شناسه خبر : 84024
سه شنبه 22 تير 1400 , 14:50
اشتراک گذاری در :
عکس روز

خاطره ای از جانباز شهید، حاج داود کریمی

پدر از نگاه پسر!

پدر که فرزندش را دوست داشته باشد، معافش می‌کند؛ یا پدرکه فرزندش را دوست داشته باشد، وسط آذرماه، در زمستان سخت کرمانشاه اینهمه راه می آید ملاقات؟ کدامیک درست است...

فاش نیوز -  پدر که فرزندش را دوست داشته باشد، معافش می‌کند، یا پدرکه فرزندش را دوست داشته باشد، وسط آذرماه، در زمستان سخت کرمانشاه، این همه راه می آید ملاقات؛ کدامیک درست است...؟

گفتم: بابا میشه یک تماس بگیرید با دفتر… جهت معافیت سربازی
گفت: چطوری معاف میشوی؟!
گفتم: بخاطر سابقه بالای حضور در منطقه و جانبازی شما معاف میشوم
گفتند: سربازی شما به انجام وظیفه ی من چه ربطی دارد؟!
گفتم: ندارد
گفت: در پناه حق

رفتم تقسیم، آموزشی و۲۱ماه خدمت‏رفتم کرمانشاه. دوران کودکی ما اسمش باختران بود و بابا مدتی فرمانده  کل منطقه غرب بودند.
عازم شدم به عنوان سرباز آموزشی؛ چه تعارض وحشتناکی بود در مکانی که زمانی در مقر فرماندهی اش بازی می کردم، و در جایگاه رژه، کنار بابا سان می دیدم، حالا در سوله سربازان می خوابیدم. یک روز تو پادگان بودم، شماره ام را دژبانی پیج کرد بروم درب پادگان. کل مسیر دلشوره داشتم؛ چرا باید بروم چه خطایی کردم؟

رسیدم دم در، دیدم مامان بابا با همان پیکان قراضه، ششصد کیلومتر آمده بودند ملاقاتم. چقدر خوشحال شدم. اشکم درآمد. بغلشان کردم، بوسیدمشان‏. مرخصی درون شهری گرفتم رفتیم طاق بستان. بعد رفتیم میدان فردوسی که قبلا خانه‌مان بود. بهترین سفر عمرم شد. آموزشی ام بهشت شد.

چقدر خوش گذشت؛ به هیچ کسی هم در سپاه کرمانشاه آشنایی نداد. با اینکه کلی رفیق و مرید داشت آنجا، مثل یک آدم ساده آمد و رفت‏. شب که خداحافظی کردند برگشتند تهران، از فرط خوشحالی و حیرت، تا صبح خوابم نبرد.

پدر که فرزندش را دوست داشته باشد، معافش می‌کند؛ یا پدرکه فرزندش را دوست داشته باشد، وسط آذرماه، در زمستان سخت کرمانشاه اینهمه راه می آید ملاقات؟ کدامیک درست است؟

‏اگر کسی ایشان را نمی شناخت این رفتار را عدم تعادل می دید؛ اما در خصوص این مرد موضوع فرق داشت. داود خودش را از مواهب دنیا محروم می کرد، سخت می زیست اما برای راحتی دیگران فداکار بود؛ هرکه به او نزدیکتر بود، در این سختی شریک و چقدر همسران این مردان خدا بزرگوار و فداکارند‏. آدم هایی مثل داود، شبیه کوه هستند؛ استوار باوقار و در عین حال قابل احترام و اتکا؛ اما هرچه نزدیکتر به آنها باشی و بخواهی پا به پایشان بالا بروی، سختی و مشقت بیشتری باید تحمل کنی؛ اینجاست که نقش همسران مردان بزرگ که متاسفانه خیلی به آنها اشاره نمی شود، بسیار حیاتی است.

 | میثم کریمی

خاطرات یکی از دوستان (مجید محسنی) از جانباز شهید حاج داود کریمی

اوج ترور منافقین بود از فرماندهی کل نامه زدند که ایشان باید با بنز ..تردد کند. رفتم برایش از تدارکات ...ترابری منطقه ده، بنز را تحویل گرفتم و به شب کشید... خلاصه فردا صبح به محض ورودش... بنز را دید... و با من برخورد کرد که فرمانده تو... من هستم... کی به تو گفت برو بنز تحویل بگیر و...
...‌ برادر بزرگم که سال ۵۹ اول جنگ شهید شد، اولین شهید خیابان نیرو هوایی بود. ایشان را برای سخنرانی در مسجد آوردم... مسجد خیلی بزرگی بود که ازدحام جمعیت جا نمی شد؛ در خیابان هم جمعیت نشسته بود... مسجد انصارالحسین... انتهای خیابان ۵ نیرو هوایی... با پیکان آبی آسمانی همیشه تردد می‌کرد و اوج ترور منافقین بود و با لباس سپاه، تنهایی و بدون راننده... خودش آمد برای سخنرانی و...

اینستاگرام
خدا رحمت كنه پدر بزرگوارت رو آقا ميثم
با شهدا محشور بشه ان شاالله
هم در سپاه بهش جفا شد هم در بنياد !!!!
شمه ای ازدریای معرفت سردارحاج داودبود.
به علت جنگ مجروح شدم ودربیمارستان تهران بستری بودم به علت کمااقوام و والدینم ازم خبرنداشتند. مادر حاج داودباهزینه حاج داود و دیگر فرزندفرمانده اش 9 ازمن پرستاری کرد مثل یه فرشته
مردی تمام قد و ایستا بر آستان تاریخ ایران.
یادش گرامی،"یک روز یک مرد."
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi