمیگیریم. بنیاد شهید به من رزمنده بی کس چون سرباز امام بودم خدا میداند از روستای صدو سی کیلومتری بیش از ۱۵۰ بار و صدها درخواست و نامه یا ایاب و دهاب با کلی خرج سرگردانم کردند. چند روز گذشته یک نفر از مرکز استان با هم حرف میزدیم گفت شما چرا با این همه مدارک و اسناد ارتش که دارید مجروحیتت تایید شده ی ارتش جمهوری اسلامی میباشد ولی بنیاد شهید هنوز مجروحیتت تایید نکرده‌ . گفت من نه خونواده ام و نه پدرم و نه خودم مدارک ایثارگری جبهه و جنگ نداریم. در یکی اداره ها مروز استان هستم تا مرز ۳۰۰ کیلومتر فاصله دارد. حق امتیاز منطقه جنگی به من میدهند. شما چرا جانباز ارتش هستید . ۱۴ درصد ایثارگری دارید. پرونده تشکیل دادید‌ . از بنیاد شهید کرمانشاه پدیرش یا درمان برایت انجام نمیشود. من هم در جواب گفتم من مثل دیگر رزمندگان رزمنده ی بی کسی هستم‌‌‌. خدا که دارم. سرباز امام بودم‌ . سرباز رهبر و ملت ایران بودم. سینه سپر کردم. تا پای شهادت رفتم. امام در وصیت نامه عبادی سیاسی خودش گفت اگر کسی از یک رزمنده عافل شود به اتش دوزخ الهی خواهد سوخت .
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi