08 ارديبهشت 1403 / ۱۸ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 48888
یکشنبه 07 شهريور 1395 , 10:19
یکشنبه 07 شهريور 1395 , 10:19
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
اشک شهید زینالدین برای دخترش
پنجمین دوره طرح آموزشی تربیتی قاریان نوجوان قرآن کریم با عنوان اسوه با حضور 48 قاری برگزیده در اردوگاه شهید زینالدین تهران برگزار شد. آیین افتتاحیه طرح اسوه با حواشی جالبی همراه بود که مرور این حواشی خالی از لطف نیست.
مزین بودن نام اردوگاه به نام شهید بزرگوار مهدی زینالدین فرمانده دلاور لشکر 17 علیبن ابیطالب(ع) سبب شد تا در این مراسم حاضران به بیان خاطراتی از این شهید بزرگوار پرداختند که یکی از این عزیزان محمدعلی خواجهپیری دبیر کارگروه قرآن بنیاد خاتمالاوصیاء بود که در ادامه این خاطره گویی از زبان خواجهپیری تقدیم میشود.
شهید زینالدین یک دختر داشت به نام «لیلا» روزی در منطقه این شهید عزیز را که تازه از تهران و قم به منطقه آمده بود دیدم که در گوشهای نشسته و سرش را برروی دستانش گذاشته است. ابتدا گمان کردم که آقا مهدی خواب است، نزدیک رفتم و دستش را تکان دادم سرش را بلند کرد، دیدم چشمانش پر از اشک است. ماجرا را جویا شدم، گفت: دلم برای «لیلا» تنگ شده است.
گفتم: شما که تازه به منطقه آمدی مگر کنار خانواده نبودی، گفت: نه ما فقط برای یک مأموریت مهم با عجله به تهران رفتیم و بلافاصله به منطقه بازگشتیم و با وجود اینکه از قم عبور کردیم، حتی لحظهای فرصت رفتن به خانه و دیدن «لیلا» را پیدا نکردم. از این رو بسیار دلتنگم. این اتفاق و دیدار آقا مهدی با چشمان اشکآلود صحنه دردناکی است که هیچگاه فراموش نمیکنم.
درعملیات خیبر هم به یاد دارم که آقا مهدی را دیدم که مدام دستانش را در پشتش مخفی میکرد تا کسی دستانش را نبیند. کنجکاو شدم و به هرقیمتی بود دستان آقا مهدی را دیدم که غرق در خون بود. ماجرا از این قرار بود که گویا دشمن در پشت لشکر آب رها کرده بود و آقا مهدی بلافاصله از این ماجرا باخبر شده بود اما چون تنها بود و هیچ ابزاری نداشت با دست خالی کانالی کنده بود که آب را مهار کند و شاید اگر وی این گذشت و ایثار را نمیکرد بسیاری از نیروهای لشکر به شهادت میرسیدند.
منبع: حیات
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب