دوشنبه 11 ارديبهشت 1402 , 11:51
لباسشویی دستی ویژه جانبازان!
فاش نیوز - حمید داود آبادی، نویسنده و جانباز دفاع مقدس در فضای مجازی نوشت:
این از اون دست خاطرههای واقعیست که با یادآوریش، هم قاه قاه میخندم، هم تاعمق وجود آتیش میگیرم!
بله قبلا منتشرش کردم،ولی اگه صدبار هم تعریف کنم،برای سوختن و سوزوندن، بازم کمه!
ده بیست سال پیش،یه سر رفتم بنیاد جانبازان.همین که از در وارد شدم،دیدم روی تابلوی اعلانات،یه کاغذ چسبوندن که دورش شلوغه!
جلو که رفتم دیدم روی کاغذ نوشته:
«برادران جانباز که درخواست خرید لباسشویی دستی به مبلغ۲۰۰تومان دارند،به خدمات رفاهی مراجعه کنند!»
منم مثل بقیه جاخوردم!
لباسشویی دستی؟اونم فقط۲۰۰تومان یعنی همین دوهزار ریال خودمان. ۲۰۰تا تک تومنی؟!
دویدم توی صف وایسادم که عقب نمونم.
هرکسی چیزی میگفت:
-حتما دویست تومن رو میدیم،ثبتنام میکنند و بعدا بقیه پولش رو باید بدیم!
-ای بابا شما چقدر بدبین هستید،حالا گوش شیطون کر،یه بار بنیاد جانبازان(لقبی که جانبازان به رؤسای بنزسوار بنیاد داده بودند)خواست بهمون لطف کنهها!
-آخه مگه شوخیه؟لباسشویی الان فکرکنم حداقل صدهزار تومن باشه،اون وقت اینا به ما بدن فقط ۲۰۰تومن؟!
دریچه کوچک اتاق تدارکات که بازشد،خودم را فروکردم لای جمعیت.
دوتا اسکناس صدتومنی توی مشتم عرق کرده بود.
چه ذوقی داشتم!
با خودم گفتم الان یه وانت میگیرم و لباسشویی رو میبرم خونه و حاج خانم رو غافلگیر میکنم.
اصلا اینا ازکجا فهمیدن که ما یه لباسشویی سطلی لگن داریم که اونم هرروز خرابه؟!
دیدم نفرات جلویی میخندند و میروند؛باخودم گفتم حتما اینا وضعشون توپه و ازاین مدل لباسشوییها خوششون نمیاد.
هرمدلی که باشه میخرمش.
جلوی دریچه که قرارگرفتم، با غرور،کارت جانبازی را همراه۲۰۰تومن گذاشتم جلوی رئیس.اونم توی لیست دنبال اسمم گشت،پیداکرد و خط زد.به اونی که داخل بود گفت:
- یه لباسشویی دستی هم به ایشون تحویل بده.
وای همین الان تحویل میدن؟!
آخه من یه نفری چه جوری اینو از دوطبقه پله که آسانسور هم نداره، ببرم پایین؟!
خوبه ازبچهها بخوام بهم کمک کنند.
آخه اوناهم حالشون ازمن بدتره.
در اتاق باز شد،جوانی درحالی که لگن پلاستیکی قرمز رنگی در دست داشت،بیرون آمد.
با تعجب نگاهش کردم.
لگن؟
اینجا؟
مگه اینجا سرکوچه است که میخواد رخت بشوره؟!
وقتی گفت:برادر داودآبادی؟
گفتم:بله.منم.بفرمایید.
لگن پلاستیکی قرمز را داد دستم و گفت که زیر برگه رسید را امضا کنم.
پایین ورق نوشته بودند:
«اینجانب حمید داودآبادی جانباز ۳۵ درصد دفاع مقدس، یک فقره لباسشویی دستی از بنیادجانبازان تحویل گرفتم!»
اگه شما بودید،چطوریبا اون همه ذوق وشوق،لباسشویی دستی رو میبردید خونه و تحویل اهل وعیال میدادید؟!
لطفا یه کم آرومتر بهم بخندین!