07 ارديبهشت 1403 / ۱۷ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 48006
یکشنبه 10 مرداد 1395 , 11:17
یکشنبه 10 مرداد 1395 , 11:17
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
گریه سر خرید عقد!
برای خرید آینه و شمعدان داخل یک مغازه رفتیم. عروس آینهای را انتخاب کرد. نظرعلی اکبر را در مورد آینه پرسیدم، اما جوابی نداد.
به چهرهاش نگاه کردم و متوجه شدم که در عالم دیگری است. دوباره بلندتر از قبل گفتم:
-«به نظرت این آینه خوبه؟»
علیاکبر به خودش آمد و گفت:
- «چه گفتید؟»
آن وقت دیدم که چند قطره اشک از گوشه چشمها روی گونهاش سرید.
***
بعد از این که خرید تمام شد و به خانه رفتیم، پرسیدم:
- «مادر! چرا موقع خرید آینه آنقدر ناراحت بودی؟»
جواب داد:
- «وقتی شما به آینه فکر میکردید من به جبهه فکر میکردم. جسمم جای شما، ولی روحم در جبهه بود. از خود شرمنده شدم، چون بچهها توی جبهه زیر آتش دشمن میجنگیدند و من برای مراسم عقد خرید میکردم.»
* خاطرهای از شهید علیاکبر اصغری
* راوی: صدیقه رضازاده، مادر شهید
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب