یکشنبه 12 ارديبهشت 1395 , 14:48
یک شهید، یک خاطره
آخرین زیارت
آخرین مرتبهای که پدر میخواست جبهه برود را درست به خاطر دارم. ما را برای نماز جمعه به حرم مطهر امام رضا(ع) برد. وقتی که زیارت کردیم، رو به مادرم گفت:
- «خدیجه رو برای زیارت ضریح میبرم.»
آن وقت مرا روی شانهاش گذاشت و داخل حرم برد. با هر سختی از لابهلای جمعیت، خود را به ضریح رساند؛ من هم دستم را به ضریح کشیدم و دعا کردم. وقتی خواستیم برگردیم، پدر دوباره برگشت و زیارت کرد. با لحنی کودکانه پرسیدم:
- «بابا جون! چرا دوباره رفتی زیارت؟»
با مهربانی جواب داد:
- «چون این آخرین مرتبه است که با شما حرم میآیم.»
در صحن سقاخانه چادرم را درآوردم و زیر بغل گرفتم. وقتی پدر به ما رسید گفت:
- «دخترم! چادرت رو سرت کن؛ دیگه هیچ وقت بدون حجاب وارد حرم نشو.»
این روزها هرگاه حرم میروم، کنار سقاخانه به یاد نصیحت پدر در آخرین زیارت میافتم.
*خاطرهای از شهید علیاصغر انوری قشرآبادی