شناسه خبر : 82896
شنبه 01 خرداد 1400 , 11:40
اشتراک گذاری در :
عکس روز

باوقاری همچو کوه، از درون آتشفشان!

مدتی پیش در برنامه ماه رمضانی دعوت، مادر سه شهید خالقی پور، مهمان بود که شیرینی و دلنشینی کلامش، دل همه مردم را نوازش داد...

فاش نیوز - مدتی پیش در برنامه ماه رمضانی دعوت، مادر سه شهیدی مهمان بود که شیرینی و دلنشینی کلامش، دل همه مردم را نوازش کرد. صحبت کوتاهی در این ایام محدودیت کرونا با وی کرده ایم که به نظر مخاطبان می رسد.

  برنامه «دعوت» چهارشنبه شب، 16 اردیبهشت میزبان مادر شهیدان خالقی پور بود. در بخشی از برنامه، مادر سه شهید درباره خاطره حضور رهبر انقلاب در منزلشان گفت: سال ۷۷ رهبر انقلاب به منزل ما آمد. زمانی که می‌رفتند من به ایشان گفتم شام خدمت باشیم. به من گفتند شام چه دارید؟ گفتم لوبیا پلو. گفتند دوستان زیاد هستند مزاحمتان نمی‌شویم. قرار شد یک بار دیگر در منزل ما حضور پیدا کنند. ما همچنان منتظر ایشان هستیم.

فاش نیوز - حاج خانم! ما خیلی ممنونیم که به ما وقت دادید که با شما صحبت بکنیم. آن دعوت خالصانه و بی ریای شما از رهبری برای مهمان شما شدن و خوردن لوبیاپلو، خیلی به دل مردم نشست. بیایید صحبتمان را از همین دعوت مادرانه و زیبای دلنشین شما شروع کنیم.

- من خیلی در معذوریت قرارشون میدم. چون کروناست خیلی دوست ندارم بهشونم گفتم. گفتم تمام درد و بلاتون بیاد توی سر بچه های من و خودم. هممون فدای یه تار مویت بشیم. واقعا آبروی دنیاست نه آبروی ایران تنهایی ولی خب یه سری کور باطن، قدرشو نمی دونن. ان شاالله که خدا یاریشون کنه، این پرچم ایران رو به دست صاحب اصلیش آقا امام زمان برسونه که نفس بکشه آقا. خیلی دارن اذیتش میکنن. از وقتی به امام یک بار جام زهر دادن، بچه بسیجیا خودشونو کشتن. دوستای شهدام تعریف میکنن که علیرضا و رسول با هم شهید شدن، هم آغوش هم موندن. شب عید قربان شهید شدن و توی شلمچه موندن. 40 روز دیگه اومدن. عصری بود که اخبار گفت که حضرت امام جام زهرو سر کشید. رسول پاشد دستشو گذاشت رو سر علیرضا گفت علیرضا بعد نوشیدن جام زهر حضرت امام موندن ما دیگه فایده نداره یه هفته طول نکشید جفتشون باهم شهید شدن. حالا هر روز به این بنده خدا جام زهر میدن. ایشاالله که صاحب اصلی مملکت بیاد و همه راحت بشن.

فاش نیوز - حاج خانم! این توفیقی ست که خدا به هر کسی نمی دهد. یک دوره ای بود بچه های شما رفتند و دفاع کردند؛ یک دوره ای هم بچه های مدافع حرم توفیق پیدا کردند و جنگ کردند و شهید شدند. احساس می‌کنم هرچه به آخرش نزدیکتر می‌شویم رسالت بچه مذهبی ها خیلی سخت تر و سنگین تر می شود.

- شهدا بهشتی بودن. من فقط مادر اکیرحسینم. اصل کار رو اونها کردن. حالا شما فکر میکنین بچه های مدافعین حرم کم خدمت کردن؟ اونی که عقل و شعور داره میفهمه که اگر اینا نبودن، اگه زن و بچشونو نمی ذاشتن نمی رفتن و از جانشون مایه نمی ذاشتن، الان داعش تو خونه های ما بودن. پس بنابراین باید شب و روز ما قدردان اینا باشیم. یه سری کور باطن بر می گردن میگن چقدر، چی دادن بهتون، چقدر پول دادن بهتون؟

می خوام بگم تمام دنیا رو بذارن تو کفه ترازو، بعد بیان بگن بچه رو عوض کنین، فکر میکنن کدوم بچه رو می تونه آدم با پول عوض کنه؟ میشه؟ 35 سال من دارم با دوری اینا زندگی میکنم. به ظاهر خودمو یه جوری نگه میدارم که مردم اذیت نشن. اینا به خاطر ملت، برای قرآن، برای اسلام، برای انقلابمون، برای وطنمون و ملت عزیزمونن که خیلی عزیزمون هستن، خیلی نجیبن، جون دادن؛ بعد نمی خوام اینا اذیت بشن و مکدر بشه قلبشون به خاطر اینکه این ناراحتیا مال خودمه.

یک لحظه من یادم نمیره، شبی نیست حالا یا شب یا روز که من با اینا حرف بزنم -گریه نکنم. بچه های من که زن و بچه ندارن. جواب اونایی که از زنشون، از بچشون میگذرن، پامیشن میرن سوریه تو کشور غربت، جان شیرینشونو فدای ماها میکنن، بعد ماها بی انصافیه که پاشیم بریم بگیم که اینا به خاطر پول رفته بودن. مگه دور از جون چلاق نبودن که اینجا کار میکردن، همه کار داشتن، بیکار نبودن که، اینا رفتن از عزت و آبروی ما، از چادر ما حفاظت کنن. پس بنابراین قدر بدونن.

 ما هیچی نمی خوایم. به خدا خانواده شهدا هیچی نمی خوان، فقط زخم زبان نزنن. خدا نکنه یدونه بچه اگر دستش خراش برداره، یه کم تب کنه، تا صبح ما نمی خوابیم. این پدر مادرا چی کشیدن! زنای جوانشونو گذاشتن با دوتا بچه، با سه تا بچه، یکی بچه و رفتن، اون وقت ما بیایم بگیم برای پول رفتن؟

قدردان باید باشیم. خدا به ما لطف کرده، لطف کرده که مارو در این برهه زمانی و در این کشور ما رو بدنیا آورده که بتونیم به آخرتمون پی ببریم، ما آخرتمونو اینجا می فروشیم! الکی می فروشیم!

یه آقا به من گفت تورو خدا برای من یه دعای ویژه بکن. از وقتی که اومدم پشت سرهم جوونا از لبنان زنگ زدن، از اینجا و همه جا زنگ زدن، حاج خانم! اون دعایی که آخر برای ما کردی رو به ما بگو. گفتم ان شاالله در ظهور آقا امام زمان باشید و در رکاب آقا خدمت کنین و به شهادت برسین که لذتی از این بالا تر داریم؟ از لبنان آقای خامه یار زنگ زده بود. یکی از دوستای قدیم رسولمه. سره کشتی رانی بود ایشونم بودن بعد میشناسن مارو آقای خامه یار، آقای خامه یار یکی از مسئولین ایران در لبنانه الان زنگ زد. گفت مادر دعا میکنی؟ اصل کاری رو اونا انجام دادن و ما کاری نکردیم. 

فاش نیوز- حاج خانم! شما سوادتان چقدر است که انقدر خوب صحبت می کنید؟

- وزیر علوم بهم گفتش که حاج خانم! خیلی خوب صحبت میکنین. گفتم مثلا شما فکر می کنین چقدره سوادم؟ گفت اگه من بودم، برات فوق لیسانس رد می کردم. گفتم خب بنویس بده. وزیر علوم خندید و گفت دیگه من وزیر علوم نیستم.

من سیکل دارم. 6 کلاس زنجان درس خونده بودم و کلاس هفتم رو که شروع کرده بودم، بعد منو آوردن تهران. اینجا هم بچه ها رو بزرگ می کردم و هم مادر شوهرمو نگه میداشتم. 90 سالش بود. حاج آقا مغازه داشت. خواربار فروشی داشت. همه میومدن از اون جنس می خریدن. پشت مغازه کاراش با من بود. از مدرسه جزوه می گرفتم میاوردم. می خوندم امتحان میدادم و قبول می شدم. تا 9 رو که گرفتم، دیگه بچه هام بزرگ شدن، کارم شلوغ شد، نتونستم برم ادامه بدم. اگر خدا قبول کنه. یه خانم بود تو محله ما که معلم اخلاق بود. 20 سال رفتم کلاسش و من هیچی یاد نگرفتم، اما هرچی من خوندم، بچه هام پیاده کردن.

فاش نیوز -  برای همسران کسانی که آرزوی شهادت دارند، پیامی دارید؟

- والا خانمای جوونای الان تقصیری ندارن. می بینن برخی بزرگای ما چی کار می کنن و میگن ما از اینا کمتریم؟ ولی نمیدونن که نه اینطوری نیست. اون مسئولین نمی فهمن، نمی تونن بفهمن که فقط این دنیا نیست، فقط اینجا نیست. باید قدم به قدم برای آخرت قدم برداشت. بچه های شهدا مگه مریض بودن؟ خونه داشتن، مادر و پدر داشتن، باور کنین زندگی اونا خیلی بهتر از زندگی اینها بود، پدرشون بالاخره دستش به دهنش میرسید.

خود ما هرچی داریم برای قبل از انقلابه. ما همه چی داشتیم ولی همه رو پشت پا زد و اومد گفت که الان وطن به من نیاز داره. بالاخره باید حداقل سیاهی لشگر بشم، گذاشت و رفت لبنان. حاج آقا از 60 تا 67 منطقه بود ولی وسط 62 گذاشت رفت لبنان. 7 ماه تو بلوک بود، تا پسر بزرگمون به شهادت رسید. روز تحویل سال یک ساعت بود. سال تحویل شده بود، خبر شهادتشو با یه دونه پلاک برای من فرستادن. مگه ما مریض بودیم؟ یه خورده آدم بینش داشته باشه، میفهمه که برنامه چیه. متاسفانه خیلیا نمی فهمن.

همسرای جوونا نیاز دارن. الان شما باید شب و روز کار کنین، نیازهای اونا رو برطرف کنین. بچه ها به خانواده هاتون خیلی محبت کنین. اگر علاقه، اگر اون عشق تو زندگی باشه، مال دنیا نمیتونه خدشه دارش کنه. من بعد عروسی، به حاج اقا گفتم ببین، من خواسته هامو میذارم زیر پا، شما هم نون حلال بیار. ایشونم نون حلال آوردن. منم والا پشت ایستاده بودم و مثل یک مرد کمک می کردیم باهم دیگه.

فاش نیوز -  هدف یک مادر یا خانواده چون شما، از فرستادن فرزند آن هم با هدف شهادت چیست؟

- ما هم بچه هامونو از جوی نیاورده بودیم که جفت جفت بفرستیم. هدف داشتیم، من اینقدرم نفهم نبودم که بگم ای کاش به تعداد موهای سرم پسر داشتم و در این راه فدا می کردم. واقعا به من پول داده بودن که اینو بگم؟ یا چی میخواستن بدن که من اینو بگم؟!

 من روی هدفم این حرفو می زدم. روی مسیری که انتخاب کردم می زدم. عمل رو اونا کردن. علیرضا که 16 سال و 7 ماهش بود و شهید شد. رفتنی به من گفت مادر! روحیه بزرگتونو تو شهادت برادرم دیدم. در خونه من بازه، الان 35 ساله واقعا این در بازه، کسایی که اینجارو میشناسن، اینجارو واقعا امن میدونن .کمکم میکنن. منم به مردمی که می شناسم، 55 ساله اینجا زندگی میکنم و کمک میکنم. جوری کمک میکنم هیچ کس نمی فهمه.

 پسرم گفت مادر! اگر دیدی یکی از در خونه اومد، دست خالی نره. شده 2 هزار تومن. 30 سال پیش 2 هزار تومن پول بود. اگر نداشتیم، دو تا کاسه برنج می ریختیم تو نایلون می دادیم. می گفتیم نیاز داره. آبروشو گذاشته اومده پای این خونه و این جا رو هم مطمئن دونسته.  گفت اگه اونم نداشتی، بگو بیا خواهرم بیا بنشین غم و غصه هاتو به من بگو، یه خورده دل داریش بده، بهش آرامش بده، باهاش همدردی کن، بذار از اینجا با آرامش بره بیرون، اگه پول نداشتی با زبونت کمکش کن، خدا بهم لطف کرده، نه پول دارم، نه زخم  زبون دارم.

شما خودتون همینطوری پانشدین بیاین. منو میشناختین، این خونه رو می شناختین، شهدامونو می شناختین. این همه شهدا. از بین این همه شهدا واقعا جمع شهدای ایران اقیانو ان. سه تا قطره، شما سه تا قطره رو در مقابل اقیانوس چی می بینین؟

  من و بچه هام بی ارزش بودیم، ولی خدا لطف کرده به برکت حق اونا، ارزش داد و به منم توفیق داد که بتونم حرف بزنم. بدهکار نیستم به این دولت مردا، مثلا بگم ای بابا اگه من حرف بزنم، حقوقمو قطع میکنن. الان حرف بزنم دیگه وام نمیدن. تو این حرفا نیستم. خودش میدونه و من. فقط اگه ببینن، من خیلی اذیتشون میکنم، میخوان بگن برو بچه هاتو از بهشت زهرا بردار ببر یه جای دیگه. به من لطفی نشده. فقط سه تا به من قبر دادن. من بچه هامو میارم تو حیاطم دفن کنم. ولی حرفمو تا آخرین لحظه میزنم و ترس ندارم. بی ادبیم نمی کنم.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi